۱۴۰۱ اسفند ۲۸, یکشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۹۶)


 
میم حجری
 

 نه. تراژدی های سوزناک یونان باستان در سوگ بهشت بر باد رفته اند.
 اینها نمادند.

شجاعت چیست؟
شجاعت یکی از سجایای اخلاقی اشراف برده دار و فئودال و روحانی است.
عصر جدید
پایان سجایای اخلاقی کپک زده گرد و غبار قرون گرفته است.
بورژوازی انقلابی به شجاعت این زباله ها فاتحه ای بلند خوانده است.
شجاعت نشانه خریت و ناشی از خریت است
دیوانه ها
جای خالی اندیشه را با هارت ها و پورت های نیهلیستی ـ فوندامنتالیستی ـ فاشیستی پر می کنند.
اندیشه های قلیان ها را منتشر کنید تا تحلیل شوند.
ما برخی از فرمایشات شان را تحلیل کرده ایم.
فرقی با فرمایشات شازده ندارند
ما در جنقوری اسلامی
و در اوپوزیسیون ان
نه زندانی سیاسی داریم و نه آزاد سیاسی.
این جماعت حتی از تعریف ساده ترین مفاهیم عاجزند
نه ذره ای سواد دارند و نه ذره ای صداقت.
دیالک تیکی از علاف و عیاشند.
هنرشان آبرو ریزی است
چه شاه باشند و چه شیخ.
امتحانش آسان است
هارت ها و پورت های شان را تحلیل کنید و واکنش شان را تماشا


چه اندوه‌بار بزرگ می‌شویم ، که بمیریم
شمس‌لنگرودی

هی شاعر
تار و پود هستی
از ذرات تا کاینات
دیالک تیکی است.

تریاد تولد و تکامل و مرگ
تریادی لایزال است و شامل حال همه چیز از جمادات تا نباتات و جانوران و آدمیان است.
سیکلی بی پایان است.
هیچ چیز از بین نمی رود
همه چیز تجزیه و مجداد به نحو دیگری ترکیب می شود.
به قول کریم:
انا لله و انا البه راجعون
خدا یعنی خاک
از خاک می آییم و به خاک مبدل می شویم.
خاک یعنی اتم های جدول مندلبف



چرا غیر عادی و نه خیلی عادی؟
زنان جامعه
عمله واره تصور و تصویر و تندیس می شوند:
عمله ها
مصالح ساختمانی را حمل می کنند
و
زنان
توله های خود را.
تقسیم طویلتی کار همین است.


با مبارزه بر ضد سیستم موجود نمیت وان سیستم نوی ساخت.
بلکه باید مدلی ساخت که سیستم موجود را زاید سازد.
فرنگی

هی فرنگی
مدل سوبژکتیو
نمی تواند سیستم اوبژکتیو را از عرصه بدر راند.
قوه مادی را فقط با قوه مادی میتوان سرنگون کرد
و
تئوری با نفوذ در روح توده
به
قوه مادی بدل می شود.

انقلاب = گذار از تئوری انقلابی به پراتیک انقلابی و تعویض مناسبات تولیدی حاکم با مناسبات تولید نوین.

واضع این قانون بند تنبانی
خود همین اخوند است.
قانونگزار
مجاز به زیر پا گذاشتن قانون و قادر به لغو قانون است.
همه جا قضیه از همین قرار است


نان و گندم برشت

هی مش برشت
پیش شرط گرفتن حق
وقوف پیشاپیش به حقیقت است.

وقوف به حقیقت اما آسان نیست.
پیش شرط وقوف به حقیقت
از ان خود کردن پیشاپیش فوت و فن تفکر مفهومی و تئوری مارکسیستی است
همین پخش نان
ثمره اعتراض گرسنگان بوده است.
و
بهتر از هیچ بوده است.
چه بسا برای احقاق همین حق
دهها نفر به قتل می رسند.





فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش
گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند
خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش

جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل
زین تَغابُن که خَزَف می‌شکند بازارش

بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که در کوچهٔ معشوقهٔ ما می‌گُذَری
بر حذر باش، که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانبِ عشق عزیز است، فرومگذارش

صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش

دلِ حافظ که به دیدارِ تو خوگر شده بود
نازپروردِ وصال است، مجو آزارش

۱
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش؛
گل در اندیشه که.. چون عشوه کند در کارش!

فکر و ذکر بلبل یار گشتن گل است
گلی که اهل ناز است.

شعرای قرون وسطی
از دیالک تیک گل و بلبل بی خبرند.
نمی دانند که میان گل و بلبل اربطه دیالک تیکی داد و ستد برقرار است:
شیره کشی بلبل از گل به ازای گرده بری به جنس مخالف




ترفند دیپلوماتیکی است:
 تظاهر به هومانیسم است.


جو هیل

اگر همه کارگران جهان برخیزند،
همه قطارهای سریع السیر و همه کشتی های غول پیکر در اقیانوس ها
متوقف می شوند.

کارگران می توانند زنجیر مستحکمی گردند
و
هر چرخ تولید را،
هر معدن را
و
هر کارخانه را
از کار اندازند.
آن سان که همه ناوهای جنگی و ارتش های همه ملل عاجز گردند.



فتادم بی خبرازخود، نمی دانم چه حال است این
نه در خوابم، نه بیدارم، نه هشیارم ، نه مدهوشم

به شبنم مــانم از روشنــــدلی ، امّا در این گلشن
ز چشــم افتــاده ی گلهایم و محـــــروم آغوشم

محمد قهرمان
سرینده شعر
ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را.



عمامه زار



تاریخ جامعه طبقاتی
تاریخ مبارزه طبقات اجتماعی است.
مانیفست حزب کمونیستی
زد و خورد است
جوانان می زنند و می خورند.
ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی
زخم خورده است.
عقب نشسته است.
ولی با فروکش خیزش بی سر وبی سازمان و بی سردار
حمله می برد و انتقام می گیرد و تخم وحشت می افشاند.
بدون تئوری انقلابی
بدون اشاعه مارکسیسم
همه چیز
به غیر از جنبش انقلابی
می تواند وجود داشته باشد.

فراگیری تئوری انقلابی
آش کشک خالته
بخوری پاته
نخوری پاته



قدرت
فقط برای اعمال ستم است
برای بقیه کارها
عشق کفایت می کند.
چارلی چاپلین.

هی چارلی بی خبر از دیالک تیک عینی هستی.

نه
قدرت
به تنهایی وجود و معنی دارد
و
نه
عشق.
عشق
در دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد.
یعنی عشق و نفرت به همدیگر مبدل می شوند.
قدرت و یا حکومت
هم
در
دیالک تیک حاکمیت و حکومت وجود دارد.
قدرت
تابع حاکمیت است.
حاکمیت اما طبقاتی است.
هم
حاکمیت برده داران و فئودال ها و سرمایه داران
حاکمیت است
و
هم
حاکمیت پرولتاریا.
ولی ان کجا و این کجا؟

حاکمیت مطلق ولایت فقیه خرافه مفهومی بیش نیست.
حریف با الفبای مارکسیسم بیگانه است



هفت سین مهسا


خیال می کنید شوخی و مزاح و طعنه فاقد محتوای طبقاتی اند؟



راسل و عقیده

اگر قضیه از این قرار باشد
یعنی
عقیده و نظر (ایده ئولوژی)
شخصی باشد
باید به اندازه سکنه جهان عقیده و نظر (ایده ئولوژی) وجود داشته باشد.
عقیده و نظر (ایده ئولوژی)
طبقاتی است.
به همین دلیل
نظرات (ایده ئولوژی ها) به طور طبقاتی طبقه بندی می شوند
ایده ئولوژی پرولتاریا مارکسیسم است
مذهب
ایده ئولوژی اشراف فئودال و برده دار و بورزوازی نیمه فئودال سنتی است
ایراسیونالیسم (خردستیزی) ایده ئولوژی بورژوازی امپریالیستی است
لیبرالیسم
ایده ئولوژی بورژوازی انقلابی آغازین بوده است



کنگره امریکا هلند را تهدید به حمله کرده است
اگر حکم مشابهی را که در حق پوتین صادر کرده اند،
در حق یانکی ها صادر کنند



بهترین دکترها

بهترین پزشکان جهان به شرح زیرند:
دکتر اطعام
دکتر استراحت
دکتر شعف


مسعود رجوی
بنا بر گزارش یکی از سران عربستان (منبع مالی ساز و مان مجاهدین)
سال ها قبل مرده است.
خود مجاهدین
از غیبت کبری حریف گزارش داده اند.
امام زمان شاید نه خمینی جلاد بلکه مش مسعود شیاد باشد


هی مش پرواند
از این اعتراضات چندین ده سال است که در همان یانکستان که تو استاد دانش کاه هستی
رخ می دهند.

در فرانسه چندین سال جنبش جلقه زردها صورت گرفته است
و
اکنون مخالفت با رفرم بازنشستگی میلیونها نفر را به خیابان اورده است.
این چیزها ربطی به انقلاب ندارند.
با علم تاریخ نمی توان جامعه را درک کرد و توضیح داد.
برای درک و توضیح جامعه
رسولان پرولتاریا
ماتریالیسم تاریخی را توسعه داده و تدوین کرده اند.
انقلاب اجتماعی
معنی دیگری دارد و شرایط انقلابی از قرار دیگری اند.
مارکسیسم بیاموز
تا از دانش کاه یانکستان اخراجت کنند و کسی از اویرو نیوز سراغت را نگیرد و هنداونه زیر بغلت نچپاند.



 به راستی که تو عاشق بودی
سپیده را و سحر را
و با زبان هزارعاشق
هزار شعر برای سپیده می خواندی
برای تو، همه ی روزها یکی بودند
که می توانستی
ز صبح تا شب از این کوچه تا به آن کوچه
گذرکنی
و بر سپیدی هر دیوار
به خط خوش بنویسی که عشق می ماند
محسن با فکر

بدبختی حاصل از عشق همین است:
یکسان دیدن روزها.
عشق
آدمی را لال و کر و کور و خر می کند
و
عملا
سلب آدمیت می کند.

دلیل تجلیل طبقات حاکمه انگل از عشق و می و میخانه و میفروش و غیره
همین است.

آدمی در داربست دیالک تیک غریزه (عشق) و عقل می زید.
غریزه (عشق)
اگر فرصت یابد
عقل را به تبعید می فرستد
و
عاشق بدبخت را به جنون می کشد و بسان مجنون سرگردان بر و بیابان می سازد


الا ای صبح آزادی
به‌یاد آور در آن شادی
کزین شب‌های ناباور
من‌ات آواز می‌دادم

در آن دوری و بدحالی
نبودم از رخ‌ات خالی
به‌دل می‌دیدمت وز جان
سلامت می‌فرستادم

سزد کز خون من نقشی
بر آرد لعل پیروزت
که من بر درج دل مهر.
به‌ جز مهر تو ننهادم.

به‌ جز دام سر زلفت..
که آرام دل سایه‌ است.
به بندی
تن نخواهد داد
هرگز جان آزادم

هوشنگ ابتهاج

سایه این شعر را پس از شکست انقلبا سفید و پیورزی عنگلاب اسلامی سروده است.
این شعر نشانه بی خبری سایه و نه فقط سایه
از معنی ازادی است.
فقر مفهومی بزرگ ترین بدبختی بشری است.
سقوط جامعه در منجلاب خرافه و خریت
نه
به معین طلوع صبح آزادی
بلکه برعکس
به معنی غروب صبح آزادی است.
سایه در اشعار بعدی اش در غربت
به این ذلت
اشاره خواهد کرد.
گر چنین خون می رود از گرده ام
دشنه دشنام دشمن خورده ام



بیچاره طبقه کارگر
که
سنگش
را
دیوانگان به سینه می زنند
و
سران و سردارانش
شقه شقه شده اند
و
خته در خاورانند


تغییر و تکامل باید از ذهن شروع شود
یادمان باشد سنگ ها نه خرده حسابی با پاهای لنگ دارند نه قرار و مداری با پاهای سالم؛
پس باورهای اشتباه را کنار بگذاریم
در این صورت شاید تکامل بی معنی نباشد
حریف

نه.
درست برعکس.
تغییر و تکامل مثلا تبدیل جماد به نبات و نبات به جانور و جانور به مولانا
از عین شروع می شود.
ضمنا ذهن به نوبه خود
عین را تحت تأثیر قرار می دهد.
دیالک تیک عین و ذهن
یکی از دیالک تیک های مهم فلسفی است.
ذهن
ثانوی و نسبی است
ذهن تابع عین است و به ساز عین میرقصد.
چیزهای نسبی وثانوی نمیتوانند مبنا باشند.
رشد و توسعه و تکامل
امری عینی و قانونمند است
درست به همین دلیل
قابل کشف و تبیین علمی است.
ساختار همه چیز هستی دیالک تیکی است و دلیل اصلی تغییرو تحول همین ساختار است
همه چیز در میدان خودجنبی است
هیچ چیز
از ذرات تا کاینات
به جنباننده (خدا و ذهن و خراافت دیگر) نیاز ندارد.


بازجوی صدام حسین: «هراس دیکتاتور از ایران» زمینه‌ساز حمله آمریکا به عراق شد
یعنی چه
مش بازجو



مهسا
زنی را، کبود پوشاندند
بعدتر، عبوس اش ساختند
به گونه ای که خنده از چشمانش افتاد
چیزی نگذشت:
سرزمینی به قدر صدسال بمرد!…
مسعود مددی


طبقه بندی بشریت به دو «طبقه»علامه و احمق
نشانه بارز حماقت ست.
ضمنا
به معنی علامه جا زدن خود و احمق جا زدن هر همنوع دگر و دگر اندیش است
در جامعه بشری و حتی در طبیعت
تقسیم اجتماعی و طبیعی کار برقرار است.
سوسک از هیچ لحاظ و نظر عقب مانده تر و احمق تر از سوسمار و اسب و استر نیست.
همه موجودات فی نفسه کامل اند و کم و کسری ندارند.
تنها تفاوت انها
داشتن تخصص بسته به تقسیم طبیعی و اجتماعی کار در زمینه معینی است.
طبقه بندی خرکی و الکی خلایق به ابربشر و برده بشر و یا به مؤمن و ملحد و غیره
از ترفندهای فاشیسم و فوندامنتالیسم برای عوامفریبی و برای دمیدن برآتش عداوت و خصومت و جنگ افروزی است.
همه
موجودات برابرند و خواهر و برادرند.




به این نتیجه رسیده ام که بیشترِ مردم بزرگ نمی شوند.
ما جای پارک خودمان را پیدا می کنیم و به کارت های اعتباری مان افتخار می کنیم.
ازدواج می کنیم و جرات می کنیم بچه دار شویم و به آن بزرگ شدن می گوییم.
اما فکر کنم بیشترین کاری که می کنیم پیر شدن است.
ما تراکم سال ها را در بدن های مان و روی صورت های مان این طرف و آن طرف می بریم اما معمولا خود حقیقی ما، کودک درون مان، هنوز بی گناه است .
مایا_آنجلو

هی مایا
تریاد پیدایش (تولد) و رشد و زوال
تریاد لایزالی است که شامل حال جمادات و نباتات و جانوران می شود.
دست خود ما نیست.
امری طبیعی است.
رشد و توسعه انکار ناپذیر است.
درجا زدنی در بین نیست.
بهتر هم همین است.
کودک درون هم مثل کودک برون با گذشت زمان زیر و زبر می شود.



چرا؟
نهادهای اموزشی و پرورشی و علمی و دانشگاهی (آکادمیکی) و تئولوژیکی (مذهبی)
وابسته به طبقه حاکمه اند
در جهان و جامعه
بیطرف یافت نمی شود.
بزرگترین مشاوران سیاستمداران دنیا
پروفسورهای دانشگاه ها در رشته های مختلفند.
طبقه حاکمه همه چیز را تجزیه و تحلیل علمی می کند.
مفهومی یافت نمی شود که از رسانه ها بشنویم و علمای طبقه حاکمه تدوینش نکرده باشند.


هی سیلونه
جیره گرفتن از سازمان سیا و رمان نوشتن یه کام آنها
نشانه آزادی خواهی است؟

آزادی
همیشه
با اگاهی
گره خورده است.

به قول مشد هگل:
آزادی و یا اختیار = درک جبر
پیش شرط آزادی
خروج پیشاپیش از خریت است.
خر هر چه مبارزه کند
نمی تواند مختار باشد.



ما زندگی مارکس و انگلس را ترجمه و منتشر کرده ایم
و
می شناسیم شان.
مارکس پیغمبر نبوده ولی پارساتر از همه پیغمبران شما بوده است.
برای ما مارکسیسم مهم است و نه مارکس.
ما چه بسا حرف های کلاسیک ها را هم به چالش می کشیم.


فرقی که میان من و شیخ است همین است
کاو دِل شکند دایم و ما توبه شکستیم
ای ناصحِ مُشفق تو برو در غَمِ خود باش
ما گر بَد و گر خوب همانیم که هستیم.
فرخی

هی فرخی
نصیحت که بد و بدخواهانه نیست.
نصحیت
آیینه ای است که تو را به خودت نشان می دهد.
نصحیت یعنی کشف و افشای معایب تو توسط حریف خیرخواهی.



علت و معلول
چارلز بوکوفسکی
ترجمه فرهنگ راد

خوب‌ترین‌ها اغلب به دست خود می‌میرند
فقط برای گریز،
و آنهایی که باقی می‌مانند
هرگز نمی‌توانند کاملاً درک کنند
چرا کسی
باید بخواهد که
از آنها
بگریزد.

هی بوکوفسکی
حتی حشره ای
دست به خودکشی به هر بهانه نمی زند.
چنین کاری بر ضد قوای غول آسای طبیعی ـ غریزی اند
چه رسد
به
آدمیان
که
علاوه بر تابعیت و تبعیت ناگزیر از قوای غول آسای طبیعی ـ غریزی
به تسلیحات عقل اندیشنده مسلح اند.
برای گریز از شر خری نیازی به خودکشی نیست.
فقط کافی است در خانه را ببندی و به دق الباب اجامر ناباب پاسخ ندهی
ضمنا
دیالک تیک علت و معلول معنی دیگر دارد




دکتر مجید نفیسی هدایت را پیرو هیتلر می داند
سبیلش را هم سبیل هیتلری

در این مطلب هدایت
تمایلات فاشیستی اش نعره می زنند.


فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم
هنری جز ترور و تخریب ندارند.
راهکار و شاهکارشان همین است



چطور یک پرنده نقاشی کنیم
ژاک پرِوِر
 
پیش از هر کار دیگری یک قفس می‌کشی
با دری باز،
بعد چیز خوش‌ آب و رنگی نقاشی می‌کنی،
یک چیز ساده،
یک چیز زیبا،
چیزی که برای پرنده مفید باشد.
بعد بوم نقاشی را می‌گذاری
کنار یک درخت درون یک باغ،
در یک درختزار یا جنگل،
پشت درخت قایم می‌شوی،
بدون اینکه صدایی ازت دربیاید،
بدون اینکه جُنب بخوری از جایت.
گاهی وقت‌ها پرنده خیلی زود از راه می‌رسد،
اما در عین حال ممکن است تصمیمش برای آمدن،
سال‌ها سال طول بکشد.
دلسرد نشو،
منتظر بمان،
سال‌های سال منتظر بمان،
اگر تو ناگزیر باشی،
دیر یا زود
از راه رسیدن پرنده
هیچ تأثیری بر فرجام نقاشی تو ندارد.
وقتی پرنده از راه می‌رسد
اگر از راه برسد
بیشتر از هر وقت دیگری سکوت می‌کنی،
صبر ‌می‌کنی تا پرنده برود توی قفس
و وقتی رفت توی قفس
نرم نرمک با یک قلم مو در قفس را می‌بندی.
بعد تمام میله‌های قفس را یکی یکی پاک می‌کنی
در حالی که حواست هست
هیچ تماسی با پرهای پرنده نداشته باشی،
بعد می‌روی سروقت انتخاب تصویر درخت
قشنگ‌ترین شاخه را برای پرنده کنار می‌گذاری.
سبزه‌ها و
خنکای باد را هم می‌کشی،
افشانۀ آفتاب را،
و های و هوی جانوران در لابلای
چمن‌ها را
در اوج گرمای تابستانی،
و بعد صبر ‌می‌کنی تا پرنده تصمیمش را برای خواندن بگیرد.
اگر پرنده نخواند
این نشانۀ بدی است،
نشانه‌ای از اینکه نقاشی تو خوب نیست!
اما اگر پرنده بخواند
این نشانۀ خوبی است
نشانه‌ای از اینکه حالا تو می‌توانی امضایت را پای تابلو بگذاری.
بعد بسیار به نرمی
یکی از پر‌های پرنده را می‌کنی
و با آن نام خودت را
گوشه‌ای از تابلو می‌نویسی.
-----------------------------------------------------
ترجمه فرهنگ راد


وجه مشترک کردها و افغان ها
خوردن نان خون آلود است.
تاریخ کردها و افغانها
تاریخ خون و خیانت و خریت است.
امپریالیسم امریکا
فقط در سوریه ۳۰ هزار مزدور کرد دارد.
ما روزی از خود پرسیدیم:
چرا لهستان اولیگراشیستی
به سراغ کردها رفته و آنها را تربیت نظامی میدهد؟
همان لهستانی که کردها و پناه جویان دیگر را در یخبندان تحویل عزرائیل می دهد.
بعد
دیدیم که کردها در اوکراین برای امپریالیسم می جنگند و دو زاری مان افتاد



ویرایش برای امکان پذیر گشتن خوانش:

غبار گذرگاهتان

عریان و سرد و زردی پاییز می شوم
وقتی بهاررفت، غم انگیزمی شوم

آویخته لب و دهن و گوش و چشم و بال
همچون مترسک سر جالیز می شوم

هیچ اشتهابه لذت دنیا نماند و من
مغلوب ناگواری پرهیز می شوم

در هر کجای تن گزش است و چوکودکان
ازهرکجای پیکرخود جیزمی شوم

بانوی خانه گرچه به مهراست گاه گاه
با او به هر بهانه گلاویز می شوم

امید هست تا که به چیزی بگیری ام
امروز اگرچه کوچک و ناچیز می شوم

چون خاک خشک و تشنه به لطف بهار و ابر
بار دگر مساعد و زرخیز می شوم

هفتادهم رسید وغمی نیست چون که از
بهبود روزگارشما تیز می شوم

وقتی که پا به صبح رهایی گذاشتید
شاد از سرود وهمهمه من نیز می شوم

آنگاه تا خطی بنویسید یادگار
از خویشتن برای شما میز می شوم

روزی اگر غبار گذرگاهتان شدم
در زیر پای اهل ستم لیز می شوم

محسن بافکر لیالستانی


نه.
دولت
پدیده ای تاریخی ـ طبقاتی است.

یعنی
روزی
پدید امده
و
روزی
از بین خواهد رفت.

صدها هزار سال بشریت بدون دولت به سر برده است.

دولت
رهاورد جامعه طبقاتی است.

با محو طبقات اجتماعی
فاتحه ای هم بر دولت خوانده خواهد شد
و
خودگردانی توده ای
یعنی
دموکراسی
برقرار خواهد شد.



جرم مشهود؟
جرم
که
چیزی مادی و عینی نیست تا مشهود و یا مستور باشد.
ای دادستان بیسواد.
جرم باید در روند محاکمه
اثبات و تعیین شود
و
نه
پیشاپیش.
این رویه و روش و روند و روال در جنقوری اسلامی
یادآور ضرب المثل قصاص
قبل از جنایت
است.
به معنی صدور حکم
قبل از محاکمه
است
که کسب و کار جنگلیان است و نه ادمیان



و انسان، ضعیف و ناتوان آفریده شده است.
النساء ۲۸

هی کریم
انسان
آفریده نشده است.
هیچ چیز آفریده نشده است.
ماده و یا وجود
ازلی و ابدی
خلق ناپذیر و فنا ناپذیر است.
عدم موجود گردد
این محال است
وجود از روز اول لایزال است.
خلایق خر
تغییر و تحول چیزها را با مرگ و یا آفرینش عوضی می گیرند.

فوندامنتالیسم و فاشیسم
برشت در ترس و نکبت رایش سوم
فرازی دارد
که
نازی های نازی آباد
از فرط خریت
کلیسا را با سندیکا عوض گرفته اند و به آتش کشیده اند.
فوندامنتالیسم
همشیره فاشیسم است.

فوندامنتالیسم
فاشیسم فئودالی است


هدایت سلطان زاده از اعضای گروه فلسطین بود که بعد از عنگلاب اسلامی
به
صورت سازمان راه کارگر تجدید سازمان یافت


هی حلم الهدی
فاشیسم و فوندامنتالیسم
فرهنگ ندارند
تا وسایل فرهنگی هم داشته باشد.
به همین دلیل
راهکاری و شاهکاری
جز
ترور و تخریب نمی شناسند.

فاشیسم و فوندامنتالیسم
جریانات ضد فکری، ضد عقلی، ضد فرهنگی و ضد خلقی اند
و
فقط
به درد سطل آشغال می خورند.

 
دو درصد مردم
می اندیشند.
سه درصد
فکر می کنند که می اندیشند
و
نود و پنج درصد
حاضرند بمیرند ولی نیندیشند.
برنارد شاو.

خود برنارد شاو
هم
جزو سه درصد است.

چون خیال میکند که می اندیشد.

بدون فراگیریفوت و فن تفکر مفهومی
(مارکسیسم )
نه
می توان آدم شد
و
نه
می توان اندیشید


هی مشد عباس میلانی

شاه پس از پیروزی انقلاب ضد فئودالی ـ ضد روحانی سفید
شخصیتی مترقی و انقلابی ـ بورژوایی بود.

اوپوزیسیون شاه
همه از دم
مرتجع بودند.
ارتجاع سرخ و سیاه بودند.



آزادی زنان به عنوان جزئی از کل جامعه بشری تنها بستگی به آزادی کار از سرمايه دارد.زنان کارگر به مثابه جزئی از کل طبقه کارگر،تنها در يک جامعه سوسياليستی است که ميتوانند از حقوق کامل انسانی برخوردار شوند.
کلارا زتکين




این اندیشه آرزو خالی از ایراد املایی و نظری نیست:
نفهته باید نهفته باشد.

زاد
فاعل نیست.

زاینده
فاعل است.

زاد
هم
ماضی زادن و زاییدن است
و
هم
چه بسا
مفعول است:

مثال:
فروغ فرخ زاد یعنی فروغی که زاده فرخ است.
فرخ
فاعل است
و
فروغ
مفعول






ای بسا طرز نگارش ها
که خواندن متون را
حتی
دشوار می سازند،
چه رسد به فهمیدن شان را.

یرایش:
گلوله ها را به نام صدا کن.
بگذار ازتن (اندام) شهر بر گردند.

به دریچه های موزون زمان (سوگند)
و
به کاسه های آرام (سرشار) نور.
که
جسد متلاشی شده اش بی طاقت (بی تاب) است.

ایستاده (است) بر سرانگشت (پا)
و ب
وسه اش در پی (اشتیاق) آغوش ابر و آب
بی تاب آزادی است.
بیتا ملکوتی

دو زاری کج و کوله دانمارکی

زنان ایران ۴۳ سال پیش بازنده بوده اند و نه ۴۳ روز پیش.
در بازندگی زنان ایران
امپریالیسم نقش کثیفی بازی کرده است
گوادولوپ را به یاد اور
تا پس از ۴۳ سال نکبت و وحشتو جنایت
دو زاری ات بالاخره بیفتد و کول تورت بالا رود.

فقط مواظب خودت را نکشند.


دلیل کشته شدن در جنقوری اسلامی
نه
فعالیت سیاسی.
بلکه زیبایی است.
زشت رویان دشمن زیبایی اند.


خامنه ای
هیچکاره نیست
ولی
کاره ای هم نیست.
شاه
هم
هیچ کاره نبود.
ولی کاره ای هم نبود.

همه کاره کیست و کی بود؟

با کشتن شاه و شیخ
آب از آب
حتی
تکان نمیخورد.

همه کاره را باید تعویض کرد.
تعویض همه کاره چه نام دارد؟

چه ضرورتی دارد که ملا بشود رئیس کشور؟
نزدیک ترین حالت ملا به خدا
این است که ملا برود به حوزه و حجره و بپوسد آنجا




عجب فرمولبندی تق و لق غیر واقعی و غیر منطقی ئی.
اگر چیزی غلیظ باشد
مثلا
اگر تاریکی قیرگون باشد
نمی تواند حتی خسی را ببرد
چه رسد به اینکه کسی را ببرد.

خرافه جاری بودن عسل در جویباران باغ عدن
سؤال انگیز ست.
درجه دمای هوای باغ عدن باید حداقل ۸۰ درجه سانتیگراد باشد
یعنی دو برابر دمای عربستان در تابستان باشد
یعنی
جهنم باشد و نه جنت.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر