۱۴۰۱ اسفند ۲۶, جمعه

خود آموز خود اندیشی (۶۲۷)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
 

اینکه «گردش دور» کذائی بازرگانی را خانه خراب کرده و به گدائی واداشته، نه جور و ستم در حق او، بلکه عدل محض بوده است.

حافظ همین نظر سعدی را مو به مو تکرار می کند، با این تفاوت به جای «گردش دور»، کلمه «یار» را می گذارد:

 

دلا، منال ز بیداد و جور یار،

که

 یار

تو را نصیب همین کرد و این از آن، داد است.

 

معنی تحت اللفظی:

از بیداد یار نباید شکوه داشت.

رزق تو همین بوده و این نه بیداد، بلکه داد است.

 

اگر دلیل خانه خرابی بازرگان را پیدا کنیم،

این بیت شعر خواجه

رئالیستی خواهد بود.

 

بدترین دشمن بورژوازی در جامعه فئودالی

همین یاران خواجه مثلا خوانین و سلاطین فئودالی اند

که

اگر ژنده ای برای بازرگان باقی بگذارند و خونش را نریزند،

بزرگ ترین خدمت را به او کرده اند.

 

استتار باعث و بانی خانه خرابی بازرگان توسط سعدی هم وابستگی طبقاتی به «گردش دور» (طبقه حاکمه برده دار و فئودال) است.

 

 

اندیشه ای در فلسفه حافظ وجود ندارد که مهر و نشان سعدی را نداشته باشد.

 

سعدی با استفاده از مفهوم ایراسیونالیستی «گردش دور» به تحریف حقایق اجتماعی دست می زند.

 

او علت ورشکستگی تاجر را نه در قانونمندی های جامعه طبقاتی، بلکه در نیروی موهومی به نام «گردش دور» نشان می دهد.

سعدی

دیالک تیک علت و معلول

را

به شکل دیالک تیک گردش دور و ورشکستگی تاجر بسط و تعمیم می دهد.

 

او برای معلولی واقعی، زمینی و جامعتی،

علتی ماورای طبیعی، ماورای زمینی و ماورای جامعتی اختراع می کند.

 

این کار سعدی

 ایراسیونالیسم (خردستیزی) محض است و بر خلاف عقل سلیم بشری است.

 

سعدی ازسوی دیگر علت خانه خرابی او را در گداستیزی می داند، نه در قانون رقابت و بیداد فئودالی.

به عبارت دیگر،

سعدی برای خانه خرابی تاجرعلتی اخلاقی و سوبژکتیو می تراشد و علل جامعتی و اوبژکتیو را مسکوت می گذارد.

 

سعدی

 ورشکستگی تاجر

را

در خوی او می جوید، در کبر او می جوید، نه در شرایط عینی ـ واقعی جامعه طبقاتی.

 

بعید است که سعدی دلیل واقعی خانه خرابی بازرگان را نداند.

 

چون برادر بقال سعدی هم به روز بازرگان افتاده است.

به قول خودش دار و ندارش را غلامان غارتگر پادشاه چلقوز فارس

یعنی

همان سعد ابن زنگی

به تاراج برده اند

و

او و زن و بچه اش به ذلت نشسته اند.

 

سعدی

 از این همه 

تئوری دیدن سزای عمل خویش

را

نتیجه می گیرد:

جا به جائی گدا و توانگر را.

 

سعدی

 در این حکایت

دیالک تیک استثناء و قاعده

را

وارونه می کند.

او استثناء را  قاعده و قاعده را استثناء جا می زند.

 

این حکایت سعدی، حتی اگر مو به مو واقعی باشد، در بهترین حالت یک حادثه استثنائی است و کسی حق ندارد، استثناء را به درجه قاعده ارتقاء دهد.

 

چنین کاری به معنی عوامفریبی خواهد بود،

به معنی تحریف حقایق جامعتی خواهد بود.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر