درنگی
از
میم حجری
گر توانی که بجویی دلم،
امروز بجوی
ور نه، بسیار بجویی و نیابی باز، ام
معنی تحت اللفظی:
اگر توان دلجویی از من داری، همین امروز این کار را بکن.
در غیر اینصورت هر چقدر هم بجویی، مرا نخواهی یافت.
دیالک تیک حاکم بر این بیت غزل سعدی،
دیالک تیک جستن و یافتن است.
مفهوم مرکزی مهم این بیت غزل سعدی
دلجویی است.
کسی که در بیت قبلی غزل
مدعی پروانه بودن دور شمع شاهد بوده،
اکنون ابراز دلخوری و ناراحتی می کند و انتظار دلجویی از او دارد.
عشق همشیره جنون است.
به همین دلیل غزلیات عاشقانه مملو از تناقضات منطقی و عقلی اند.
عاشق در این بیت، دست به تهدید می زند.
خود را تحفه قلمداد می کند.
ناز می کند و عشوه می فروشد.
ناز در دیالک تیک عاشق و معشوق،
اصولا و اساسا
کسب و کار معشوق و شاهد است و نه برعکس.
سعدی برای پیدا کردن دلیل به نازفروشی،
دست به دامن راز می شود.
راز سعدی این است که اگر شاهد امروز نیازش را برآورده نسازد،
صد سال دیگر هم اثری از او نخواهد یافت.
چون ناز قاعدتا مبتنی بر راز است.
دیالک تیک نیاز ـ راز ـ ناز را مدیون محمد زهری هستیم.
عاشق
اصولا
اهل نیاز است و بی نصیب از راز و کنجکاو افراطی راز.
معشوق اما صاحب راز است و به برکت در اختیار داشتن گنجینه راز، اهل ناز.
همین راز معشوق، عاشق نیازمند را به جنون می کشد.
اگر احیانا راز معشوق کشف شود، ورق برمی گردد و یوسف به زلیخا ناز می کند.
در قصه عاشقانه قرآن کریم هم چنین می شود.
کریم
از دیالک تیک نیاز و راز و ناز با خبر بوده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر