۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه

سیری در نظرات اسماعیل خوئی در زمینه زبان (5)


اسماعیل خوئی
 در گستره ی زبان (۲ )
خبط ها وخطاهای زبانی ی احمدِ شاملو
سرچشمه :
اخبار روز
مسعود بهبودی

خبط ها وخطاهای زبانی ی احمدِ شاملو

1
از آنجا که این بزرگ شاعرِ نو آور و هنجار شکن،
در میانِ شاعرانِ پس از خود، بیشترین شمارِ پیروان را داشته است و دارد، گمان می کنم مشتی از این گونه خبط ها وخطاها که از زبان و بیانِ شعری ی او بر خواهم گرفت، بر روی هم ، بتواند نموداری باشد از خروارهایی از این دست در شعرِ بسیاری از دیگر شاعرانِ همروزگارِ ما و به ویژه پیروانِ خودِ او.

·        این نظر اسماعیل خوئی قابل تأمل است، اگرچه ذراتی از حقیقت در آن یافت می شود.

1
·        اولا پیروی از شاملو حتما نباید با کپیه کردن خطاهای گرامری او توأم باشد.
·        از شاملو به احتمال قوی می توان وزن درونی شعر را تقلید کرد و تقلید هم شده و می شود.
·        این جنبه، جنبه مثبتی هم بوده است.

2
·        از شاملو می توان زیبائی زبانی خاص او را تقلید کرد.
·        زبان فارسی با شاملو زیباتر شده است.

3
·        شاعری به نام مانی یکی از مقلدان مهم شاملو ست.
·        مانی احتمالا نه فقط وزن درونی شعر شاملو را تقلید کرده، بلکه خوی و خصال و جهان بینی او را نیز.

4
·        پیروان شاملو عمدتا به طبقات اجتماعی واپسین (فئودالی واپسین و بورژوائی واپسین) تعلق دارند و با بینی طبقاتی فوق العاده تند و تیز خود، جهان بینی شاملو را از فرسنگ ها بو می کنند و در شعر شاملو اشتیاق ها، آرزوها، ایدئال ها و ارزش های طبقاتی و ایدئولوژیکی خود را باز می یابند.

5
احمد جانِ شاملو، در زبان و بیانِ شعری ی خویش، شوربختانه ، 
البته به گمانِ من- بی پرده بگویم - دچارِخبط ها وخطاهای فراوانی ست:
هم در ساختار و هم در واژگان.

·        از همین حکم اسماعیل خوئی، فقر فلسفی ایشان نعره می کشد:
·        ایشان ظاهرا از دیالک تیک فرم و محتوا و دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ  سیستم بی خبرند.
·        به همین دلیل قرینه دیالک تیکی ساختار را واژه تصور می کنند.

6
·        واژه عبارت است از مفهوم مادیت یافته.
·        مفهوم انتزاعی و عام «درخت» که فقط در کله وجود دارد، به قول هگل، فقط در عالم روح و شعور وجود دارد، با پوشیدن لباس واژه مادیت می یابد، به قول هگل، برونی می شود، تجسم می یابد.
·        بدین طریق و ترفند است که روح، مادی می شود، ملموس و محسوس و مشهود می گردد.
·        روی کاغذ ثبت می شود.
·        سینه به سینه، دهن به دهن، نسل به نسل منتقل می شود.
·        رابطه واژه با مفهوم همان رابطه فرم با محتوا ست.
·        مفهوم انتزاعی و مجرد درخت در قالب و فرم واژه های درخت و شجر و آغاج و تری و باوم و غیره ریخته می شود تا مشخص شود:
·        گذار از مجرد به مشخص
·        دیالک تیک مجرد و مشخص
·        دیالک تیک مفهوم درخت و واژه درخت (شجر و غیره)
·        مفهوم از همان لحظه تشکیل سایه واژه را، (روح و شعور سایه ی ماده و وجود را) بالای سر خود دارد.
       
7
·        اسماعیل خوئی ظاهرا ساختار و فرم شعر شاملو را با دقتی ستایش انگیز زیر ذره بین تحلیل می گذارد، ولی از محتوا و مضمون شعر شاملو حتی نامی نمی برد.
·        ما در روند تحلیل این پژوهش اسماعیل خوئی به محتوای شعر شاملو و بینش و اسلوب تحلیلی خود اسماعیل خوئی نیز خواهیم پرداخت.

8
درشعر ۲٣، می خوانیم:
"دل تان را بکنید!
بیگانه های من
دل تان را بکنید!
دعایی که شما زمزمه می کنید
تاریخِ زندگانی ست که مرده اند..."

دل را از کس یا چیزی می کنند:
شاعر به ما نمی گوید از کی یا چی باید دل کند.

و چنین است که "دل تان را بکنید!" "مُبتدایی" است که  "خبر " ندارد:
و در فضای معنایی ی خود آویزان می ماند.

·        بنظر ما مبتدای شاملو خبر دارد، خبر آن اما چه بسا به عمد، بطرز مستور و مکتومی بسته بندی شده است:
·        فرمان نیچه واره و نخوت آمیز شاملو خطاب به «زباله ها» و به قول نیچه، فرومایه ها ست که به زنده ها دل بسته اند.
·        شاملو مخاطبین خود را از زنده ها ناامید می سازد.
·        برای اینکه او زنده ها را مرده متحرک تصور می کند.

·        این همان اندیشه ای است که فروغ فرخزاد نیز با مفهوم «تفاله یک زنده» تبیین می دارد.

9
در همان شعر ۲٣ ، باز می خوانیم:
"... و اشتهای شجاعت شان
چه گونه
در ضیافت مرگی از پیش آگاه
کباب گلوله ها را داغا داغ
با دندانِ دنده هاشان بلعیدند..."

فاعلِ این جمله "اشتهای شجاعتِ" یاران است، نه خودشان.

·        حق کاملا با اسماعیل خوئی است.
·        فعل مربوطه می بایستی مفرد باشد و نه جمع.
·        فعل می بایستی بلعید باشد و نه بلعیدند.

10
این جمله، مشکلِ دیگری هم دارد:
خودِ مرگ "از پیش آگاه" نیست:
آدمی که می خواهند یا دارند می کشندش است،
 به مرگِ خویش از پیش آگاه است.

·        باز هم حق تاحدودی با اسماعیل خوئی است.
·        چون آگاهی در انحصار سوبژکت انسانی است و اشتهای کذائی شجاعت از آگاهی محروم است.

11
"... و اشتهای شجاعت شان
چه گونه
در ضیافت مرگی از پیش آگاه
کباب گلوله ها را داغا داغ
با دندانِ دنده هاشان بلعیدند..."

·        خبط و خطای فرمولبندی ضمنا در این است که اشتهای شجاعت حضرات صاحب دنده و دندان می شود.
·        البته منظور شاملو نه اشتهای شجاعت، بلکه صاحبان اشتهای شجاعت بوده است.
·        شاملو ظاهرا سواد درست و حسابی نداشته است.
·        خودش هم در گفتگو با دکتر خصوصی اش به این حقیقت امر اعتراف می کند.

12
پس شکلِ دُرُستِ عبارتِ
"در ضیافت مرگی از پیش آگاه"
چنین است:
در ضیافتِ مرگی پیشآگاهانه.

·        منظور شاملو این است که سوبژکت مورد نظر او به مرگ خویش پیشاپیش آگاه بوده است:
·        عملیات چریکی کذائی واقعا هم انتحار داوطلبانه بوده اند.
·        هم چریک ها و مجاهدین و هم تروریست های القاعده و حزب الله و غیره حاوی و حامل نوعی نیهلیسم عملی بوده اند.
·        سوبژکت مربوطه پیشاپیش می دانسته که به ضیافت مرگ می رود.
·        پیشنهاد اسماعیل خوئی چنگی به دل نمی زند.
·        پیشآگاهانه قید است و نه صفت.
·        یعنی به توصیف فعل می پردازد و نه به توصیف اسم (مرگ.)

·        مرگ از پیش آگاه درست تر است تا مرگ پیش آگاهانه.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر