۱۳۹۸ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۴۷)

 
 

قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری

ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور

 پیروزی بر محال و غیر ممکن،
یعنی اموری که حل آن در دستور روز تاریخ نیست،
نیز
شدنی نیست.
 
قهرمانِ منفردی که آقای هزارخانی می‌ستاید،
به
بیان او
"به نیروی پرورش و تکامل دادن قدرت های نهفته در وجودش
از
دیگران
متمایز می‌شود" 
و 
 شهامتش
"نیروی خلاقی
است
که
یکباره
همچون نیروی اتم
آزاد می‌شود". 
 
 این قهرمان، نه در فراز و نشیبِ نبردِ توده ها،
بلکه
با
پرورش قدرت های نهفته روحی،
به
مرتبۀ اسرارآمیزِ قهرمانی
می رسد. 
 
چنین قهرمانی
 طبیعتاً 
 در
 جامعه
 از
 موجوداتِ نادر
 است. 
 
 بدین منظور
هزارخانی پایان داستان بهرنگی را به ویژه برجسته می سازد.

۱
قهرمانِ منفردی
 که 
آقای هزارخانی 
می‌ستاید،
به
بیان او
"به نیروی پرورش و تکامل دادن قدرت های نهفته در وجودش
از
دیگران
متمایز می‌شود"

جریانات فئودالی ـ فاشیستی فدائی و مجاهد و لیملام و دیمدام
طویله 
بوده اند.

در
کله این زباله ها
حتی
به
اندازه ارزنی
مغز اندیشنده
نبوده است.

جریانات فوندامنتالیستی ـ پان اسلامیستی
تحت رهبری خمینی
تئولوژی
(قرآن، نهج البلاغه، رساله، زباله های از سید قطب و غیره)
را
در
اختیار داشته اند.

یعنی
به
لحاظ بضاعت فکری و نظری
به
مراتب
بهتر و غنی تر
 از
طویله های فئودالی ـ فاشیستی فدائی و مجاهد و لیملام و دیمدام
بوده اند.

هزارخانی
جای خالی تفکر و تئوری
را
در
سنت نازیسم (فاشیسم آلمان)
با
تربیت
پر می کند.

حیرت انگیز
برای ما
طبری
است
که
همه زبان های عالم
را
می دانست
ولی
سری سرسری
حتی
به
میراث غول آسای جانشین خلف مارکس
(برتولت برشت)
نزده بود.

و
گرنه
ماهیت فاشیستی هزارخانی و بهرنگی و زباله های دیگر
را
کشف می کرد.

۲
قهرمانِ منفردی
 که 
آقای هزارخانی 
می‌ستاید،
به
بیان او
"به نیروی پرورش و تکامل دادن قدرت های نهفته در وجودش
از
دیگران
متمایز می‌شود"

رهنمود هزارخانی و بهرنگی و غیره
متمایزسازی
نخبه فاشیستی از بقیه
به
« نیروی پرورش و تکامل دادن قدرت های نهفته در وجود» او
ست.

این به 
چه معنی است؟

این
عملا
به
معنی نخبه فاشیستی پروری
است.

رویه و روش این طویله های فاشیستی
کوهنوردی
و
تربیت بدنی
از 
سویی
و
اخلاق ستیزی و خردستیزی و خرپروری
از
سوی دیگر
بوده است.

نخبه فاشیستی
باید
حائز پیکریت
باشد
و
کله شق و کله خر و قسی القلب و بی رحم و بیشعور
باشد.

همه اش
که
نباید فکرکند.

باید
به
راه بیفتد
تا
ترسش ریخته شود.

فکر کردن
باید
در
انحصار پیشوا
باشد
که
چوپان
است
و
مابقی
گله گاو و گوساله و گوسفند.

همین روش فاشیستی نخبه پروری 
(تربیت)
دیری است
که
در
ارتش اسرائیل
مو به مو
تکرار می شود.

قساوت از کی آموختی
از
قصابان آوشویتس

۳
و 
 شهامتش
"نیروی خلاقی
است
که
یکباره
همچون نیروی اتم
آزاد می‌شود".

هزارخانی
نخبه فدایی و مجاهد و لیملام و دیمدام
را
 به
اتم
تشبیه می کند
که
تحت تربیت فاشیستی
شهامتش 
به
صورت نیروی خلاق 
آزاد می شود.

این
اما
به
چه معنی است؟

این 
به
معنی
تخریب پسیکولوژیکی بی برگشت نخبه فدایی و مجاهد و لیملام و دیمدام
است.

این
دیگر
نه
خردستیزی
بلکه
علاوه بر آن
غریزه ستیزی
است.

این
به
معنی تبدیل آدمیزاد به فردی عاری از ترس و احتیاط و دوراندیشی
است.

این
به
معنی
آدمیت زدایی از اعضای جامعه
است.

این
به
معنی تولید آدم ماشینی
است.

فاشیسم آلمان
از
داروهای روانگردان
در
این زمینه بهره برمی گرفت.

تمامی ارتش آلمان فاشیستی
از
هیتلر تا سربازان ساده ارتش
معتاد به داروی روانی معروفی بوده اند.

آنچه
هزارخانی
ادعا می کند،
شدنی نبوده است.

فاشیسم آلمان
به
همین دلیل
به
تولید هزاران تن داروی روانی برای غلبه بر ترس و تولید شهامت به عنوان نیروی خلاق
برای
جانوران اتم واره
مجبور گشته بود.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر