۱۳۹۱ مرداد ۳, سه‌شنبه

هماندیشی با نیما خسروی (2)

به جزئیات توجه کنیم .
زیبایی بیکرانی در جزئیات نهفته است!

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
نیما خسروی


میم حجری

1
میم

• فکر نمی کنید که قضیه درست بر عکس باشد؟
• زیبائی در کل باشد و نه در جزء.

• جزء اصولا وجود درخود (فی نفسه و قائم بذات) ندارد.
• چون جزء در خود، خود کلی است.

2
نیما

• و کل همه آن چیزی است که در برخورد نخستین به چشم می آید.
• در دوران قدیم کسی را حکیم می دانستند که قدرت غور و پژوهش در جزئیات را دارد.
• و بیشینه مردمان عادی با کلیت یک پدیده روبرو می شوند و از ان می گذرند.
• آنها حتی شاید متوجه گل کوچکی که صبح امروز به یقه ات زده ای نشوند.
• اما هنرمندان و فلاسفه از دیدی دیگر به پدیده ها می نگرند.


3
میم

الف
کل همه آن چیزی است که در برخورد نخستین به چشم می آید.

• کل عبارت است از مجموعه اجزای متشکله هر چیز.
• اینکه بنظر می آید و یا نمی آید، امری سوبژکتیف است و تعیین کننده نیست.
• چه بسا جزئی از چیزی جلب نظر می کند تا کل ان.

• داستان داوری مردم راجع به فیل در تاریکی:
• هر کس فیل را در جزئی از ان خلاصه می کرد.

ب
در دوران قدیم کسی را حکیم می دانستند که قدرت غور و پژوهش در جزئیات را دارد.

• شاید این فرمولبندی شما دقیق نباشد.
• احتمالا منظور شما ماهیت چیزها ست و نه جزئیات آنها.

• شناخت نمود (پدیده، ظاهر) چیزها بکمک اعضای حسی، امری عادی است و همه انسان ها از عهده آن کم و بیش برمی آیند.
• فلاسفه اما می توانند از خطه نمود در گذر از پله های مفاهیم به سوی بود (ماهیت، ذات) چیزها حرکت کنند و به کشف ماهیت آن نایل آیند.

• دیالک تیک نمود و بود!
• دیالک تیک پدیده و ماهیت!

به قول سعدی:
• دیالک تیک ظاهر و باطن!
• دیالک تیک پوسته و هسته!
• دیالک تیک روی و خوی!
• دیالک تیک صورت و سیرت!


• سعدی این دیالک تیک را داهیانه به صدها فرم بسط و تعمیم داده است.

ت

بیشینه مردمان عادی با کلیت یک پدیده روبرو می شوند و از ان می گذرند.

• این فرمولبندی شما هم احتمالا نادقیق است.
• منظور شما نه کلیت چیزها، بلکه ظاهر چیزها ست.

• مردم ظاهر (نمود، فرم نمودین) چیزها را بکمک اعضای حسی ادراک می کنند. (شناخت حسی)

• برای درک ماهیت چیزها شناخت حسی اگرچه لازم است، ولی کافی نیست، بلکه به شناخت عقلی نیاز مبرم هست.
• دیالک تیک حسی و عقلی!

• شناخت حسی چه بسا با شناخت تجربی دست در دست می رود.

• شناخت تجربی هم برای درک ماهیت چیزها اگرچه لازم و صرفنظرناپذیر است، ولی کافی نیست، بلکه به جفت دیالک تیکی آن نیاز بی چون و چرا هست، به شناخت نظری.
• دیالک تیک تجربی ـ نظری!
• دیالک تیک امپیریکی ـ تئوریکی!

پ
آنها حتی شاید متوجه گل کوچکی که صبح امروز به یقه ات زده ای نشوند.

• این امر نه با مقولات جزء و کل، نه با دیالک تیک جزء و کل، بلکه با شناخت حسی در رابطه است:

• منظور شما بیشک این است که انسان های عادی حتی قادر به شناخت حسی بی عیب و نقص نیستند.

• حق با شما ست.

• شناخت چیزها اصولا انرژی می طلبند و انسان ها سعی می کنند که از این بابت صرفه جوئی کنند.

• یکی از دلایل سطحی نگری در شناخت چیزها شاید همین کمبود انرژی باشد.
• چون تمرکز حواس، نیرو می طلبد.

• بویژه مواد قندی می طلبد!
• چه بسا به دلیل ساختار سلول های مربوطه مغز قند و شکر عریان می طلبد و نه میوه و خرما و غیره به مثابه منبع انرژی و مواد قندی دست و پا بسته.

ث
اما هنرمندان و فلاسفه از دیدی دیگر به پدیده ها می نگرند.

• هنرمندان را نمی توان با فلاسفه قاطی کرد.
• تجربه شخصی ما حاکی از آن است که هنرمندان اکثرا نمی توانند از حد شناخت حسی و تجربی پا فراتر نهند.

• هنرمندانی که قادر به شناخت عقلی و بویژه نظری (تئوریک) باشند، حتی در مقیاس جهانی انگشت شمارند.

• برتولت برشت یکی از آنها ست.
• چارلی چاپلین تا حدودی ولی نه به عظمت برشت.

• شناخت هنرمندان بیشتر استه تیکی است.

• ما باید مفهوم استه تیک را ترجمه کنیم.
• تا خودمان در این زمینه اطلاعات دقیق بدست آوریم.
• شناخت استه تیکی بیشتر با فرم چیزها و پدیده ها سر و کله می زند تا با محتوا و ماهیت آنها.
• دیالک تیک فرم و محتوا!

ادامه دارد

۲ نظر:

  1. شین میم شین عزیز (دوست داری چنین خطابت کنم؟)گفتگویی که دیروز میان ما سر گرفت گفت و شنود شیرینی بود که بسیار به من کمک کرد در تبیین نگرشم و روشنگری در موضوع نقد هنری .بدیهی است که در پاره ای از نظرات هم رای و نظر شما نباشم اما مهم همین گفتگوست که باید ادامه بیابد. درباره این پست اخیر و آنجا که نوشته ام:«هنرمندان و فلاسفه از دیدی دیگر به پدیده ها می نگرند.» و نوشته ای :«هنرمندان را نمی توان با فلاسفه قاطی کرد.» و دلیل آورده ای که : « هنرمندان اکثرا نمی توانند از حد شناخت حسی و تجربی پا فراتر نهند و..»به نظر می رسد که هر دو درست میگوییم نه در جمله من خطایی دیده می شود و نه جمله شما بر خطاست که گفتگوی ابن سینا و ابوسعید ابوالخیر در حمام را به یاد میآورد که اولی درباره دومی گفت هر آنچه ما می دانیم او می بیند و دومی در خصوص اولی گفت : هر آنچه ما می بینیم او می داند!می خواهم بگویم هنر یا فلسفه دوراه جداگانه اند در راه حقیقت .
    با سپاس
    نیما خسروی
    4/5/1391

    پاسخحذف
  2. خیلی ممنون
    حق با شما ست، در همه موارد مذکور.
    ما هم پس از ختم هماندیشی به چنین ایده ای اندیشیدیم.
    ولی دیگر دیر شده بود.
    خیلی ممنون

    نکته فراموش شده دیگر، این بود که در میان هنرمندان ایرانی کسانی که در چارچوب شناخت استه تیکی محدود نبوده اند، (از میان کسانی که ما آثارشان را تا حدودی خوانده ایم)، تا حدودی نیما و به آذین و بویژه سیاوش کسرائی بوده اند.

    سیاوش کسرائی تسلط ستایش انگیزی به شناخت نظری دارند.

    ما بر تحلیلی از ایشان به شعر شبتاب نیما، متاتحلیلی نوشته ایم و همین جا منتشر شده است.
    تحت عنوان «آموزش متد علمی تحلیل در مکتب سیاوش کسرائی »
    اگر احیانا دیدید و قابل خواندن یافتید، کاستی های بینشی ما را هم یادآور شوید.
    حق با شما ست:
    برای همانیدشی بدیلی وجود ندارد.
    با بهترین آرزوها

    پاسخحذف