درنگی
از
ربابه نون
جایی که مردان عشق می ورزند، میل نمی ورزند و جایی که میل می ورزند، نمیتوانند عشق بورزند
اگر عشق بورزی ،میل جنسیت تخفیف می یابد.
آخرین راه برای بیمار نشدن، عشق ورزیدن است!
زیگموند_فروید
متا
۱
آخرین راه برای بیمار نشدن، عشق ورزیدن است!
سؤال السؤالات این است
که
من ـ زور فروید از «عشق ورزیدن» چیست و چگونه و چرا به این نتیجه رسیده است؟
فروید
خیال می کند که عشق، چیزی ارادی و اختیاری و سوبژکتیو (دلبخواهی) است.
یعنی
بشر می تواند اراده کند و عاشق کسی شود و به او عشق بورزد.
چنین عشقی و عشق ورزیدنی
همه چیز است، به جز عشق و عشق ورزی.
دلیل رسیدن فروید به این تصور خرافی
رواج «عشق» مکانیکی و مصلحتی بورژوایی در جهان سرمایه داری است.
مثلا
عشق پادشاه موناکو و یا شازده انگلیس به هنرپیشه ای و حتی ازدواج با او و تولید مثل.
عشق کذایی به هر خرپول و پیشوا و رهبر و رئیس و قلدری.
مثلا
عشق میلیونی به عادولف هیتلر و حتی خودکشی از فرط عشق به لاشخور.
عشق
اصولا و اساسا
عینی و غیر ارادی و بی اختیار و تحمیلی است.
عشق ورزی
خرافه ای بیش نیست.
فرق عشق با سکس
اوبژکتیو بودن عشق است و سوبژکتیو بودن سکس.
سکس
به معنی واقعی کلمه
برای تعدیل فشار روحی و روانی ناشی از عشق است.
من ـ زور فروید از سکس ه
اما
نه سکس به معنی واقعی کلمه،
بلکه به معنی خوشگذرانی، رسیدن به ارگاسم، التذاذ و تفنن است.
سکس به زندگی توخالی و بی معنی بورژوازی و اشراف فئودال
محتوا و معنی می بخشد.
فکر خودکشی را از ذهنشان برای مدتی دور می سازد.
سکس برای این جماعت استثمارگر و انگل
به صورت عادت و اعتیاد در می آید.
درست به همین دلیل
فروید عشق را مانع بیمار شدن بورژوازی می داند.
چون عشق به تضعیف (به قول فروید بیسواد به تخفیف) میل جنسی منجر می شود.
من ـ زور فروید از عشق ورزی
به احتمال قوی، لذت از استه تیک و اروتیک و اتیک معشوق کذایی است.
سکس در قاموس فروید و شعرای فئودالی، نشانه ابتلا به بیماری است.
شعرای فئودالی هم از بیمار عشق دم زده اند.
بیماری که عاشق درد و بیزار و بی نیاز از درمان است.
مراجعه کنید
به
سلسله تحلیل های خودآموز خوداندیشی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر