۱۴۰۲ اسفند ۲۵, جمعه

قرآن کریم از دیدی دیگر (۲۱۵)

    

   ویرایش و تحلیل

 از

فریدون ابراهیمی

﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنجِيلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾
[ آل عمران: ۶۵]

اى اهل كتاب، چرا درباره ابراهيم مجادله مى‌كنيد، 

در حالى كه تورات و انجيل بعد از او نازل شده است؟ 

مگر نمى‌انديشيد؟

عجب سؤالی!

اینکه کسی راجع به چیزی بحث و مجادله می کند،

نتیجه تفکر او ست.

فرق هم نمی کند که آن چیز قبل از چیزهای دیگر باشد و یا پس از چیزهای دیگر.

﴿هَا أَنتُمْ هَٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾
[ آل عمران: ۶۶]

هان اى اهل كتاب، 

گرفتم كه در آنچه بدان علم داريد مجادله‌تان روا باشد، 

چرا در آنچه بدان علم نداريد مجادله مى‌كنيد؟

 در حالى كه خدا مى‌داند و شما نمى‌دانيد.

در این آیه از تئوری شناخت کریم پرده برمی افتد:

 پیش شرط بحث و مجادله راجع به چیزی، علم بدان چیز است.

به نظر کریم،

اهل کتاب به ابراهیم علم ندارند.

بنابرین بحث و مجادله راجع به او ناروا ست.

سؤال این است که منظور کریم از نداشتن علم به ابراهیم چیست؟

احتمالا در تورات و انجیل از ابراهیم سخن رفته است.

این بدان معنی است که به ابراهیم علم دارند
و

به همین دلیل هم راجع به او بحث می کنند.

کریم برای اثبات اتهامش 

اهل کتاب را نادان و الله را دانا قلمداد می کند.

چون الله دانا به ابراهیم است، پس مجادله راجع به او ناروا ست.

﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَٰكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾
[ آل عمران: ۶۷]

ابراهيم نه يهودى بود نه نصرانى، بلكه حنيفى مسلمان بود.

 و از مشركان نبود.

مگر در آن زمان اسلام وجود داشت تا ابراهیم مسلمان باشد؟

﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا ۗ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾
[ آل عمران: ۶۸]

نزديك‌ترين كسان به ابراهيم همانا پيروان او و اين پيامبر و مؤمنان هستند.

 و خدا ياور مؤمنان است.

این جمله کریم، معیوب است:

خود ابراهیم که جزو نزدیکانش محسوب نمی شود.

﴿وَدَّت طَّائِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾
[ آل عمران: ۶۹]

طايفه‌اى از اهل كتاب دوست دارند كه شما را گمراه كنند و حال آنكه نمى‌دانند كه جز خود را گمراه نمى‌كنند.

مخاطب کریم در این آیه اهل کتاب است.

طایفه ای از اهل کتاب در پی گمراه سازی همکیشان خویش اند.

ولی آنها به عوض برآمدن از عهده این کار، خودشان گمراه می شوند.

پیش شرط صحت این ادعای کریم،

مؤمن بودن پیشاپیش این طایفه است.

سؤال در این صورت این است که مگر مرض دارند که همکیشان خود را گمراه سازند؟

این بدان می ماند که یکی مثلا ارمنی باشد و در صدد گمراه سازی ارامنه باشد.

در نتیجه به عوض برآمدن از عهده گمراه سازی آنها، خودش گمراه شود و مثلا مسلمان شود.

 

﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ﴾
[ آل عمران: ۷۰]

اى اهل كتاب، با آنكه خود به آيات خدا شهادت مى‌دهيد، چرا انكارشان مى‌كنيد؟

معلوم نیست که منظور کریم از این اتهام چیست:

اهل کتاب هم مؤمن به آیات الهی اند و هم منکر آیات الهی اند.

چنین ادعایی غیرمنطقی است:

کسی نمی تواند در آن واحد هم مؤمن باشد و هم کافر.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر