۱۳۹۱ تیر ۲۴, شنبه

سیری در شعری از شیوا فیروزی چکامه سرا (10)

ریشه می خواهم
و آسمانی زاییدنی

گل می دهم یک روز
همیشه در سفرم، ای درخت مسافر
ریشه ام جای دیگراست!

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
شیوا بانو چکامه سرا

تحلیل واره ای از میم حجری

1
فریبا حجت زاده

• بعضی ها برای رشد و نمو، نیازی به ریشه ندارند.
• درست مثل گیاهانی که نیازی به خاک ندارند و با نور و آب در هر شرایطی رشد می کنند.

• تو هم نیازی به ریشه نداری.

• از آن دسته گل هایی که بدون ریشه رشد می کنند، بزرگ می شوند و گل می دهند.
• یا به تعبیری دیگر، تو شاید در همه جای این کره خاکی ریشه داری، ای همیشه مسافر!

2
میم

• در قصه «شازده کوچولو» ـ اثر سنت اگزوپری ـ بنی بشر به بهانه بی ریشگی به نقد کشیده می شود ـ اگر اشتباه نکنیم ـ از قول گیاهی.
• طنزی تلخ به سلیقه گیاهان، شاید.

• حکیمی بر آن بود که «ریشه انسان، انسان است!»

• ما از خود او آموخته ایم که ریشه جوامع بشری در شیوه تولید مایحتاج اولیه مادی انسان ها ست!
• و لذا برآنیم که انسان بی ریشه نیست.

• مسئله فقط نامرئی بودن ریشه ها ست.

• ریشه ها همه ـ بدون استثناء ـ نامرئی اند و برای رؤیت آنها به کند و کاو نیاز است!

اگر انسان ها ریشه نداشتند،
اینهمه فرق و تفاوت و تضاد میان آنها وجود نمی داشت
!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر