۱۴۰۱ آذر ۱, سه‌شنبه

درنگی در اندیشه ای (۵۶۰)


میم حجری

ترس
خلیل جبران

گفته می‌شود که قبل از ورود به دریا
رودخانه از ترس می لرزد
او به جاده هایی که سفر کرده است باز می‌نگرد
به قله های کوه‌ها
به جاده های طویل پرپیج و خمی که از دهات و از جنگلها می‌گذرد
و در مقابل خود
او یک اقیانوس می بیند چنان وسیع
که ورود به آن
چیزی بیشتر از ناپدید شدن نیست
اما راه دیگری نیست
رودخانه نمی تواند برگردد
هیچ کس نمی تواند برگردد
برگشت در هستی غیر ممکن است
رودخانه نیاز دارد که خطر را بپذیرد
خطر ورود به اقیانوس
زیرا تنها آنوقت است که ترس ناپدید خواهد شد
زیرا آنجاست که رودخانه خواهد دانست
این ناپدید شدن در اقیانوس نیست
بلکه اقیانوس شدن است.

پایان

ترس نیست.
ترس چیست؟

 
خود رود
از

 پیوست جویبارها
تشکیل یافته است
و
خود جویبارها
از 

پیوست جرعه ها
و
خود جرعه ها 

از 

پیوست قطره ها
و
خود قطره ها 

از 

پیوست مولکول های آب
و
خود مولکول ها 

از

 پیوست اتم ها

و

خود اتم ها

از

پیوست پروتون ها و نوترون ها و الکترون ها.

 
پیوست رود به دریا
برای رود نه هراس انگیز، بلکه شورانگیز است.
 

به معنی رسیدن رود به آرزوی عینی ـ طبیعی دیالک تیکی خویش است:
به معنی تداوم دیالک تیک جزء و کل است.

 

 
اندام خود خلیل جبران 

هم 

سیستم دیگری

 است 

که 

از 

پیوست اعضا 

و 

اعضا

 از

 پیوست بافت ها 

و 

بافت ها 

از 

پیوست سلول ها 

و 

سلول ها

 از

 پیوست مولکول ها 

و 

مولکول ها 

از 

پیوست اتم ها

 تشکیل یافته است
و
جامعه از پیوست خلیل ها به جلیل ها
و
جهان از پیوست جامعه ها.
دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر