۱۳۹۶ آبان ۲۲, دوشنبه

تأملی در شعری از زری مینویی (۹)


تحلیلی
از 
ربابه نون

به دریا زدن
دل می خواست
که
 او نداشت .

من داشتم 
و
به ساحل انتظار سپردم .

دریا را بگو
به چه دلبندانی دلخوش بود!
 

 «میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن 
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
 
زری
بسان سایه
در 
فرمولبندی افکار مغشوش خود
 بی انضباط
 است:
 
۱
 «میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن 
 
در جمله اول زری
سخن
از
 دوئالیسم عشق خصوصی و عشق عمومی
است.
 
زری
برای ممانعت از بروز سوء تفاهم،
بر خلاف احمد شاملو،
نه
از
عشق عمومی،
نه
از
انسان انتزاعی،
بلکه 
از
عشق مردمی
دم می زند.
 
تا
به خواننده شعرش 
(البته در کره بی سکنه مریخ)
حالی کند 
که
منظورش اجامر جماران و اقلیت متشکل از لاشخوران و انگلان نیست.
 
۲
  آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
 
زری
اما
در جمله دوم
دوئالیسم یار و یاران 
را
پیش می کشد.
 
درست بسان سایه
که
ضمن اشاره به توده مولد قالیباف
به
یاران خود در باغشاه و غیره
می پردازد.
 
یاران سایه
اعضای حزب توده اند.
 
در اشعار سایه و دیگر شعرای توده ای
به استثنای هنرمندی و شاعری از شمال کشور (؟)
دیالک تیک توده و حزب توده
وارونه می شود:
 
در 
دیالک تیک توده و حزب توده
که
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک توده (جامعه، تاریخ) و شخصیت (حزب، قهرمان، نخبه، نبی، امام، ولی و غیره)
است،
نقش تعیین کننده
از آن توده است.
 
سایه و دیگر شعرای حزب توده
اما
توده
را
چه بسا
فراموش می کنند.
 
درست به همین دلیل،
حزب توده
بس می کند
 که
 حزب توده 
باشد.
 
توده
ولی 
برای
 ماهی 
(توده ای)
حکم دریا را دارد.
(به قول دقیق مش مائو)
 
حزب توده
درست به همین دلیل
دربدر به  دنبال هر ننه قمر با عبا و عمامه و بی عبا و عمامه
و
شاید حالا
با تاج و بی تاج
می گردد
تا
شق القمر کند.
 
به همین دلیل
غول توده
بی سر می ماند
و
به دنبال هر خری و لاشخوری می افتد و فاجعه می آفریند.
 
۳
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
 
جدایی ماهی از دریا
اگر
 به
 مرگ ماهی 
منجر نشود،
به 
مسخ ماهی 
منجر می شود.
 
همین بلا هم بر سر حزب توده ی بی اعتنا و بی پیوند با توده نازل می شود:
حزب توده
اگر نیست و نابود نشود،
مسخ 
می شود.
 
 
به ماهی اکواریوم و یا تنگ بلور شباهت کسب می کند
که
در بهترین حالت
به درد تماشا توسط مشتی مریض منتظر در مریضخانه و مطلب 
 می خورد.
 
۴
 
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
 
یاران سایه 
سردارانی از قبیل سیامک و مبشری و روزبه و کیوان و این  و آن اند.
 
یاران زری
احتمالا
مشتی شاملوئیست و شاملوچیست اند.
 
مشتی فئودال زاده ی سیر از زندگی اند.
 
اگر حدس ما درست باشد،
عشق مردمی
 در 
عشق دار و دسته ای 
منحل و مضمحل می شود.
 
۵
بدین طریق
دریا 
به
 دار و دسته 
تقلیل می یابد
و
دل به دریا زدن
به
وفاداری بر پیمان دار و دسته ای.
 
سایه
هم
همین ایده
را
در اشعار موزون خویش
(سیاهمشق و غیره)
نمایندگی می کند.
 
منظور سایه
از 
پای بندی آهنین بر عهد و پیمان
هم
همین است.
 
پای بندی مکانیکی و کورکورانه به حزب توده است.
 
یکی از بزرگ ترین بدبختی های ملت ایران
این است 
که
تحزب و سازمان یابی
به
صورت ترمزی برای لکوموتیو تاریخ در می آید.
 
چرا و به چه دلیل؟
 
اگر اجنه به این سؤال جواب یافتند،
ما
برای اجداد شان 
صد پارس بلند 
به
 زبان پارسی
 می فرستیم.
 
فارسی
را
 تازی زدایی
کردیم
تا
پان های پالان بر پشت
کیف خر کنند.
 
ادامه دارد.
 

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    همین بلا هم بر سر حزب توده ی بی اعتنا به توده و بی پیوند با توده نازل می شود:
    حزب توده
    اگر نیست و نابود نشود،
    مسخ
    می شود.

    پاسخحذف