۱۴۰۱ آبان ۲۳, دوشنبه

درنگی در «شعری» از محمد مختاری (۳)

 

 

پس کجای لبت آزادم کند؟

  محمد مختاری 
 

درنگی 

از 

میم حجری

۱

کسی نایستاده است آنجا یا اینجا
پس کجای لبت آزادم کند؟


بین دلیل و مدلول مختاری

به دشواری می توان رابطه منطقی و عقلی برقرار کرد.

نبودن کسی اینجا و آنجا

هرگز

دلیلی بر رهایی بخشی اینجا و آنجای لبی نمی شود.

مختاری را اجامر خر و خردستیز جنقوری اسلامی

ظاهرا

ترور کرده اند.

فقط باید از سید علی و موسوی پرسید

که

چه خطری از چنین کسی احساس کرده اند؟


۲

دو نقطه از هیچ جا، تا چشم
که جابه‌جا شده است
اما سایه‌ی بلندم را می‌بیند
که می کشد خود را همچنان بر اضطرابش.

معنی تحت اللفظی:

دو نقطه از هیچ جا 

جا به جا شده اند.

دو نقطه از هیچ جا تا چشم جا به جا شده، جا به جا شده اند.

چشم جا به جا شده

اما

سایه بلند شاعر جنقوری را می بیند.

سایه بلندی که خود را همچنان بر اضطرابش می کشد.

زنده باد.

اگر چشم جا به جا نمی شد، سایه بلند شاعر را نمی توانست ببیند.

سایه بلندی

که

مضطرب است.

این هنوز چیزی نیست.

سایه بلند مضطرب، ضمنا خود را نه بر روی آسفالت و یا دیوار، بلکه بر روی اضطرابش می کشد.

تار و پود این زباله ـ شعر مختاری

به

خردستیزی

سرشته است.

معرکه در جنقوری اسلامی

جنگ بی پایان میان انواع مختلف خردستیزی است.

 

در کشورهای امپریالیستی

 اوپوزیسیون های این چنینی را به بحث می کشند و آچمز می کنند.

وظیفه روشنفکریت هر جامعه

هم

همین است.

کسی نیازی به ترور ندارد.

ترور در غایب تحلیل رواج می یابد.

 

فقط

در جوامع گرفتار در کابوس فاشیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیسم است

که

تنها راه و راه حل  

ترور تلقی می شود.


ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. مسلما، وظیفه شما نقد کردن است و اینجانب جلوه ای در این مقال نتوانم کرد. بنابراین تنها در معنای تحت اللفظی شعر قلمی میزنم. به نظر می رسد اضطراب شاعر ناشی از چشمانی است که او را زیر نظر دارند و اجازه بوسیدن یار را از او سلب کرده اند.
    امر به معروف کننده (یا کنندگان) دو چشم هستند که همانند هر چشم جاسوسی جای مشخصی ندارد و امتدادشان تا چشم شاعر می رسد و سایه اضطراب شاعر را از می بینند که بر سایه قامت بلند شاعر کشیده می شود.

    پاسخحذف