۱۳۹۳ فروردین ۲, شنبه

استالینیسم (7)


پروفسور دکتر ورنر هوفمن 
برگردان میم حجری
 
آموزش مارکسیسم کلاسیک راجع به 
«دیکتاتوری پرولتاریا»

·        تئوری دیکتاتوری پرولتاریا، آن سان که مارکس و انگلس، بعد از شکست انقلاب اروپا در سال های (1848 ـ 1849 میلادی) توسعه و تکامل داده اند و با توجه به تجارب کمون پاریس (در سال 1871 میلادی)  تدقیق کرده اند، قسما حاوی احکام اصولی راجع به محتوای عام جامعه گذار است و قسما حاوی انتظارات تاریخی معینی با توجه به شرایط تحول جامعه است.

بخش اول
خطوط اساسی تئوری
«دیکتاتوری پرولتاریا»

·        خطوط اساسی تئوری دیکتاتوری پرولتاریا را می توان در نکات زیرین خلاصه کرد :

نکته اول

1
·        پیش شرط گذار به جامعه سوسیالیستی عبارت است از اینکه طبقه زحمتکش تمامت قدرت دولتی را تسخیر کند، تا بتواند وسایل اصلی تولید را در اختیار بگیرد و از مواضع جدید خویش در مقابل نیروهائی که قصد احیای شرایط پیشین را دارند، دفاع کند.

2
·        از این رو، در مانیفست حزب کمونیست (1848 میلادی) می آید:

الف
·        «اولین گام در انقلاب کارگری، ارتقای پرولتاریا به مقام طبقه حاکمه و مبارزه به خاطر دموکراسی است.

ب
·        پرولتاریا از حاکمیت سیاسی خود به شرح زیر استفاده خواهد کرد:

1
·        برای خلع ید گام به گام بورژوازی از کل سرمایه

2
·         برای متمرکز کردن کلیه ابزارهای تولید در دست دولت، یعنی در دست طبقه پرولتاریای سازمان یافته

3
·        برای تکثیر حتی المقدور سریعتر میزان نیروهای مولده.

ت
·        شکی نیست که این اقدامات، نخست، تنها با مداخله سرسختانه در حق مالکیت و مناسبات تولیدی بورژوائی می توانند صورت گیرند.

پ
·        یعنی بر مبنای قواعد و دستور العمل هائی صورت می گیرند، که بلحاظ اقتصادی، ناکافی و نارسا بنظر می رسند، ولی در جریان کار، از خویشتن خویش فراتر می بالند و بمثابه وسیله اجتناب ناپذیری برای تحول بنیادی کل شیوه تولید اند.»
·        (مارکس و انگلس، «کلیات»، 1957
·        فریدریش انگلس، «راجع به آموزش دیکتاتوری پرولتاریا»، «قوانین اساسی کمونیسم»، جلد 4، ص 372، 1847،
·        کارل مارکس، «نقد برنامه گوتار»، «آثار» جلد 19، ص 28، 1875)  

نکته دوم

1
·        دیکتاتوری پرولتاریا که وجودش را شرایط عینی مبارزه طبقاتی ایجاب می کند، بنا بر محتوای خود، در وهله اول نباید بطور ساده ـ مثل بقیه دیکتاتوری ها ـ سیستم اعمال زور باشد.

2
·        دیکتاتوری پرولتاریا، برعکس بقیه دیکتاتوری ها، اولا برای اولین بار در تاریخ، به مثابه به اصطلاح «حاکمیت» اکثریت خلق بر اقلیتی خواهد بود.

3
·        ثانیا برای اولین بار، به مثابه به اصطلاح «حاکمیت» طبقه زحمتکش بر طبقات مفتخور و برخوردار خواهد بود.

4
·        دیکتاتوری پرولتاریا ـ بنا بر این نظریه ـ برخلاف کلیه حاکمیت های طبقاتی تاکنونی، دیگر در خدمت حفظ و تحکیم سیاسی مناسبات اقتصادی مبتنی بر استثمار نخواهد بود.

5
·        از این رو ست که دیکتاتوری پرولتاریا هرگز نمی تواند هدف باشد، کسب استقلال کند و ادامه حیات دهد.

6
·        دیکتاتوری پرولتاریا ـ پس از انجام وظایف خود ـ زاید می شود و برمی افتد.

7
·        «اگر پرولتاریا در مبارزه علیه بورژوازی ـ ضرورتا ـ به شکل طبقه متحد شود، با انجام انقلاب، خود را به طبقه حاکمه بدل کند و بمثابه طبقه حاکمه با توسل به قهر، مناسبات تولیدی کهنه را سرنگون سازد، بدین طریق، همراه با این مناسبات تولیدی، شرط های وجودی تضاد طبقاتی را و طبقات را ـ بطور کلی ـ و بدانوسیله حاکمیت خود را ـ بمثابه طبقه ـ از بین خواهد برد.

8
·        جامعه بورژوائی کهنه، با تضادهای طبقاتی اش بوسیله انجمنی جایگزین خواهد شد، که در آن توسعه و تکامل آزاد هر کس، شرط توسعه و تکامل آزاد همه مردم است.»
·        (مارکس و انگلس، «مانیفست حزب کمونیست»، «کلیات»، جلد 4، ص 48)

·        (شرط عبارت است از یک واقعیت امر عینی که وجود واقعیت امر دیگری وابسته به وجود آن است و یا وجود آن، وجود واقعیت امر دیگری را بدنبال می آورد.
·        شرط علاوه بر این، عبارت است از انعکاس فکری یک واقعیت امر به شکل یک حکم که اعتبار حکم دیگری وابسته به اعتبار آن است و یا اعتبار آن، اعتبار حکم دیگری را بدنبال می آورد.

·        آنچه وابسته به شرط است و یا بوسیله شرط تعیین می شود، مشروط  نامیده می شود.
·        در واقعیت عینی هیچ پدیده ای وجود ندارد که بواسطه پدیده دیگری مشروط نشود و خود شرط پدیده دیگری نباشد.
·        اشتراط عام پدیده ها ناشی از پیوند کلی جهان مادی و ناشی از حرکت، بمثابه فرم وجودی ماده است.
·        مفهوم شرط با مفهوم علت یکی نیست.
·        مفهوم شرط ـ در مقایسه با مفهوم علت ـ از دامنه بمراتب وسیعتری بر خوردار است.
·        علت، نوع معینی از شرط است.
·        ولی هر شرطی نمی تواند علت باشد. مترجم)

9
·        مارکس چهار سال قبل از نگارش مانیفست حزب کمونیست، در نوشته آغازین خود، تحت عنوان «نقد فلسفه حقوقی هگل. مقدمه» (در سال 1844 میلادی) به سؤال خود، مبنی بر اینکه کجا باید «امکان مثبت رهائی آلمان» را جست، چنین پاسخ می دهد:

الف
·        «در تشکیل طبقه ای با زنجیرهای رادیکال

ب
·        در تشکیل طبقه ای در جامعه بورژوائی، که طبقه جامعه بورژوائی نباشد.

ت
·        در تشکیل صنفی، که بمعنی انحلال همه اصناف باشد.

پ
·        در تشکیل طبقه ای که به سبب ستمکشی جهانی اش، خصلت جهانی دارد و طالب هیچ حق خاصی نیست.
·        چرا که در حق او، نه حقکشی بالاخص، بلکه حقکشی بالاعم صورت می گیرد.

ث
·        طبقه ای که نه به عنوان و یا سمتی تاریخی (آن سان که اشرافیت فئودالی مثلا به اصل و نسب و تبار و غیره تاریخی خود متوسل می شوند. مترجم)، بلکه فقط و فقط می تواند به عزت انسانی ـ به قصد انگیزش ـ متوسل شود.

ج
·        طبقه ای، که در هیچ تضاد یکطرفه با نتیجه ای قرار ندارد، بلکه در تضاد فراگیر و همه جانبه با پیش شرط های دستگاه دولتی آلمان قرار دارد.

ح
·        و سرانجام، در تشکیل طبقه ای که هرگز نمی تواند خود را آزاد سازد، مگر آنکه خود را از کلیه طبقات جامعه آزاد سازد و لذا مگر آنکه کلیه طبقات باقی مانده جامعه را آزاد سازد.

خ
·        سخن کوتاه، طبقه ای که آن را بشریت بکلی باخته است و لذا تنها از طریق بازیابی بشریت (از طریق جلب مجدد بشریت) می تواند خود را باز یابد.

د
·        راه حل جامعه (آلمان)، پرولتاریا ست، بمثابه یک صنف خاص.»
·        (همانجا، ص 390)

10
·        ودر اثر مشترک مارکس و انگلس تحت عنوان «خانواده مقدس و یا انتقاد از انتقاد انتقادی» (در سال 1845 میلادی) می خوانیم:
·        پرولتاریا «نمی تواند شرایط زندگی خود را نفی کند، مگر اینکه کلیه شرایط زندگی غیر انسانی جامعه کنونی را که در وضع و حال او جمع آمده اند، نفی کند.»
·        (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 2، ص 38)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر