۱۳۹۹ آذر ۶, پنجشنبه

نگهبان کوچولوی باغ وحش و فیل ها

فیل ها چگونه جانورانی هستند؟

قصص نگهبان کوچولوی باغ وحش  

جینا روک پاکو

(۱۹۳۱)
 
برگردان
میم حجری

 

·    فیل ها سرشان ـ در تمام روز ـ گرم است.

 

·    آنها در گل و لای غلت می زنند، در محوطه خود ـ پشت سر یکدیگر ـ  قدم می زنند، از دم های کوچولوی یکدیگر می گیرند، دایره ای تشکیل می دهند و برخی اوقات بی تربیتی از خود نشان می دهند.

 

·    آنگاه کلاه از سر تماشاچی ها برمی دارند، با خرطوم خود به کیف و زنبیل مردم سر می کشند و گاهی ـ حتی ـ آب روی تماشاچی ها را می پاشند و خیس شان می کنند.

 

·    از این رو ست که فیل ها ـ به هنگام شام ـ خسته اند و دل شان می خواهد که هر چه زودتر بخوابند.

 

·    اما آنها متأسفانه فقط اگر یکی از آنها پاس دهد، می توانند بخوابند.

 

·    «تو باید امشب پاس بدهی!»، فیل ها به کوچولوترین فیل می گویند و او هم مدتی پاس می دهد.

 

·    اما روزی از دست بقیه به نگهبان کوچولوی باغ وحش شکایت می کند.

 

·    «من که نمی توانم، هر شب پاس بدهم.

·    من هم دلم می خواهد که بخوابم!»، به نگهبان کوچولوی باغ وحش می گوید.

·    «من هنوز بچه فیل کوچولویی ام، مگر نه؟»

 

·    نگهبان کوچولوی باغ وحش هم تأییدش می کند.

 

·    «فیل ها نمی توانند بخوابند»، نگهبان کوچولوی باغ وحش به جانوران دیگر می گوید.

·    «یکی باید شباهنگام پاس بدهد!»

 

·    «من می توانم شباهنگام پاس بدهم!»، خرس که خیلی خوشقلب است، می گوید.

·    و شباهنگام به محوطه فیل ها می رود.

 

·    اما هنوز پاس شبانه را شروع نکرده بود، که خوابش می گیرد و چنان خرناسه می کشد که تک تک گیاهان به خود می لرزند.

 

·    «خرس به درد پاسداری نمی خورد!»، صبح روز بعد، فیل ها به نگهبان کوچولوی باغ وحش می گویند.

·    «بهتر این است، که او برای ما پاس ندهد!»

 

·    نگهبان کوچولوی باغ وحش به نظر خواهی از جانوران  می پردازد:

·    «کی باید پاس بدهد؟»

 

·    «من می خواهم که شب ها پاس بدهم!»، جغد می گوید.

·    «برای من مسئله ای نیست، چون من ـ در هر حال ـ روزها می خوابم و شب ها بیدارم!»

 

·    جغد ـ شباهنگام ـ به محوطه فیل ها می پرد و چشمان بزرگش را باز نگه می دارد.

 

·    یک ربع ساعت بعد بال هایش را به هم می کوبد و فریاد می زند:

·    «شوهووو! شوهووو!»

 

·    برای اینکه این کار هر شبه او ست.

·    و بدین طریق رؤیاهای فیل ها را پاره می کند.

 

·    فیل ها پا می شوند و از ترس به خود می لرزند.

 

·    «جغد به درد پاسداری نمی خورد!»، صبح روز بعد، فیل ها ـ اعتراض کنان ـ به نگهبان کوچولوی باغ وحش می گویند.

·    «بهتر است، که او برای ما پاس ندهد!»

 

·    نگهبان کوچولوی باغ وحش مجبور می شود که خودش شخصا پاس شبانه فیل ها را به عهده گیرد.

 

·    او روی کنده ای می نشیند و فیل ها را به هنگام خواب تماشا می کند.

 

·    اگر هم خودش خیلی خسته می شود، با این حال، شهامت به خرج می هد و تحمل می کند.

 

·    «نگهبان کوچولوی باغ وحش برای پاسداری مناسب است!»، صبح روز بعد فیل ها ـ به تحسین ـ می گویند.

·    «او مناسب تر از همه است!»

 

·    نگهبان کوچولوی باغ وحش دو شب پشت سر هم پاس می دهد.

 

·    اما چون روزها هم بیدار می ماند و نمی تواند استراحت کند، از پا در می آید.

 

·    شب سوم، فکر خوبی به ذهن نگهبان کوچولوی باغ وحش می رسد.

 

·    او کت و کلاهش را از میخ دیوار آویزان می کند و بی سر و صدا از محوطه فیل ها بیرون می آید و به اتاق خواب خود می رود.

 

·    شباهنگام در تاریکی، وقتی فیل ها نگاه می کنند، کت و کلاه او را می بینند و فکر می کنند که نگهبان کوچولوی باغ وحش همچنان پاس می دهد.

 

·    بدین طریق، نگهبان کوچولوی باغ وحش هر شب در خانه خود می خوابد و لازم نیست کسی بداند که شباهنگام کسی پاس نمی دهد.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر