۱۳۹۷ فروردین ۷, سه‌شنبه

هماندیشی با مشد احمد (۸)


 
تحلیلی
از
میم نون
 
شکرالله پاک‌ نژاد طی مقاله‌ ای نوشته بود:
«اگر در دوره شاه 
جریان وابستگی 
از نظر سیاسی 
خود را در حاکمیت دیکتاتوری نشان می‌ داد، 
جریان استقلال در دوره انقلاب
 از نظر سیاسی 
می‌بایستی خود را در حاکمیت مردمسالاری نشان دهد
و نشان نداد.
 اینک زحمتکشان میهن ما دوسال پس از قیامی درخشان و یکپارچه، 
دست خود را خالی می‌ یابند. 
بدون آن که درجبین حکومت، 
نور رستگاری ببینند
 آنان از قبل حاکمیت انحصار طلبان نه نان در سفره دارند، و نه امید دردل.
 به زبانی دیگر 
نه استقلال و نه آزادی ...»
 
ما این فراز از مقاله شکرالله را نخست تجزیه، بعد تحلیل می کنیم:
 
 ۱
  اگر در دوره شاه 
جریان وابستگی 
از نظر سیاسی 
خود را در حاکمیت دیکتاتوری نشان می‌ داد، 
جریان استقلال در دوره انقلاب
 از نظر سیاسی 
می‌بایستی خود را در حاکمیت مردمسالاری نشان دهد
و نشان نداد.
 
معنی تحت اللفظی:
 حاکمیت دیکتاتوری شاه، 
 مظهر وابستگی سیاسی آن بود.
 
حاکمیت مردم سالاری
در انقلاب  
می بایستی مظهر استقلال سیاسی باشد.
 
 اگر کسی به دنبال جفنگ ناب می گردد، باید همین جمله شکرالله را
 بی کم ترین درنگ برگزیند.
 
ما
مفاهیم شکرالله در این جفنگجمله را مورد تأمل قرار می دهیم:
 
۲
 حاکمیت دیکتاتوری شاه، 
 مظهر وابستگی سیاسی آن بود.
 
حاکمیت مردم سالاری
در انقلاب  
می بایستی مظهر استقلال سیاسی باشد.
 
مفهوم من درآوردی «حاکمیت دیکتاتوری شاه»، 
به چه معنی است؟
 
حاکمیت 
اصلا
به چه معنی است؟
 
حاکمیت و طبقه حاکمه 
در 
هر جامعه بشری
به چه معنی اند و چیستند؟
 
فرق و تفاوت و تضاد حکومت با حاکمیت چیست؟
 
۳
 حاکمیت دیکتاتوری شاه،
 
جامعه بشری
به عمارت چند طبقه بلندی شباهت دارد
و
مثل هر عمارتی
حاوی زیربنایی
 از سویی 
و
روبنایی
 از سوی دیگر 
است.
 
زیربنای اقتصادی جامعه
مناسبات تولیدی 
نامیده می شود
که
مهم ترین عنصرش، 
 فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید 
 است.
 
طبقه حاکمه
به طبقه اجتماعی معیین اطلاق می شود
که
مالک وسایل اساسی تولید 
است.
 
حاکمیت در هر جامعه بشری
به همین دلیل
حاکمیت طبقاتی
 است.
 
یعنی
در زیربنای اقتصادی جامعه
یعنی
در مناسبات تولیدی حاکم بر جامعه
 است.
 
۴
حاکمیت دیکتاتوری شاه،
 
دیکتاتوری، دموکراسی، دولت، سیاست، قضاوت، هنر، فلسفه، مذهب، خرافات، آداب و اخلاق و غیره
از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی هر جامعه بشری اند.
 
ضمنا
انعکاس زیربنای اقتصادی اند.
 
تحت تابعیت و تبعیت زیربنای اقتصادی جامعه بشری قرار دارند.
 
یعنی
به ساز زیربنای اقتصادی می رقصند و می خسبند.
 
به همین دلیل
از
دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی 
سخن می رود
که
در آن،
نقش تعیین کننده از آن زیربنای اقتصادی است.
 
بی آنکه روبنای ایده ئولوژیکی هیچ واره و هیچ کاره باشد.
 
روبنای ایده ئولوژیکی 
هم
به نوبه خود بر زیربنای اقتصادی تأثیر مثبت و یا منفی می گذارد.
 
۵
حاکمیت دیکتاتوری شاه،
 
این 
در تحلیل نهایی
شاه نیست که بر جامعه حاکم است و یک تنه اعمال دیکتاتوری می کند.
 
فقط کسانی که با مارکسیسم بیگانه اند، 
دچار توهم می شوند.
 
حافظ مفهومی دارد که برای توضیح طبقه حاکمه و حاکمیت مفید است:
 
بارها گفته‌ ام و بار دگر می‌ گویم
که من دلشده این ره نه به خود می‌ پویم
در پس آینه طوطی صفتم داشته‌ اند
آن چه استاد ازل گفت: 
«بگو»،
 می‌ گویم
 
معنی تحت اللفظی:
من به کرات گفته ام که به میل و خواست خود این راه را طی نمی کنم.
(این اشعار را نمی سرایم.)
مرا
بسان طوطی
در پشت آینه نگه داشته اند.
آنچه من می گویم،
همان چیزی است که استاد ازل فرمان گفتنش را صادر می کند.
 
۶
حاکمیت دیکتاتوری شاه
 
استاد ازل
مرجع و اوتوریته ای نامرئی 
 است.
 
از جنس اجنه است.
 
همه جا هست، بی آنکه جایی باشد.
 
همه کاره است، بی آنکه کسی متوجه آن باشد.
 
طبقه حاکمه هم به همین سان است.
 
این شاه و شیخ و آن و این نیستند که حاکمیت خود را بر جامعه برقرار ساخته اند.
 
حاکمیت
از آن طبقه حاکمه است که مالک اساسی ترین وسایل تولید است.
 
شاه و شیخ و رئیس جمهور و صدر اعظم و شاعر و واعظ و فال بین و فیلسوف و غیره
نمایندگان سیاسی و ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه (استاد ازل) اند.
 
مأمور و سرسپرده طبقه حاکمه اند.
 
اگر به فرامین استاد ازل گوش ندهند، قافیه شان تنگ می شود و به عوض شعر، عرعر تحویل هر رهگذر می دهند.
 
۷
حاکمیت دیکتاتوری شاه
 
به همین دلیل
بهتر است 
که
 از 
دیالک تیک حاکمیت و حکومت 
از سویی
و
از
دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه
از سوی دیگر
ازسخن رود
که
در آنها، نقش تعیین کننده از آن حاکمیت و طبقه حاکمه است.
 
ادامه دارد.
 

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    به همین دلیل
    بهتر است
    که
    از
    دیالک تیک حاکمیت و حکومت
    از سویی
    و
    از
    دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه
    از سوی دیگر
    سخن رود
    که
    در آنها، نقش تعیین کننده از آن حاکمیت و طبقه حاکمه است.

    پاسخحذف