۱۳۹۷ خرداد ۵, شنبه

سیری در جهان بینی مولوی (۱۵)



 
جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی
 (۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه.ق) 
  تحلیلی
 از 
شین میم شین

۱
درد است که آدمی را رهبر است، در هر کاری که هست.
تا آدمی را درد کاری و هوس و عشق کاری در درون نخیزد، قصد آن کار نکند و آن کار ـ بی درد ـ  او را میسر نشود.

·    اگر کسی انگیزه و عشق و علاقه ای به انجام کاری نداشته باشد، یا قادر به  انجام آن کار نخواهد بود و یا آن کار را بطرز دست و پا شکسته و مخدوش و معیوبی انجام خواهد داد.

·    منظور مولانا از مفهوم «رهبر»، به احتمال قوی، نیروی محرکه، انگیزش و موتور انجام کار است.

·    سؤال این است که انگیزه و انگیزش به چه معنی اند؟

۲
·    انگیزه، عبارت است از نیات سوبژکتیف درونی برای عمل فردی انسان ها.

۳
·    دلایل بیواسطه و سوبژکتیف ـ آگاهانه کردوکار افراد در مفهوم انگیزه تجرید می یابند.

۴
·    انگیزه ها به اراده فردی انسان ها سمت و سو می بخشند.

۵
·    انگیزه ها در رابطه با اراده به محرکه های عمل  بدل می شوند.
·    محرکه هائی که انسان ها را به تحقق عملی نیات نهفته در انگیزه ها وامی دارند.

۶
·    مجموعه انگیزه ها و تأثیرگذاری آنها حلقه ضرور برای تعیین رفتار اجتماعی انسان را تشکیل می دهند.

۷
·    مجموعه انگیزه ها و تأثیرگذاری آنها گشتاور ضرور کردوکار آگاهانه، عملی، جهاندگرگونساز و خود دگرگونساز اجتماعی انسان ها را و لذا گشتاور توسعه مناسبات اجتماعی انسان ها را تشکیل می دهند.

۸
·    اهمیت فلسفی مسئله انگیزه، یعنی جنبه فلسفی انگیزش ـ بویژه ـ در این پیوند است.

۹
·    این امر بویژه دررابطه با مسائل فلسفی و سوسیولوژیکی (جامعه شناسی)  ساختمان سوسیالیستی جامعه مطرح می شود.
·    آنجا که پرورش سوسیالیستی انگیزه های درونی انسان ها در توسعه اجتماعی، در تحکیم نظام دولتی و اجتماعی و در ترویج ایدئولوژی سوسیالیستی اهمیت روزافزون کسب می کند.

۱۰
·    تربیت توده های هرچه وسیعتر مردم با روحیه سوسیالیستی و هومانیستی که بر مبنای مناسبات تولیدی سوسیالیستی و بر مبنای سازماندهی مردم بوسیله طبقه کارگر و مبارزه پیگیر ایدئولوژیکی صورت می گیرد، از اهمیت عظیمی برخوردار است.

۱۱
·    مسائل فلسفی انگیزش، اجزای تعیین کننده تئوری فلسفی مارکسیستی مربوط به انسان و تربیت سوسیالیستی او را تشکیل می دهند.

۱۲
·    مسئله انگیزه، اما نه فقط یک مسئله فلسفی، بلکه قبل از همه یک مسئله پسیکولوژیکی، پسیکولوژیکی ـ اجتماعی و بمعنای محدود کلمه، یک مسئله سوسیولوژیکی است.

۱۳
·    انگیزش، ـ بمثابه تشکیل و تأثیرگذار گشتن مجموعه انگیزه های با هم مؤثر ـ اگرچه گشتاور ضرور برای تعیین رفتار اجتماعی انسان ها را تشکیل می دهد، ولی با آن (یعنی با مجموعه انگیزه ها) یکسان نیست.

۱۴
·    سیستم تعیینگرهای رفتاری، مجموعه فاکتورهائی را در بر می گیرد که عمل طبقات، گروه های اجتماعی و افراد را تعیین و کانال بندی می کنند.

۱۵
·    از آنجمله اند ـ قبل از همه ـ عوامل زیر:

الف
·     مناسبات اقتصادی و سیاسی مشخص نظام اجتماعی

ب
·    روابط و پدیده های ایدئولوژیکی جامعه مربوطه، که از مناسبات اقتصادی و سیاسی یاد شده نشئت می گیرند.

ت
·     تجارب اجتماعی

پ
·    مناسبات مبتنی بر تبادل اطلاعات و نظرات

ث
·    سنت ها

ج
·    موضوعات عمل

ح
·    خود عمل و غیره.

۱۸
·    تعیینگرهای بیواسطه دیگری را فاکتورهای درونی و سوبژکتیف تشکیل می دهند که شامل انگیزه ها نیز می شوند.

·    آنها تابع تعین اجتماعی مستقیم و غیرمستقیم بوسیله تعیینگرهای یاد شده دیگرند و حلقه واسطی میان این رفتارها و رفتار عملی افراد را تشکیل می دهند.

۱۹
درد است که آدمی را رهبر است، در هر کاری که هست.
تا آدمی را درد کاری و هوس و عشق کاری در درون نخیزد، قصد آن کار نکند و آن کار ـ بی درد ـ  او را میسر نشود.

·    نظر مولانا نیز در تحلیل نهائی حاکی از این است که بدون انگیزه ها و علایق درونی و سوبژکتیف (بدون درد، هوس و عشق) کرد و کار آدمی رهبر و مشوق و موتوری ندارد.
·    تجارب زنده زندگی نیز نظر ژرف مولانا را تأیید می کنند:
·    به محض تشکیل انگیزه، علاقه، عشق، شور و شوق لازم به انجام کاری، آدمی بی قرار و بی تاب می شود و تن به دریای مواج کرد و کار می زند.

۲۰
·    نکته بسیار مهم دیگر در این نظر موجز و مختصر مولانا این است که کار از تنگه دیالک تیک لذت و ریاضت می گذرد:

الف
·    انسان برانگیخته و شوق مند و شورمند برای جذب لذت روحی، یعنی برای سیراب سازی روح تشنه به لذت از لذت ـ بی اختیار و بطور جبری ـ تن به کار می سپارد.
·    به آذین در اثر چند صفحه ای اش تحت عنوان «کاوه آهنگر»، کار کاوه را با هماغوشی با همسر مقایسه می کند:
·    دیالک تیکی از لذت و ریاضت.

ب
·    کار به قول مولانا، فقط و فقط با صرف انرژی و نیرو انجام می یابد.

پ
·    مشقت و زحمت و رنج (درد) کار به دلیل صرف انرژی و نیروی مادی ـ فکری ـ روحی ـ روانی کارگر است.

ت
·    به همین دلیل ارگانیسم در روند کار و در اثر کار، خسته و فرسوده می شود.
·    انرژی زدائی می شود.
·    محتاج استراحت و تغذیه و بازتولید انرژی و نیروی از دست رفته می شود.

ث
·    دیالک تیک لذت و ریاضت هم همین جا ست:
·    اندیشه (روح) تشکیل یافته در کله در روند کار و در اثر کار جسمیت و یا مادیت می یابد.
·    اندیشه بنای خانه ای و نتیجتا مدل فکری خانه ای پس از خروج از کله و نفوذ در مواد و مصالح ساختمانی، فرم خانه مادی ـ واقعی به خود می گیرد:
·    روح (فکر) با نفوذ در ماده، ماده را فرم می دهد.
·    هر خانه ای تجسم دیالک تیک ماده و شعور و یا روح است.

ج
·    عمله و بنا در روند کار و پس از پایان کار و تشکیل خانه، بطور عینی به خودشناسی و محیط خود شناسی دست می یابد:
·    ضمنا به لیاقت خلاق خود پی می برند.
·    علاوه بر آن، به صحت وسقم افکار و مدل فکری و طرز کار خود پی می برند.
·    توسعه و تکامل نظری و عملی عمله و بنا در طول تاریخ به همین دلیل است.

ح
·    عمله و بنا از مشاهده مولود خود، مثلا خانه خود، درست به همان سان لذت می برند که خدا پس از خلق حوا و آدم از مشاهده مخلوقات زیبای خود غرق لذت می شود و فتبارک الله احسن الخالقین سر می دهد.
·    خدا حتما با مشاهده مخلوقات خود به خودشناسی می رسد.

·    می توان گفت که لذت آغازین در روند کار و بویژه پس از پایان کار بازتولید می شود و چه بسا قوی تر و وزین تر از لذت آغازین است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر