درنگی
از
میم حجری
حق پرست
همواره در دیکتاتوری
یک طبقه آزاد وجود دارد که آزادانه از مواهب بهره مند می شود.
حق پرست در این جمله،
عملا و عینا
دیالک تیک و یا دوئالیسم آزادی و بردگی را در نظر دارد.
به زعم حق پرست،
طبقه حاکمه آزاد است و توده، برده.
این درک و استنباط از مفهوم اختیار (آزدی)
رواج جهانی همه گیر دارد، ولی اعتبار فلسفی ـ علمی (مارکسیستی) ندارد.
همانطور که در بخش های پیشین این تحلیل ذکرش گذشت،
اختیار (آزادی)
به تنهایی وجود ندارد تا ثروتمند، مختار (آزاد) تصور شود و فقیر، بی اختیار (نا آزاد).
اختیار (آزادی)
در دیالک تیک جبر (ضرورت) و اختیار (آزادی) وجود دارد
و
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن جبر (ضرورت) است.
به قول هگل و کلاسیک های مارکسیسم،
اختیار (آزادی) = شناخت جبر (ضرورت).
به همین دلیل،
انگلس می گوید:
نیاکان بشر به هنگام ترک عالم حیوانات، همانقدر مختار بود که حیوانات مختار هستند.
این بدان معنی است که آزادی با آگاهی فلسفی دست در دست می رود.
ترامپ و پوتین مولتی میلیونرند، بی انکه مختار (آزاد) باشند.
خر نمی تواند مختار باشد.
حتی اگر آخورش همیشه پر باشد و نیازی به کار کردن نداشته باشد.
واژه آزادی
مثل واژه های دموکراسی و عشق و دل و غیره
جزو واژه های هتک حرمت شده است.
هر ننه قمری دم از آزادی می زند،
بی انکه تعریف فلسفی ـ علمی (مارکسیستی) آن را بداند و حتی بی انکه بخواهد بداند.
اگر تعریف کلاسیک ها از آزادی را تدقیق کنیم، باید بگوییم:
ازادی در دیالک تیک سه عضوی ضرورت ـ آگاهی ـ آزادی وجود دارد.
نویسنده ای احتمالا با تکیه بر تجارب شخصی،
در رمانی نوشته است:
می توان در زندان بود و علیرغم آن، آزاد بود.
حق هم داشته است،
اگر حتی از تعریف فلسفی ـ علمی (مارکسیستی) آزادی بی خبر بوده باشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر