۱۳۹۲ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

سیری در نظرات اسماعیل خوئی در زمینه زبان (3)


اسماعیل خوئی
 در گستره ی زبان (۲ )
خبط ها وخطاهای زبانی ی احمدِ شاملو
سرچشمه :
اخبار روز
تحلیلی از مسعود بهبودی

از خبط های واژگانی ی فروغ جانِ فرخزاد
در شعر «معشوقِ من»
(تولدی دیگر، انتشارات مروارید، سال ۱٣۴٨، صفحه ی ۱۲)  
«معشوق من
انسان ساده ای ست
انسان ساده ای که من او را
درسرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانه ی یک مذهب شگفت
در لابلای بوته ی پستانهایم
پنهان نموده ام."

"پنهان نموده ام" یک خبطِ واژگانی است:
چرا که دایره های معنایی ی"کردن "، که بیشتر به معنای "انجام دادن" است،
 و "نمودن" ، که بیشتر به معنای "نشان دادن " است، هم مرکز نیستند.
این بدان معنی است که هر یک تنها در بخشی ـ گیرم بخشی بزرگ ـ از سطحِ خود، 
بر روی سطح آن دیگری می افتد  و این یعنی که در هر متنی و یا در همه ی متون، 
نمی توان به درستی، یکی را به جای دیگری به کار برد.

نمونه ای از حافظ:
«دیدار می نمایی و پرهیز می کنی»

اگر"می نمایی"را برداریم و به جایش بگذاریم "می کنی"،   تنها وزنِ مصراع نیست که به هم می ریزد، بلکه معنای جمله هم آشفته می شود.
چرا که "چهره نشان دادن" با "به دیدن ... آمدن یا رفتن" فرق دارد.

·        بنظر ما «پنهان نموده ام» فروغ را نمی توان خبط واژگانی تلقی کرد.

·        اولا «نمودن» به معنی  «انجام دادن» در ادبیات فارسی از دیرباز رواج داشته است:

مثال

«ودیعت جان را بجان آفرین تسلیم نمود.»  
(بیهقی)

احسان نماید و ننهد منت
منت نهاد هر که نمود احسان .
( فرخی)

پس سلیمان آن زمان دانست زود که اجل آمد، سفر خواهد نمود.
( مثنوی)
  
·        دلیل اسماعیل خوئی نیز قوی نیست:

«دیدار می نمایی و پرهیز می کنی»

·        معنی تحت اللفظی:
·        رخ نشان می دهی و پرهیز می کنی. (اسماعیل خوئی)  
·        به ملاقات می آئی و پرهیز می کنی. (معنی دیگر)   


·        این مصراع اولا از سعدی است و نه حافظ.

·        ثانیا علاوه بر معنی مورد نظر اسماعیل خوئی، معنی دیگری هم دارد:
·        «دیدار نمودن» فعلی است و به به معنی ملاقات کردن کسی، به دیدن کسی رفتن است.

·        اتفاقا معنی دوم منطقی تر از «رخ نشان دادن و پرهیز کردن» است.

·        نظری به اصل غزل می اندازیم:

دیدار می ​نمایی و پرهیز می ​کنی
بازار خویش و آتش ما تیز می ​کنی

گر خون دل خوری، فرح افزای می​ خوری
ور قصد جان کنی، طرب انگیز می ​کنی
بر تلخ عیشی من اگر خنده آیدت
شاید که خنده (ای)  شکرآمیز می ​کنی

حیران دست و دشنه زیبات مانده​ ام
کآهنگ خون من، چه دلاویز می​کنی

سعدی گلت شکفت همانا که صبحدم
فریاد بلبلان سحرخیز می​ کنی

·        این غزل سعدی سرشار از دیالک تیک است.

·        او در این غزل از تناقض مندی (دیالک تیکیت)  رفتار آدمی پرده برمی دارد:

1
دیدار می ​نمایی و پرهیز می ​کنی

·        سعدی در این مصراع، دیالک تیک عشق و نفرت را، دیالک تیک جذب و دفع را به شکل دیالک تیک دیدار نمودن و پرهیز کردن بسط و تعمیم می دهد.

·        رخ نمودن ضد دیالک تیکی پرهیز کردن نیست.
·        ضد دیالک تیکی رخ نمودن، رخ نهفتن است.

2
بازار خویش و آتش ما تیز می ​کنی

·        یار مورد نظر سعدی، به دیدارش می رود، ولی به آغوشش نمی رود، به تخت خوابش نمی رود.

·        بدین طریق، از طریق پرهیز (عشوه و ناز)  هم قیمت خود را بالاتر می برد و هم کشش و علاقه سعدی را نسبت به خود تشدید می کند.

·        این شیوه رفتار نه تنها در دیالک تیک زن و مرد، بلکه در هر داد و ستد و معامله ای رواج دارد و بر شناخت پسیکولوژیکی آدمی مبتنی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر