۱۳۹۹ آذر ۶, پنجشنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۱۸۲)

Bild

 میم حجری
 
 ۱۲۲۱
سنگ سخنگو
 
دایره افرادی که باهاشون حال میکنم نقطه شده.
 
سگ سخن جو
 
برای درک این سخن
باید پرسید:
دایره چیست؟

دایره
خط منحنی بسته ای است
و
خط
امتداد نقطه ای است

وقتی کسی از تبدیل دایره به خط و یا ایران به عیران سخن می گوید،
از سقوط دایره و ایران خبر می دهد.
عیران چیست که سطل ننه ات طلب ها گویند،
چو عیران نباشد تن من مباد؟
 
 ۱۲۲۲
سنگ سخنگو
 

آدمها را از روی عکس هایشان نشناسید آدمها از بی حوصلگی هایشان از خستگی هایشان از دلتنگی هایشان از غصه هایشان از هیچ یک عکس نمی گیرند.
 
سگ سخن جو
 
عکس که فقط فوتو نیست
هر چیزی و کسی آیینه چیزها و کسان دیگری است

ذهن هر کس
کلکسیونی از عکس ها ست

ما امروز مطلبی در این زمینه منتشر کرده ایم

چرا نمی خوانید؟

هر مفهومی، فکری، آه و افسوس و ضجه و ناله ای
عکسی است

دل
به
قول هگل
عکس خانه است.
عکس خانه ای از عکس های رتبه بندی شده
 
 ۱۲۲۳
سنگ سخنگو
 
هیچ لذتی بالاتر از این نیس که بچه هات سیر غذا بخورن و بعدم لش به لش بخوابن
 
نه فقط غذا.
بلکه
رفع حوایج مادی (خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت)
مهم ترین شالوده هر جامعه و شرط حیاتی ـ مماتی برای هر موجود است.
ماتریالیسم تاریخی

 ۱۲۲۴
سنگ سخنگو

شب جمعه ست و یادی کنیم از بنیانگذار «ریدن » در ایران و اون کسی نیست جز سلطان آفتابه ها حرزت عمام خمینی
 
سگ سخن جو
 
زنده باد ملکه اجنه

آمدند
چاپیدند
خوردند
بردند
ریدند
و
برخلاف پهلوی ها
نرفتند
 
 ۱۲۲۵
سنگ سخنگو
 
بجز گوسفندان ولایی مزد بگیر هیچ انسان باشرافتی امکان نداره شرکت کنه سوال نداره که!  
 
سگ سخن جو
 
شرکت نکردن در معرکه های انتخاباتی هنر نیست.
هنر
انقلاب است که لکوموتیو جامعه و تاریخ است.

خر
اما
قادر به انقلاب نیست.
پیش به سوی خروج از خریت به مدد روشنگری علمی و انقلابی
ننگ بر عوامفریبی
 
 ۱۲۲۶
سنگ سخنگو
 
ولی حق هیچ ادمی نیست که روح و روانش بازیچه دسته بی مسئولیتی کسی بشه  
 
سگ سخن جو
 
این جمله
درست است
بانوی سیاه پوش؟

بازیچه شدن
اصولا
نه
حق و حقوق
بلکه
تجاوز به حق و حقوق
محسوب می شود.

ویرایش:
کسی حق ندارد که همنوعی را بازیچه سازد.
 
 ۱۲۲۷
سنگ سخنگو
 
عطسه کردم که کمی صبر کند، اما رفت
 کاش اندازه ی یک عطسه خرافاتی بود
 
سگ سخن جو
 
آره.
عطسه بر عوامفریبان عار نیست.
زنان
شاید از دید سران و تهان جماران
ناقص العقل و ناقص الدنده و ضعیفه باشند
ولی
خر نیستند.

 ۱۲۲۸
سنگ سخنگو
 
قصه خیلی از زن‌ها همینه‌ها اما باور نمی‌خوان بکنند‌. اول آشنایی می‌برندشون اوج آسمون و بخاطر هر آفرینشی هزار بار تحسینشون می‌کنند اما تاریخ انقضا داری براشون. خسته که می‌شن شروع می‌شه‌ بی اعتنایی بی اعتنایی و توجیهات مسخره و بدتر متهم کردنت به اینکه عوض شدی
 
سگ سخن جو
 
زن و نر ندارد.
عشق همیشه یکطرفه و خرکی است و محکوم به شکست است.
سعی کنید
از
منجلاب عشق
پلی به خطه دوستی بزنید.

دوستی دو طرفه است،
عقلی است
و
مبتنی بر شناخت متقابل است.

 ۱۲۲۹
سنگ سخنگو
 

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد

بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد

غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب

بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد

چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود

ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد

ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می‌بینم

کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد

چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق

به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد

بیفشان جرعه‌ای بر خاک و حال اهل دل بشنو

که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد

چو در رویت بخندد گل مشو در دامش ای بلبل

که بر گل اعتمادی نیست گر حسن جهان دارد

خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس

که می با دیگری خورده‌ست و با من سر گران دارد

به فتراک ار همی‌بندی خدا را زود صیدم کن

که آفت‌هاست در تاخیر و طالب را زیان دارد

ز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم را

بدین سرچشمه‌اش بنشان که خوش آبی روان دارد

ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری

که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد

چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهرآشوب

به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد

 

خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس
که می با دیگری خورد‌ست و با من سر گران دارد 
 
 حافظ

سگ سخن جو
 
اگر مصراع اول این بیت غزل خواجه را می خواندی
و بر شرایط حاکم در ط. جماران پیاده می کردی
به جد آبای خواجه بدترین دشنام ها را می دادی
 
 ۱۲۳۰
سنگ سخنگو
 
نه می‌شود حرف‌های مانده در دل را بنویسم و نه توان سکوت کردنم هست.
 
سگ سخن جو
 
چرا؟
حتما نباید به اسم خودت بنویسی
به اسم حریفی غایب از نظر بنویس
مثل همه شعرا و نویسندگان
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر