۱۳۹۸ مرداد ۲۷, یکشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۶۶)


شین میم شین

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)


حکایت دوم
بخش هفتم

سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه.

چو دشمن خر روستائی برد
ملک باج و ده یک، چرا می خورد؟

مخالف خرش برد و سلطان خراج
چه اقبال ماند در آن تخت و تاج؟

رعیت درخت است، اگر پروری،
به کام دل دوستان، بر خوری

به بی رحمی از بیخ و بارش مکن
که نادان کند حیف بر خویشتن.

۱
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه.

معنی تحت اللفظی:
اگر پرسنل ارتش از شاه راضی نباشند،
به
حراست از سرحدات کشور کمر برنمی بندند.

سعدی
در
این بیت شعر،
دیالک تیک داد و ستد
 را
به
شکل دیالک تیک خوشدلی و مرزبانی بسط می دهد:
سپاهی اگر از لحاظ مادی و معنوی تأمین نشود (ستد)،
 به
پاسداری از مرزهای کشور (داد)
تن در نخواهد داد.

  اندیشه نهفته در این بیت شعر
اما
افشاگر حقیقت عینی غیرقابل انکاری است.

این
بدان معنی است
که
کشور
از
آن ملت
نیست.

مثلا
از
آن پرسنل ارتش نیست.

پرسنل ارتش
کشور
را
از
آن طبقه حاکمه
استنباط و احساس می کند
و
نه
از آن خود.

و گرنه
اگر
سپاهی
کشور
را
از
آن خود
احساس می کرد،
بی اعتنا به خوشدلی از شاه
با
جان و دل از سرحداتش حراست به عمل می آرود.

۲
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه.

یکی
از
محسنات فرماسیون های اقتصادی برده داری و فئودالیسم
در
مقایسه با فرماسیون اقتصادی کاپیتالیسم
شمشیر
از
رو
بستن
بوده است.

طبقه حاکمه
(اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی)
علنا
اعلام می داشتند
که
کشور
متعلق به آنها ست
و
توده
هم
به
همین سان.

مفاهیم ملت و ملت گرایی وسرحدات ملی و تعلق کشور به ملت و غیره
از
رهاوردهای کاپیتالیسم و طبقه حاکمه جدید (بورژوازی)
بوده اند.

محتوای ماهوی این مفاهیم
عوامفریبی
بوده است.

۳
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه.

منظور سعدی از سپاهی
نیز
نه
توده،
بلکه
قشر ممتاز معینی
بوده
است
که
فونکسیون نظامی داشته اند.

بنده ها و رعایا
حق شرکت در جنگ و دفاع از کشور
را
نداشته اند.

گرایش فلسفی سعدی در رابطه با مخاطب مرتب عوض می شود:
آنجا
که
سعدی
 قصد دادن رهنمودهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی به طبقه حاکمه و رئیس کشور
را
دارد،
در
هیئت دیده رو، فویرباخ و گاهی حتی مارکس
 وارد عرصه می شود،
ولی
 آنجا
که
روی سخنش با توده مولد و زحمتکش است،
در
هیئت ایراسیونالیستی (خردستیزی) تمام عیار از قماش نیچه و برکه لی و هایده گر وارد عرصه می شود
و
از
 کلامش عفونت جهل و خرافه و خون
به
مشام
می رسد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر