۱۴۰۱ اسفند ۲۵, پنجشنبه

درنگی در شعری فقهی ـ فلسفی از مولانا (۵)

میم حجری

گفت بهلول آن یکی درویش را:

«چونی ای درویش واقف کن مرا؟»

گفت:

«چون باشد کسی که جاودان

بر مراد او رود کار جهان

سیل و جوها بر مراد او روند

اختران زان سان که خواهد آن شوند

 

معنی تحت اللفظی:

وضع درویش چنان است

که

چه سیل جاری شود و همه چیز را با خود ببرد و چه جویبار جاری باشد و برای تهیه آب آشامیدنی و آبیاری باغ و کشتزار به خدمت گرفته شود،

فرقی برایش ندارد.

حتی سمت و سوی سیر اختران که سرنوشت افراد بشری را رقم می زنند،

بر مراد او ست.

سؤال این است که منظور درویش از رضایت خاطر مطلق چیست؟

چگونه می تواند سیل و جویبار و سمت و سوی سیر ستارگان برای کسی به یکسان مثبت باشد.

 

مثلا در صورت جاری شدن سیل، درویش دیگر نمی تواند زیر پل بخوابد 

و 

شب را سحر کند. 

پاسخ به این پرسش را درویش در ابیات بعدی می دهد:


۲

 زندگی و مرگ سرهنگان او

بر مراد او روانه کو به کو

هر کجا خواهد فرستد تعزیت

هر کجا خواهد ببخشد تهنیت

سالکان راه هم بر گام او

ماندگان از راه هم در دام او

هیچ دندانی نخندد در جهان

بی رضا و امر آن فرمان‌روان.»

 

معنی تحت اللفظی:

حیات و ممات سرهنگان خدا هم بر وفق مرادش است.

خدا هرچه دلش خواست، می کند:

به جایی تعزیت می فرستد و به جای دیگر تهنیت.

هم سالکان راه بر گام خدا می روند و هم از راه ماندگان در دام خدا گرفتار می مانند.

 بدون رضایت الهی کسی در جهان نمی خندد تا دندان هایش دیده شوند.

 

 دلیل تئوریکی بی تفاوتی مثبت مطلق درویش،

بی اختیاری او و مختاریت مطلق خدا ست.

وقتی کسی هیچکاره و هیچواره باشد،

بر سر دو راهی زیر قرار می گیرد:

یا

اکتیو می شود تا نظم حاکم را بر هم زند و طرح نو در اندازد.

و

یا

پاسیو (منفعل) مطلق می ماند و به تمکین و تسلیم تن در می دهد.

 

درویش شق دوم را انتخاب کرده است.

مشخصه مهم درویش

پاسیویته (انفعال) و اوبژکتیویته (چیز وارگی) است.

 

دلیل تئوریکی برای اکتیویته (فعالیت)،

کسب سوبژکتیویته (فاعلیت) است.

کسی که خود را سوبژکت تصور کند، اکتیو می شود.

اما

کسی که خود را اوبژکت می پندارد، پاسیو می ماند.

 

ما با دیالک تیک سوبژکتیویته و اکتیویته 

از سویی

و

با

دیالک تیک پاسیویته و اوبژکتیویته 

از سوی دیگر

سر و کار داریم:

 این بدان معنی است

که

پی بردن به سوبژکت وارگی خود، به اکتیو گشتن فرد منجر می شود

و

اکتیویته

سوبژکتیویته او را هم اثبات می کند و هم تقویت و تحکیم می کند و توسعه می دهد.

 

در دیالک تیک پاسیویته و اوبژکتیویته (انفعال و چیزوارگی) 

هم 

خوشبینی منفی مبتنی بر این دیالک تیک فلج کننده رشد میکند و تحکیم می یابد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر