۱۳۹۸ مرداد ۱۷, پنجشنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۴۸)

 
 

قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری

ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور

۱
 این قهرمان، نه در فراز و نشیبِ نبردِ توده ها،
بلکه
با
پرورش قدرت های نهفته روحی،
به
مرتبۀ اسرارآمیزِ قهرمانی
می رسد.
 
طبری
فاقد دقت مفهومی
است،
چه رسد به داشتن وسواس مفهومی
که
لنین اکیدا توصیه می کرد.
 
طبری
در
نهایت بی خبری از مفاهیم،
نخبه
را
قهرمان منفرد
تصور و تصویر می کند.
 
طبری
 نمی داند
که
نخبه
آنتی قهرمان
(ضد قهرمان)
است
و
نه
 قهرمان.
 
نخبه
اصلا
شخصیت 
ندارد،
چه
رسد
به
شخصیت بودن.
 
در
طویله های فاشیستی و فوندامنتالیستی
نخبه
پرورش می یابد 
و
نه
شخصیت.
 
شخصیت
در
انجمن ها و جوامع سوسیالیستی
تشکیل می یابد.
 
طبری
با
ذره بین
حتی
نمی تواند 
در
طویله های فدائی و مجاهد و دیمدام و لیملام و حزب الله و غیره
شخصیتی
پیدا
کند.
 
۳
 این قهرمان، نه در فراز و نشیبِ نبردِ توده ها،
بلکه
با
پرورش قدرت های نهفته روحی،
به
مرتبۀ اسرارآمیزِ قهرمانی
می رسد.  
 
طبری
اصولا و اساسا
با
قهرمان کذایی مورد نظر هزارخانی
مخالفتی
ندارد.
 
اختلاف نظر طبری با هزارخانی و بهرنگی و لاشخورهای دیگر
در
طرز تشکیل قهرمان کذایی
است.
 
پرورشگاه قهرمان طبری
میدان نبرد توده ها
ست
و
نه
میدان جنگ های امپریالیستی ( فاشیستی ـ فوندامنتالیستی
و
نه
پرورشگاه ایده ئولوژیکی فاشیسم و فوندامنتالیسم
(مراسم کتاب سوزی، سندیکاسوزی، حمله و ضرب و شتم و بازداشت و زندانی کردن،  شکنجه گاه ها، میادین اعدام ها، قتل عام ها، کشتارها، ترورها، خاوران ها، مساجد، حسینیه ها، حوزه ها)
 
دلیل این تقارب نظری 
 میان طبری و هزارخانی و بهرنگی و امثالهم
چیست؟
 
۴
چنین قهرمانی
 طبیعتاً 
 در
 جامعه
 از
 موجوداتِ نادر
 است. 

اکنون قرابت نظری طبری با بهرنگی و هزارخانی
از
صراحت می گذرد.
 
طبری
آنتی قهرمان بهرنگی و هزارخانی
را
به
عنوان
قهرمان
به
رسمیت می شناسد.
 
اختلاف نظر فی مابین
بر
سر کمیت قهرمان کذایی
است.
 
دلیل این تقارب نظری طبری با بهرنگی و هزارخانی
وجود تقارب نظری
میان فاشیسم و استالینیسم در این زمینه 
است.
 
۵
بدین منظور 
هزارخانی
 پایان داستان بهرنگی 
را 
به 
ویژه 
برجسته می سازد.
 
بهرنگی در پایان داستان می‌نویسد:
 «۱۱۹۹۹ ماهی شب بخیر گفتند و خوابیدند. 
مادر بزرگ هم خوابش برد.  اما ماهی سرخِ کوچولویی هر چقدر کرد، خوابش نبرد.  شب تا صبح همه اش در فکرِ دریا بود.»
حق با هزارخانی
است.
 
بهرنگی شناسی هزارخانی
علمی تر
از
بهرنگی شناسی طبری
است.
 
ماهی سیاه کوچولو
و
اولدوز و کلاغ ها
و
غیره
برای خردستیزی، خر پروری و نخبه پروری
اند.
 
خردستیزی، خرپروری و نخبه پروری
هم
در
فاشیسم
هم
در
فوندامنتالیسم
و
هم
در
استالینیسم
دست در دست با هم می روند.
 
۶
در
 نظر آقای هزارخانی، 
قهرمانِ منفرد متکی به قدرتِ روحِ شخصی خود، متنفر از نسل قبل از خود، 
کسی 
که
 می‌خواهد
 در 
حین حرکت، 
حرکت را بیاموزد، نمونۀ 
اصیلِ قهرمان است
 و
 برای او 
تصوّرِ خلقِ مجاهد، تصورِ هزارها هزار مجاهد خلق 
که 
خصیصۀ دورانِ ما ست، 
مطبوع نیست.
 
 لذا
 طبیعی است که 
به
 نظر او 
حتماً 
فقط یک تن از ۱۲ هزار تن 
می تواند به دریا فکر کند
 و 
بقیه همه شب بخیر می‌گویند 
و ه
مراه مادر بزرگ، 
این نمایندۀ فرتوتِ نسلِ گذشته، 
به خوابِ خرگوشیِ غفلت و رخوت فرو می روند.
 
 آری،
 به
 نظر آقای هزارخانی،  قهرمانِ منفرد
 که 
متکی به اسرارِ روح و اراده
 است، 
 موجودی است نادر و برگزیده.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر