۱۳۹۱ مرداد ۳, سه‌شنبه

توضیح مکاتب مهم مربوط به «تئوری شناخت» (48)

اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) (1)
پروفسور مانفرد بور
برگردان شین میم شین

• اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) عنوانی برای آموزش های معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) است که شناخت چیزها را و در تحلیل نهائی شناخت واقعیت عینی را غیر ممکن می دانند.

• لنین تعریف زیرین را از اگنوستیسیسم ارائه می دهد:

الف
• «اگنوستیسیسم یک واژه یونانی است.
ب

• «آ» در زبان یونانی به معنی «نه» است و واژه «گنوسیس» به معنی دانستن.

ت
• اگنوستیسیست (ندانمگرا) می گوید:
• «من نمی دانم که واقعیت عینی وجود دارد تا بوسیله حواس ما انعکاس یابد و عکسبرداری شود.

پ

• من می گویم که دانستن این امر غیرممکن است.»

ث

• اگنوستیسیست، بدین طریق به انکار حقیقت عینی می پردازد.

ج

• این امر قبول کوته نظرانه، خرده بورژوایانه و بزدلانه یاوه هائی ازقبیل اجنه، ارواح خانه، قدیسین کاتولیک و امثالهم را بدنبال می آورد.»
• (کلیات لنین، جلد 14، ص 122)

I

توماس هنری هاکسلی (1825 ـ 1895)
بیولوگ، محقق، نویسنده و سازمانده آموزش انگلیسی
نماینده اصلی اگنوستیسیسم
از مدافعان سرسخت امپیریسم هیوم و تئوری تکامل داروین
(ملقب به سگ درنده داروین)
مؤلف کتب درسی و مقالات بیشمار
از افراد مؤثر در توسعه علوم طبیعی در قرن نوزدهم

• اگنوستیسیسم را برای اولین بار هاکسلی به معنی ضد گنوستیسیسم به کار برد.

II

دیوید هیوم (1711 ـ 1776)
فیلسوف، اقتصاددان و تاریخدان
از نمایندگان برجسته روشنگری انگلستان
از اقتصاددان ما قبل اقتصاد کلاسیک
معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام اسمیث

• اگنوستیسیسم، تئوری شناخت هیوم را تشکیل می دهد، البته اگر گشتاورهای اگنوستیسیستی موجود در آموزش های سوفیست ها و اسکپتیسیست های یونانی را نادیده بگیریم.

• مراجعه کنید به سوفیسم، اسکپتیسیسم (تردیدگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

1

• هیوم، تئوری شناخت خود را با این ادعا بنیانگذاری کرد که فهم بشر هرگز نمی تواند از حد ادراک حسی چیزها فراتر رود و لذا وجود چیزهای مادی موجود در خارج از شعورانسانی، یعنی واقعیت عینی بطور کلی، چیزی جز تصورات ناشی از عادت ما نیست.

2

• هیوم بدین طریق (بلحاظ نظری) عدم وجود چیزهای مادی و در عین حال عدم امکان شناخت آنها نتیجه می گرفت.

3

• هاکسلی، میل و اسپنسر به پیروی از هیوم در قرن نوزدهم میلادی به تئوری های اگنوستیسیستی پر و بال دادند.

III

ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804)
برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان
اثر او تحت عنوان «انتقاد از عقل محض» نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه مدرن محسوب می شود.
کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر نوینی به روی فلسفه گشوده است:
اتیک (انتقاد از عقل عملی)
استه تیک (انتقاد از قوه قضاوت)
فلسفه مذهب
فلسفه حقوق
فلسفه تاریخ

• کانت با آموزش «چیز در خود» خود نوع جدیدی از اگنوستیسیسم را رواج داد.

1

• تز کانت حاکی از آن بود که شناخت فقط قادر به درک پدیده ها (نمودها) ست و از درک چیزهای در خود عاجز است.

2

• بنظر کانت، تنها فرم های نمودین چیزها قابل شناسائی اند.

3

• خود چیزها، آن سان که در خویشتن خویش هستند، درشان به روی شناخت بسته است و غیر قابل شناسائی اند.

4

• «از تجزیه و تحلیل ترانسندنتال (ماورای تجربی)، این نتیجه مهم بدست می آید که فهم انسانی بی واسطه تجربه هرگز نمی تواند از شناخت فرم های نمودین خارجی چیزها بطور کلی پا فراتر گذارد.

5

• چون فقط پدیده ها (نمودها) می توانند موضوع شناخت قرار گیرند، پس فهم انسانی نمی تواند از چارچوب حسیت، که در درون آن، کلیه چیزها برای انسان ها وجود دارند، پا فراتر گذارد.»
• (کانت، الف 246)
6

• ازاین رو، به نظر کانت، دانش ما در باره هر چیز، همواره محدود به تأثیری است که آن چیز بر حواس ما بجا می گذارد و هرگز دانشی در باره خود آن چیز وجود نخواهد داشت.

7

• انکار قابل شناسائی بودن «چیز در خود» از سوی کانت، اما به معنی انکار وجود آن نیست.

8

• برعکس، «مفهوم هر پدیده و نمودی بطور کلی، طبیعتا دلیل بر وجود چیزی است که با آن انطباق دارد، چیزی که در خود پدیده (نمود) نیست.

9

• زیرا پدیده (نمود) نمی تواند برای خود و در خارج از تصور ما وجود داشته باشد.

10

• واژه پدیده (نمود)، خود از رابطه آن با چیزی حکایت می کند که تصور بیواسطه اش هرچند حسی است، ولی بصورت در خود (فی نفسه) و بدون این حس مندی ما، یعنی مستقل از حس مندی ما باید وجود داشته باشد.»
• (کانت، الف 251)
11

• کانت این چیز مستقل از حواس انسانی را چیز در خود می نامد.

12

• او با مفهوم «چیز در خود» می خواهد که حد و مرز شناخت بشری رانشان دهد.

13

• مفهوم هر چیز «که نه به عنوان شیئیت چیزها ، بلکه به مثابه چیز در خود، بمثابه چیزی که تنها به وسیله فهم محض می تواند اندیشیده شود»، مفهومی ضرور است «تا استنباط حسی تا خود چیزهای در خود بسط داده نشود، یعنی به اعتبار عینی شناخت حسی محدود شود.»
• (کانت، ب 309)
14


• کانت با این نظر که شناخت انسانی فقط قادر به درک پدیده ها (نمودها) ست و نه خود چیزها، آنطور که در خود هستند، به تئوری شناخت خود هیئتی اگنوستیسیستی می بخشد.


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر