۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۴, دوشنبه

به استقبال دیالک تیکی از سعدی (شیخ شیراز) و کانت (حکیم شاهکوه) (۲)




سعدی
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
تا توانی سیرت زیبا بیار


کانت

دیالک تیک پدیده و چیز در خود

تحلیلی
 از 
میم نون 
 
سعدی
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
تا توانی (ای برادر) سیرت زیبا بیار
 
شیخ شیراز
در این بیت از شعر بلند مملو از اندیشه و اندرز و اخلاق خویش
دیالک تیک پدیده و ماهیت
(ظاهر و ذات)
را
 به شکل دیالک تیک صورت و سیرت بسط و تعمیم می دهد 
و
 نقش تعیین کننده
 را 
با 
تأکید مؤکد
از آن سیرت می داند.

این دیالک تیک سعدی
مملو از ایراد است:

الف
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
 
۱
اولا
در هیچ دیالک تیکی، قطبی همه کاره و همه چیز واره
و
قطب دیگر هیچ کاره و هیچ واره نیست.
 
اگر منظور سعدی واقعا این باشد که ظاهر چیزها هیچ واره است،
این به معنی تخریب دیالک تیک پدیده و ماهیت (ظاهر و ذات) خواهد بود.
 
۲
این به معنی دیالک تیک ستیزی و در واقع، به معنی خردستیزی خواهد بود.
 
۳
این به معنی «دیالک تیک» (دوئالیسم) هیچ و همه چیز خواهد بود.
 
۴
فرمی از بسط و تعمیم دوئالیسم بقا و فنا، وجود و عدم خواهد بود
که
خرافه ای بیش نیست.
 
ب
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
 
۱
ثانیا فرم و نمود و پدیده ای نمی تواند در خارج از داربست دیالک تیکی پدیده و ماهیت (ظاهر و ذات) وجود داشته باشد.
 
چرا و به چه دلیل؟
 
۲
برای اینکه هر ماهیت و ذاتی فقط و فقط در نمود و ظاهر و پدیده ای خود را نشان می دهد.
 
۳
ماهیت فاقد پدیده
و
پدیده فاقد ماهیت
(ذات بی ظاهر و ظاهر بی ذات)
اصلا و ابدا
نمی تواند وجود داشته باشد.
 
۴
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
تا توانی سیرت زیبا بیار
 
اگر در همین بیت شیخ شیراز بمانیم،
سیرت زشت و یا زیبای هر کس،
خواه و ناخواه
در صورت و سیما و روش و رفتار او نمودار می گردد.

۵
سیرت محض و انتزاعی
حتی
 در عالم خیال نمی تواند وجود داشته باشد.

۶
بی دلیل نیست که آخوند جماعت
برای توصیف سیرت مثلا علی اکبر
چاره ای جز توصیف قد و قامت و روش و رفتار و نشست و برخاست او نمی یابند.

چرا و به چه دلیل؟

۷
برای اینکه 
سیرت
 چیزی اخلاقی و درونی و نامرئی است
و
فقط به مدد عناصر نمودین (ظاهری، پدیداری) می تواند عرض اندام کند 
و 
مرئی و محسوس شود.
 
به قول مارکس:
روح  
(سیرت)
همیشه 
سایه ماده 
(ظاهر، پدیده)
را
بالای سرش دارد.
 
۸
شیخ شیراز
هم
بیشک
می داند.
 
هدف و آماج شیخ
تأکید مؤکد بر نقش تعیین کننده ماهیت (ذات) است.
 
وگرنه غزلی نمی توان از شیخ پیدا کرد
 که
 حاوی زیبایی های ظاهری و پدیداری معشوق نباشد.
 
اگر ظاهر جانان واقعا برابر با هیچ باشد،
دیگر دلیلی برای زیر ذره بین نهادن قد و قامت و چشم و ابروی و خط و خال و روی جانان
باقی نمی ماند.
 
مثال:
سعدی
 
ای چشم تو دلفریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو
در چشم منی و غایب از چشم
زآن چشم همی‌ کنم به هر سو
صد چشمه ز چشم من گشاید
چون چشم برافکنم بر آن رو
چشمم بستی به زلف دلبند
هوشم بردی به چشم جادو
هر شب چو چراغ، چشم دارم
تا چشم من و چراغ من کو
این چشم و دهان و گردن و گوش
چشمت مرساد و دست و بازو
مه گر چه به چشم خلق زیبا ست
تو خوبتری به چشم و ابرو
با این همه چشم زنگی (سیاه پوست) شب
چشم سیه تو را ست هندو (غلام، نوکر)

سعدی 
ـ به دو چشم تو ـ
(سوگند بر دو چشم تو)
که 
دارد
چشمی و هزار دانه لؤلؤ (اشک)
 
پایان
ویرایش 
از 
میم نون
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر