۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه

استالینیسم (4)



پروفسور دکتر ورنر هوفمن
برگردان میم حجری

فصل اول
خصلت عام استالینیسم

19

·        به قول هربرت مارکوزه، «بوروکراسی (دستگاه اداری) شوروی، بنظر نمی رسد که شالوده ای برای کسب منافع خصوصی مؤثر در مقابل شرایط فراگیر و عام سیستم اجتماعی، که منبع امرار معاش آن را تشکیل می دهد، داشته باشد.»
·        (هربرت مارکوزه، «تعلیمات اجتماعی مارکسیسم شوروی»، ص 118، 1964)

20
·        «جامعه شوروی تمایزمند است، ولی منقسم نیست.
·        تمایزمندی این جامعه در وحدت ادامه می یابد.
·        آخرین منبع قدرت بی نام و بی نشان می ماند، بسان مالکیت «اشتراکی»  که پایه و اساس این قدرت را تشکیل می دهد.
·        هر قدرت منفردی، قدرت مشتق گشته می ماند، بسان «وکالت تام.»

21
·        اختیارات رهبر دولت نیز در نهایت به مثابه وظایف خود تعیین کرده، خصلت محدود کسب می کنند:
·        «آماج نهائی» که همه باید خدمتگزار آن باشند و خود رهبری هم خود را مکلف بدان اعلام می کند، قدرت رهبری را نیز به قدرت محوله، بمعنی تاریخی آن، مبدل می سازد.
·        قدرت ـ بدین طریق ـ شفافیت کسب می کند:

الف
·        قدرت، خود را بوسیله خود توجیه نمی کند.

ب
·        قدرت خود را نه به این دلیل واقعی که وسایل فشار اجتماعی به تک تک افراد جامعه تعلق دارند، بلکه از طریق خادم «آماج نهائی» بودن خویش و از طریق برسمیت شناسی این «آماج نهائی»، بمثابه آماجی که ارزش آن را دارد، که بخاطرش حکومت شود (اعمال قدرت شود)، توجیه می کند...

ت
·        قدرت اما، همزمان، با توجه به «آماج نهائی»، که بیانگر فونکسیون قدرت است، زمان بندی می شود.

پ
·        قدرت همواره سایه پایان مندی خود را بالای سر خویش دارد، که تنها با نیل به «آماج نهائی» می تواند محو شود.

ث
·        پیش شرط وجود قدرت شوروی ـ بنابرین و بنا بر ماهیت آن ـ عدم وجود آن، بمثابه «قدرت طبقاتی» است، عدم وجودی که خود نیز خواهانش است.»
·        (ورنر هوفمن، «قرارداد کار اتحاد شوروی»، ص 526)

22
·        دولتی که به «وکالت» از سوی خلق زحمتکش، بوسیله مأمورین همیشه قابل خلع (چه از «بالا» و چه از «پائین») اداره می شود، بنا بر ماهیت خویش، دولت حاکمیت نیست، اما دولت قدرت می تواند باشد.

·        (آماج عبارت است از یک وضع آتی و یا نقطه پایانی نسبی هر توسعه که بطور فکری، بوسیله انسان ها، پیشاپیش، ازمیان انبوهی از امکانات عینی انتخاب می شود (تعیین کیفی آماج) و مقرر می گردد (تعیین کمی آماج).
·        آماج تنها ببرکت عمل فعال انسانی می تواند تحقق یابد، یعنی از خطه امکان به عالم واقعیت بگذرد. مترجم)

23
·        اکنون این سؤال تردید آمیز مطرح می شود که آیا اداره جامعه بوسیله فونکسیونرها (مأمورین) نمی تواند از نقطه زمانی معینی، خصلت مأموریت مند خود را از دست بدهد؟

الف
·        برای پاسخ به این پرسش، باید این مسئله مورد بررسی قرار گیرد که یک دولت کی بس می کند، در انطباق با آماج های خیرخواه ملت ـ به معنی وسیع کلمه ـ باشد.

ب
·        چنین پرسشی را در مورد هر حکومتی می توان مطرح کرد.

ت
·        ادعای دولت ها مبنی بر «سوسیالیستی» بودن را باید به همان سان پذیرفت، که ما خصلت «دموکراتیک» داشتن نظامات دولتی پارلمانتاریستی را می پذیریم.

پ
·        هر نظام قدرت اجتماعی  بر مبنای محتوای آن، از نظام حاکمیت تمیز داده می شود و نه حتما بر مبنای فرم های آن.

ث
·        قبول این ادعا که اگر اعمال قدرت مبتنی بر حاکمیت نباشد، معتدلتر از استفاده از قدرت با خصلت حاکمیت خواهد بود، ساده لوحانه است.

ج
·        میزان کم و یا بیش مزایائی که یک جامعه عرضه می کند، بطور کلی نمی تواند موضوع قضاوت علمی قرار گیرد.
·        در واقع، محتوای جامعه است که در نهایت، تعیین کننده ادعاها و مظاهر ظاهری آن است.

·        (در دیالک تیک نمود و ماهیت، نقش تعیین کننده از آن ماهیت است و در دیالک تیک فرم و محتوا، نقش تعیین کننده از آن محتوا ست. مترجم)

24
·        تمیز نظام قدرت از نظام حاکمیت، ما را به این نتیجه می رساند، که جامعه شناسی استالینیسم پای بند به معنای تفاوت تاریخی، هرگز نمی تواند استالینیسم را بمثابه آموزش توتالیتاریسم قلمداد کند، توتالیتاریسمی که مشخصه نظام حاکمیتی از نوع ناسیونال ـ سوسیالیسم (فاشیسم آلمان هیتلری) است.

·        (توتالیتاریسم عبارت است از فرم حاکمیتی که با استفاده از متدهای دیکتاتوری، به سرکوب دموکراسی می پردازد و مجموعه حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را (بنا بر اصل رهبریت، کیش شخصیت) تابع خود می سازد و قلدرمنشانه به صدور دستور العمل های دقیق و واجب الاجرا می پردازد. مترجم)

25
 کارل یوآخیم فریدریش (1901 ـ 1984)
استاد دانشگاه، سیاست شناس آلمانی ـ امریکائی
از نمایندگان تئوری توتالیتاریسم

·        کسی که بسان کارل یوآخیم فریدریش، ادعا می کند که «سیستم های فاشیستی و کمونیستی، سیستم های توتالیتر و یا خودکامه هستند، که اساسا یکسان اند و فرقی با هم ندارند» و برای اثبات ادعای خود، از وجود «یک ایدئولوژی واحد، یک حزب واحد زیر رهبری یک شخص واحد، پلیس تروریستی واحد، در انحصار داشتن کومونیکاسیون و تسلیحات و اقتصاد واحدی، که بطور سانترالیستی اداره می شود»، سخن می گوید، (کارل یوآخیم فریدریش، «ماهیت حاکمیت توتالیتر»، پولیتولوگ، شماره 20، ص 43، 47، 1966) چنین کسی به تشبثات زیر دست می زند:

1
·        چنین کسی تشابهات صوری (فرمال) فی مابین را مطلق می کند.

2
·         جوانب محتوائی هر کدام از آندو را نادیده می گیرد.

3
·        پایگاه اجتماعی خاص هر کدام از آندو را نادیده می گیرد.

4
·        تفاوت میان مالکیت خصوصی و مالکیت اشتراکی بروسایل اقتصادی را نادیده می گیرد.

5
·        تفاوت میان هدف اجتماعی قدرتمداری هر کدام از آندو را نادیده می گیرد.

26
·        فقط با توسل به این ترفند است، که می توان نوعی از دیکتاتوری پرورشی تاریخی را با فرمی از دیکتاتوری استقامت تاریخی یکسان قلمداد کرد و افراطی را در «دیکتاتوری پرولتاریا» قابل مقایسه با مظهر «دیکتاتوری بورژوازی» تلقی نمود.

27 
·        منحرف کردن موذیانه و فاشیسم گرایانه ی سیل تنفر موجود نسبت به مظاهر حاکمیت فاشیستی در گذشته ای نه چندان دور ـ در لفافه انتقاد از «توتالیتاریسم» ـ به سوی نظام بلحاظ محتوا، ماهیتا دیگر، کوچکترین ربطی به علم ندارد.

28
·        استالینیسم موضوع جامعه شناسی «توتالیتاریسم» نیست، بلکه برعکس، موضوع جامعه شناسی «دیکتاتوری پرولتاریا» است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر