۱۴۰۲ مهر ۱۶, یکشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۵۹)

 
 
میم حجری
 

نه.
مارکسیسم ریشه همه بدبختی ها را
در مالکیت خصوصی می داند
و مدافع سرسخت لغو مالکیت خصوصی
 و برقراری مالکیت جامعتی است.


زبان مادری
نه
هویت فرهنگی و اجتماعی
بلکه یکی از عناصر  هویت ملی است.
در خاورمیانه
اما
 به استثنای اسرائیل
هنوز ملت تشکیل نشده است تا هویت ملی هم تشکیل شود.
علاوه بر این
زیر بغل زبان
نباید هندوانه چپاند.
زبان در جهان ای خردمند
چیست
جز ابزار ابراز اندیشه ای؟
زبان که اعجاز نمی کند.
عرعر به هر زبانی هم باشد
عرعر خواهد بود.
هنر
ترک خریت و نیل به آدمیت است.
خیلی از مدعیان شووینیسم و پانیسم
از میراث فکری خلق خود
اصلا
خبر ندارند.
مثلا
مهمترین شاعر آذربایجان کیست و چه شعری از او به یاد داری؟



 فاشیسم و فوندامنتالیسم
با بند تنبان می افتند و برمی خیزند.
فکر و ذکر دیگری ندارند.


خودکشی
 کسب و کار خران است.
مرگ
 فاجعه است و نه راه حل




بدبختی اگزیستانسیالیسم همین است:
طرز تفکر احمد شاملو
کمترین تفاوتی با طرز تفکر جلال آل عبا و آخوندها ندارد.
خیال می کند که خدایی هست و خالق اقیانوس و کوده و آدمیان است


گئورگ ویلهلم فریدریش هگل
(۱۷۷۰ ـ ۱۸۳۱)
آثار هگل به ۱۴ بخش طبقه بندی می شود:
آثار آغازین (جوانی)
آثار انتقادی ینا
طرح های سیستمی ینا
فنومنولوژی روح
منطق (کوچک و بزرگ)
طبیعتفلسفه
روح سوبژکتیو
روح اوبژکتیو (خطوط اصلی حقوقفلسفه)
تاریخفلسفه
آثار مربوط به سیاست روز
هنرفلسفه
مذهبفلسفه
فلسفه و تاریخ فلسفه
دایرة المعارف علوم فلسفی



کدام پیروزی مردم فلسطین؟
حماس چیست؟
حماس و حزب الله و جهاد و خمس و زکات  
جریاناتی اخوان المسلمینی ـ فوندامنتالیستی ـ اسلامی - فاشیستی اند.
آنتی سمیتیسم (یهودی ستیزی)
میراث فاشیسم است.
خلق یهود آنقدر رشد کرده که پوزه فاشیسم و فوندامنتالیسم را بر خاک بمالد.




نرگس که نماینده زنان ایران نیست.
مش زهرا حواس پرت چه نورد.
نرگس اگر نماینده زنان زحمتکش جامعه بود
امپریالیسم اصلا به او جایزه نمی داد.
مریم فیروز
 نماینده زنان زحمتکش جامعه بود
که به عوض جایزه
زجر و تهمت و تحقیر و آزار دریافت کرد.



سهراب سپهری
شاعر ساده لوحی بوده است.
اصلا نمی دانست که سیاست چیست.
یکی از بدبختی های سکنه کشور
جایگزینی شعور با شعر است.
هنرمند و شاعر جماعت
در بهترین حالت شعور هنری دارند و نه شعور فلسفی ـ علمی.
درست به همین دلیل
جامعه
عقب مانده است.
سهراب سپهری
شاعری عارف و  خردستیز بوده است.
اشعار سهراب سپهری باید تحلیل مارکسیستی شوند.
ما یکی از اشعار او را تحلیل و منتشر کرده ایم:
در این تحلیل او را با لورکا مورد مقایسه قرار داده ایم

متاتحلیلی بر تحلیل رکن الدین خسروی از لورکا

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5673






اینشتین
آموزش و پرورش
به معنی از بر کردن فاکت ها نیست.
آموزش و پرورش
به معنی تمرین و تعلم و تعلیم  فوت و فن تفکر است



بلژیک، انگلیس و آمریکا پاتریس لومومبا رهبر جنبش استقلال طلبانه کنگو را کشتند، بدنش را تکه تکه ودر اسید حل کردند و دندان هایش را نیز به بروکسل بردند، فقط به خاطر اینکه برای استقلال ملی کنگو جنگید! این جانوران ضد بشر همان کسانی هستند که امروز می خواهند برای ما در مورد حقوق بشر و دموکراسی سخنرانی کنند!



سنکا
تا زمانی که زنده ای
به فراگیری طرز زتدگی ادامه بده.

هی سنکا
طرز زندگی
به زندگان
دیکته  و تحمیل می شود.
طرز زندگی چیز سوبژکتیوی نیست
فراگرفتنی نیست.
تصمیمگیر و تعیین کننده
خود اندام موجود زنده
است.





یک آشنا به خانه سردم سری نزد
حتا نسیم پشت در آمد، دری نزد
فصل ستاره بود که ابری شد آسمان
کوچ پرنده بود که بال و پری نزد
در متن دشت، خار به تلخی چنین نوشت:
پروانه بوسه‌یی به گل پرپری نزد
قندیل های یخ همه آویز سینه شد
وقتی که سوز عشق به دل اخگری نزد
در آسمان تیره‌ی این شهر ناامید
یک چشمک امید، شبی، اختری نزد
محتاج نور ماه شد آیینه ها، ولی
خورشید سر ز روزنه‌ی خاوری نزد
خشکید خون تازه‌ی رگ‌های تاک پیر
انگور، بوسه‌یی به لب ساغری نزد
در ساحل خیال پر آشوب ذهن من
کشتی‌ی خاطرات خوشی، لنگری نزد
این بی‌کسی ببین که پس از سال‌های سال
آمد کسی به پشت در، اما دری نزد
ش. ی. دیباج
۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳




افلاطون
تفکر
گفت و گوی  روح با خویشتن است

نه.
تفکر
نوعی کار است.
تفکر
کار فکری است.
کار فکری
ثمره کار فیزیکی و یا مادی است.

ارگان این کار
مغز است
مصالح و مواد خام  این کار
سیگنال های حسی اند.
احساس (حس کردن) و تجربه کردن
 بر اندیشه مقدم است.



هوشنگ ابتهاج سایه
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا نقش دل ماست در آیینهٔ جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی
تیره شد آتش یزدانی ما از دم دیو
گرچه در چشم خود انداخته دود ای ساقی
تشنهٔ خون زمین است فلک، وین مه نو
کهنه داسی است که بس کِشته درود ای ساقی
منتی نیست اگر روز و شبی بیشم داد
چه ازو کاست و بر من چه فزود ای ساقی
بس که شستیم به خوناب جگر جامهٔ جان
نه ازو تار به جا ماند و نه پود ای ساقی
حق به دست دل من بود که در معبد عشق
سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی
این لب و جام پی گردش می ساخته‌اند
ورنه بی می ز لب جام چه سود ای ساقی
در فرو بند که چون سایه در این خلوت غم
با کسم نیست سر گفت و شنود ای ساقی




هی مش مصدق بیسواد
قسمت = تصادف
تصادف = فرم جامه عمل پوشی ضرورت و یا جبر
قسمت در تحلیل نهایی = ضرورت و یا جبر و یا سرنوشت کذایی


بیچاره مادران
بیچاره تر پدران.
درد بیچارگان
کسی داند
که
به بیچارگی دچار آید.



بزرگان زمانی از سلطه گری دست برمی دارند
که کوچکان دست از خزندگی بردارند.
گوته

معنی تحت اللفظی:
طبقه حاکمه زمانی دست از حاکمیت طبقاتی برخواهد داشت که توده دست از خ. مالی بردارد.

آره.
درد افتادگان
کسی داند که به افتادگی دچار آید.

ذلیل حاکمیت طبقات حاکمه
در
غصب و تصاحب وسایل تولید توده است و نه در خ. مالی توده.

توده
 بدون وسایل تولید خود
قادر به تهیه قوت لایموت برای خود و خانواده خود نیست.
قدرت طبقات حاکمه
قبل از هر چیز
قدرتی اقتصادی است.
تنها راه رهایش توده
سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان است.
لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است.
شعور (خ. مالی)
تابع وجود (قوت لایموت) است.



توحش
تار و پود طویله را در برگرفته است.
خانه خرد تار و مار شده است.
به کجای این طویله میت وان آویخت پالان را؟




گیسوانی که بر باد می‌روند، تا دخترکان زیبا بهترین آرزوهای زندگی‌شان را به پیشگاه مردم سرزمین ابائی هدیه کنند.
قیام ژینا نمادی از جنگیدن که آرمیتا ما را تا لب مرگ می‌برد. مبارزه شیر زنان ابائی نوید افق زیبای پیروزی را دارد به ارمغان می آورد.
مشد حسین

بیچاره مرد
بینوا مردم
که باید مادام العمر منتکش کودکان شیرخواره باشند که شاه و شیخ می کشند.
مهسا و ندا و غیره
اصلا سیاسی نبوده اند تا «بهترین آرزوهای زندگی‌شان را به پیشگاه مردم سرزمین ابائی هدیه کنند.»
کیستید و در پی چیستید که این چنین بی پروا دست به عوامفریبی می زنید و منت بر سر مردم می نهید که یک سر و یک میلیو ندردسر دارند؟
عجب دور  و زمانه ای است
 که
  احدی
سودایی
 جز عوامفریبی در سر خالی از مغز خود ندارد.
به کجای این طویله می توان آویخت پالان را؟



نقاشی جوزف دزیره کورت
چه چیزی می بینیم:
فردی که تلاش می کند پدرش را نجات دهد و همسر و پسرش را که نزدیک ترین افراد به او هستند نادیده می گیرد.  

آثار هنری
 در بهترین حالت
بند تنبانی اند.
کسی نجات مادر و پدرش را
و
حتی نجات   همسرش را
به نجات فرزندش
ترجیح نمی دهد.
دست خودش هم نیست.
عشق به فرزند
غول اسا ست.
مادر و پدر چه بسا برای نجات فرزند خود
از جان خود می گذرند.



پدران تان
چه فریاد زده اند که شما تاوانش را می دهید؟
 حداقل طوری عوامفریبی کنید که بتوانید در آیینه بنگرید.



امپریالیسم
خر نیست
 تا  هر خری را جایزه باران و معروف و میلیونر کند.

امپریالیسم
حتی صناری به احدی نمی دهد
اگر در ازای آن صنار
صدهاهزار دلار دریافت نکند.

خلایق نباید قیاس به نفس کنند.

امپریالیسم
روزی
همین سولژنیتسین
 را
 جایزه باران کرده و به عرش اعلی برده تا دژ پرولتاریای جهانی را از درون تسخیر کند.

اکنون
حتی اعتنایی به او ندارد و اسمی از او در مدفوعات امپریالیستی نیست.

برای اینکه همین پوتین
عندیشه های همان سولژنیتسین را جامه عمل می پوشند
و اوگراین را به خرابات شام مبدل می کند



خانواده خانم محمدی از مادری در زنجان از نظر سیاسی کاملاً شناخته شده هستند، دایی نرگس خانیم ،از زندانیان مقاوم زمان پحلوی ملعون بوده است ، پسرعمه ها و پسر خاله ایشان از مجاهدین خلق بودند ،که اعدام شدند
پونه نیوز

معاییر پونه نیوز
همه از دم
بند تنبانی اند.
اولا
سمتگیری دایی و عمه و خاله نرگس چه ربطی به او دارد؟
ثانیا
۹۹ در صد زندانیان پهلوی
چه بسا مرتجع بوده اند.
همین سیدعلی هم زندانی پهلوی بوده است.
ثالثا
مجاهدین خلق که مترقی تر از پهلوی نبوده اند
حتی مترقی تر از سیدعلی نیستند.
اصلا چیستند و کیستند؟






"حتی اگر ۵۰ میلیون نفر هم
به یک چیز احمقانه اعتقاد
داشته باشند، آن چیز
همچنان یک چیز
احمقانه است."
آناتول فرانس

من ـ زور از چیز احمقانه مثلا چیست؟
معیار علمی و عینی برای تمیز حماقت و درایت چیزها چیست؟


هی
 به زبان انگلیسی  
یعنی سلام.
پطر اسمی ارمنی است.
سوسو یعنی نور کوچک.
 انقلاب
 یک مفهوم فلسفی است و تعریف دارد.
از احزاب چپ کشورهای دیگر بپرسید تا ارشاد شوید.



عجب خرافاتی
فکر
بزرگ و کوچک وجود ندارد.
فکر
مثبت و منفی هم وجود ندارد.
فکر
اصلا
چیست و از کجا می آید؟
مثال:
آب در هاون کوبیدن نشانه خریت است.
این یک فکر است.
بزرگ است  ویا کوچک؟
مثبت است و یا منفی.
فکر یا علمی و حقیقی است و یا خرافی و باطل است.


موفقیت یک مقصد نیست
  بلکه یک سفر است
حریف

راهنمایی برای درست اندیشی.
اگر میخ واهید راجع به چیزی بیندیشید
ضد دیالک تیکی آن چیز را پیدا کنید.
مثال:
ضد دیالک تیکی پیروزی
شکست است.
ضد دیالک تیک خیر
شر است.
ضد دیالک تیکی سفر
سکون است
ضد دیالک تیکی موفقیت
ناکامی است.
ضد دیالک تیکی مقصد
مبداء است.
مقصد
در دیالک تیک مبداء ـ راه ـ مقصد
وجود دارد.
موفقیت سفر نیست.
هدف و آماج است.



هی حزب چپ ایران
اولا
انقلاب
هرگز و هیچ کجا
جنسیتی نبوده و نیست.
هیج باسوادی از انقلاب زنانه و نرانه و دخترانه و پسرانه
دم نمی زند تا آبرو نبرد.

انقلاب همیشه و همه جا
طبقاتی است.

زنان
همه جا
بخشی از جمعیت کشورها هستند و تعلقات طبقاتی متفاوت و حتی متضاد دارند.
زندانبانان و قاتلان  نرگس و مهسا و غیره هم زن اند و دشمن نرگس و مهسا و غیره اند.
هر گردی
گردو نیست.

ثانیا
نرگس
هرگز
انقلابی نبوده و نیست.
نرگس و نسرین و شیرین و غیره
حتما
مخالف سرسخت انقلاب اند.
راستی
انقلاب به چه معنی است؟

ثالثا
شعار زن زندگی آزادی
شعاری عنقلابی است  و نه انقلابی.

جنقوری اسلامی
عجب حزب چپی دارد


تورکیه
 انعکاس خبر حمله حجاب بانان به آرمیتا در مترو در یکی از مهمترین شبکه های تلویزیونی تورکیه کانال د ، مجری برای گفتن این خبر نفس ش میگیر
پونه نیوز

پونه نیوز
سواد فارسی ندارد؟
و یا ریگی در کفش دارد؟
هیچ ایرانی بیسوادی
ترکیه
را
تورکیه نمی نویسد.
نکند پونه نیوز
تورکیه نیوز باشد.
آبرو می رود
ای ابر خردبار
ببار



از کجا فهمیدی عشق خریت هست؟
حریف

این جمله شما به لحاظ گرامری (دستور زبان فارسی) معیوب است
ویرایش:
از کجا فهمیدی عشق خریت است؟
 عشق چیست؟
عشق نوعی وابستگی بی اختیار به چیزی و یا به کسی است.
عاشق بدبخت
دلیلی، اراده ای، اختیاری  حتی برای عاشق شدن به کسی ندارد.
دست خودش نیست.
به قول حافظ:
دل می رود ز دستش.
این نشانه خریت نیست؟
اگرکسی خردمند باشد
وابسته و شیفته بی دلیل این و آن  نمی شود.



به عوض تحسین همنوع ویا توهین به همنوع
 بحث کنید
تا مسئله روشن شود.
 ما فقط ابراز نظر کرده ایم.
حتما نباید نظرمان حقیقی باشد.
بیشک
حقیقی هم نیست.



هی مش محمود
اگر انقلاب شده بود
قضیه برعکس می شد.
بنشین و بیندیش.
انقلاب را همان شاه نور به گور کرده بود
و
 کلیدر تو
در ستایش آن انقلاب  بوده است
بی انکه خودت و سواک خرتر از خر متوجه بوده باشید.
سید علی متوجه شده است.
روحانیت کثافت
اصلا انقلابی نیست تا انقلاب کند.
مفهوم ارتجاع سرخ و سیاه
مفهومی علمی بوده است.
روحانیت
 عنگلاب کرده است و نتیجه منطقی اش هم همین است.
دایرة المعارف روشنگری بخوان تا هم عالم شوی هم عاقل شوی و هم آدم شوی
فراگیری مارکسیسم
پیش شرط صرفنظر ناپذیر خروج از خریت و ورود به آدمیت است





دمش گرم سالهاست در زندان است و ما بیرون پشت کیبرد فقط حرففف زدیم
  اکرم

 قیاس به نفس
نه
رهگشا ست
و
نه طرز تفکر عاقلانه ای است.
زندانی بودن افراد و حتی اعدام و ترور و تبعید و تحقیر و تجلیل و تخریبشان
 داوطلبانه که نیست.

مثال:
کسانی که دار و ندار مادی و فکری و شخصیتی و اعتباری خود را فدا کرده اند
توسط لاشخورهای تروریست که نوچه جلال ال عبا بوده اند و همین لاشخورها را روی کار اورده اند،
خاین قلمداد می شوند.
بی شرمانه تحقیر و تخریب می شوند
تهمت باران می شوند.
اینکه هنر اینها نیست.
این هنر و شق القمر لاشخورها ست.
زندانی بودن و حصرو ترور و تبعید و اعدام
به این و آن
چه بسا
الکی و خرکی
تحمیل می شود.
این چیزها که فخر انگیز نیستند.
چون حساب و کتابی در بین نیست.
خر تو خر بوده و است.
در زمان شاه
فقط کافی بود کتابی به خری بدهی و هارت و پورت کودکانه ای بکنی تا لو بروی و مادام العمر تحت تعقیب گزمگان سلطنتی باشی و زجر بکشی.
این که دلیلی بر عظمت این بدخت نبوده است.
 خلخالی
خیلی ها را به دلیل طرز نگاه شان تیرباران کرده است.
قهرمانان را طبقات حاکمه می سازند.
فقط کافی است که خری را بکشی تا قهرمان شود.
اگر امپریالیسم با سیدعلی و اذناب
آشتی کند
اصلا اسمی از نرگس و شیرین و نسرین برده نمی شود.
به همان سان که اکنون اسمی از سولژنیتسین برده نمی شود





اگر مثال مشخص راجع به عادات بد  بزنید
می توان اندیشید و هماندیشی کرد

نه.
مردم
 متوجه می شوند.
 مردم
شم خاص خود را دارند.
مثال:
کارگران ایران
 تیزبین تر از حزب توده بودند.
دیدیم به چشم خود.
 مردم خر نیستند.



بیزارم از بی‌تفاوت‌ها!
اگر من هم وظیفه‌ام را انجام داده بودم، اگر سعی کرده بودم ارزشی به اراده‌ی خویش بگذارم، آیا آنچه رخ‌داده است روی می‌داد؟
گرامشی

سخنان گرامشی باید تحلیل مارکسیستی شوند.
چرا باید از بی تفاوت ها متنفر بود؟
اصلا
چرا باید متنفر بود؟
عشق و نفرت
نشانه خریت اند و ناشی از خریت اند.
خردمندان
میانه ای با عشق و نفرت ندارند.
من ـ زور از بی تفاوتی چیست؟
معیار بی تفاوتی چیست؟
از کجا میتوان دریافت که تروریستی (باتفاوتی) بهتر از اعضای دیگر به اصطلاح بی تفاوت  جامعه است؟
اگر کسی قرار باشد
 که
به عوض روشنگری علمی و انقلابی
نفرت بورزد،
چرا نباید از تروریست ها متنفر باشد ونه از به اصطلاح بی تفاوت ها؟



جایزه نوبل به این خانم هم به همان اندازه با ارزش است که به عبادی و یاسر عرفات و اوباما چند روز بعد از ورودش به کاخ سفید داده شد. در دنیای دروغ و ریا این روند ادامه دارد. قهرمان‌ها را برایمان میسازند، یک روز مسی علینژاد و روز دیگر شیرین عبادی، امروز هم نوبت این خانم رسیده. فراموش نکنیم اکبر گنجی هم روزی در زندان بود ولی تماس خود را با بیرون حفظ کرد و بعد از خروج از زندان خارج آمد و از دست اربابان جایزه گرفت، نوبت نسرین ستوده هم خواهد رسید. فائزه رفسنجانی را هم باید از یاد نبرد، فقط نمیدونم چگونه است که این زندانیان جایزه میگیرند و آن زندانیان پر پر میشوند و هیچ کدام از این سازمانهای انسان دوست یادی هم از آنها نمیکنند، واقعا کسی هست که جریان این یک بام و دو هوا را بفهمد؟
من فکر می‌کنم تفاوت زندانیان ایرانی فقط این باشد که اینها خودی‌های اربابان جهانی هستند و قهرمانان واقعی دشمنان آنها, چون آنها به دنبال اصلاحات نیستند و از تمامیت نظام اهریمنان بیزار.

شهلا



این چیزها
طبیعی اند.
افراد
همیشه و همه جا
تعلقات طبقاتی دارند
و
طبقات اجتماعی
دیالک تیکی از ملی و بین المللی اند.
این خصلت دیالک تیکی
 در مورد همه شخصیت ها و همه آثار فکری و هنریو فلسفی و غیره
معتبر است.
به پیکاسو هم اتحاد شوروی جایزه داده است.
پیکاسو
عضو حزب کمونیست فرانسه و هنرمندی آنتی فاشیست بوده است.
زندانیان سیاسی در جنقوری
همه همین اند.
جتبش زنان در جنقوری
حتی
جنبشی امپریالیستی است.
شعار زن زندگی آزادی
هم شعاری امپریالیستی است.
نظرات نرگس و سمتگیزی سیاسی اش باید تحلیل شوند.



درود بر خانم رجوی ،زن آزاده و آزادیخواه که همیشه طرف درست تاریخ ایستاد و مقاومت کرد…ثروت و شهرت خاندانش را کنار گذاشت و مبارزه را انتخاب کرد
پونه نیوز

ثروت و شهرت خاندانش؟
من ـ زور از خاندان مش مریم چیست؟




چرا ایران ادعا می‌کند ابو ريحان بيرونى ایرانی است و او در خوارزم ازبکستان متولد شده است و کل کتاباش به زبان عربی نوشته شده است و هیچ ربطی به زبان فارسی یا فارس بودنش نداردپس چرا ایرانی‌ها ادعا می‌کند ایرانی است.
خلیج عربی

خلیج عربی فرقی با خر عرعری ندارد.
زبان عربی در آن دوره
مثل زبان انگلیسی در این دوره بوده است.
زبان علمی بوده است که همه خواه و ناخواه فرامی گرفتند.
فقط ابوریحان که نبوده
خیلی از علمای خیلی از کشورها آثار خود را به زبان عربی می نوشتند
حتی مخالفین خلافت اسلامی
مثلا خواجه نصیر طوسی




شاملو
پیروزیِ تو میوه‌ی حقیقتِ توست.
رگ‌بارها و برف را
توفان و آفتابِ آتش‌بیز را
به تحمل و صبر
شکستی.
باش تا میوه‌ی غرورت برسد.

قسم به قبر قمر
که احمد نمی داند که حقیقت چیست.
و
خیال میکند که هر کس حقیقت خود را دارد
و
حقیقت هر کس
 درختی است
 و پیروی هر کس
میوه حقیقت آن کس است.
میوه غرور آن کس هم روی خواهد رسید و خواهد افتاد و شق القمر خواهد کرد.



من علی رحیمی #کوردم ، نه تجزیه طلب و نه طالب قدرت! تو اروپا دارم زندگیمو میکنم و از همه لحاظ امنیت دارم، فقط بیشرف نیستم و خواهان یک حکومت دموکراتیک به معنای واقعی برای تمام هموطنانم هستم!
علی رحیمی

من ـ زور مشد علی؟
چیستایی و کیستایی و سمتگیری سیاسی و ایده ئولوژیکی و غیره افراد
به چه درد این و آن می خورد؟
من ـ زور از شرف چیست و معیار علمی و عینی برای تمیز باشرف از بیشرف چیست؟
شرف و شریف و اشراف از مفاهیم جوامع عهد بوقی و برده داری و فئودالی است و اکتوئآلیته ندارند.
من ـ زور از حکومت دموکراتیک چیست؟

بعضي ها با ادعاي #مدرن بودنشون همه رو خفه كردن با اداها و نمايش هاشون مدام در حال القا كردن اين موضوع هستند …. ولي در واقعيت تو جمجمه شون ، ذهن هایی متعلق به عصر حجر وجود داره ….!!!! ديدم كه ميگم
سحر روانپزشک

من ـ زور سحر از psychotherapist روانپزشک است؟
psychotherapist
احتمالا معنی دیگری دارد.
معنی اکادمیک (دانشگاهی) دارد.
در جمجمه افراد فقط یک مغز ناقابل وجود دارد و نه اذهان متعلق به عصر حجر.
من ـ زور از ذهن چیست؟
ایکاش این اثر هنری را سحر تحلیل می کرد



تو حرف هنوع بدبخت خود را نمیفهمی.
 بیسوادی ترحم انگیزی.
فقط تو که چنین نیستی.
سطل ننه ات طلب ها
و
 نه فقط انها
 بیگانه با فکر و فلسفه و  علم و فن و فرهنگ اند.
 اصلا سواد ندارند تا بدانند که خدمات حزب توده چه بوده است و چیست.
هنر شان نشخوار طوطی وش مزخرفات این و آن است و بس.
تازه این مزخرفات را همی نمی خوانند و نمی فهمند.
طوطی وش مطلق اند.
۹۹ در صد اثار هنری و فکری و فلسفی و حتی علمی
توسط توده ای ها ترجمه و تألیف شده است و می شود.
اگر حزب توده نبود
منطقه حتی از نعمات فکری وفلسفی و فرهنگی بشری
محروم می ماند.
شعرا و ادبا و علمای حزب توده
 در مقیاس جهانی فخرانگیزو بی نظیرند.
این تحلیل است و نه تجلیل.



معلمین مجبور به اجرای برنامه اموزشی هستند
بیسواد نیستند
افسون

آره و نه.
معلمین
 از سویی
یک قشر اجتماعی اند و تعلقات طبقانی مختلف، متفاوت و حتی متضاد دارند.
در نتیجه
معلمین مضامین کنب درسی را بسته به تعلقات طبقاتی خود تفسیر می کنند و تدریس می کنند.
از سوی دیگر
معلمین
مأمورین تربیتی و پداگوژیکی طبقه حاکمه اند
مجبور به رعایت اکید محتوای کتب درسی نوشته شده توسط طبقه حاکمه و اصول اخلاقی طبقه حاکمه و تدریس و تحمیل آنها هستند.
از سوی دیگر
معلمین
ضمنا دوره می بینند و در مدراس عالی تربیت می شوند.
یعنی دیالک تیکی از مربا و مربی اند.
میزان دانش معلمین و متد فکری و جهان بینی  انان
متد فکری و جهان بینی طبقه حاکمه است.
به همین دلیل معلمین در جوامع سوسیالیستی با معلمین در جوامع فئودالی و سرمایه داری تفاوت اسلوبی و جهان بینانه عظیمی دارند
منظور از بیسوادی معلمین به ویژه در طویله های طبقاتی
 همین است و به همین دلیل است



عادت
را
 نباید با اعتیاد عوضی گرفت.
عادت
 نتیجه طبیعی و اندامی ( ارگانیسمی) تجارب بشر است
 و چه بسا فوق العاده مفید و ضرور است.
اگر مثال مشخص زده شود، مسئله روشن می شود.
اندام آدمی و موجودات دیگر
خیلی از کارها را
با نیروی عادت
و
 بی نیاز از زحمت دادن به مغز
 انجام می دهد.
زهر زندگی
 خود این خرافاتند که به خورد خلایق داده می شوند

هی مش ولتر
خدا هم عکس خود اینها در آیینه آسمان است.
ترس از خدا
ضمنا به معنی ترس از طبقات حاکمه است.




و تو ای جاذبه‌ی لطیفِ عطش که دشتِ خشک را دریا می‌کنی،
حقیقتی فریبنده‌تر از دروغ،
با زیبائی‌ات ــ باکره‌تر از فریب ــ که اندیشه‌ی مرا
از تمامیِ آفرینش‌ها بارور می‌کند!
در کنارِ تو خود را
من
کودکانه در جامه‌ی نودوزِ نوروزی‌یِ خویش می‌یابم
در آن سالیانِ گم، که زشت‌اند
چرا که خطوطِ اندامِ تو را به یاد ندارند!
----------------------------------ا/
بریده‌ئی از « سرودِ آن کس که از کوچه به خانه باز می‌گردد »
24 اردیبهشت 1342
مجموعه آثار - دفتر یکم - صفحه‌ی
خانه‌ئی آرام و
انتظارِ پُراشتیاقِ تو تا نخستین خواننده‌ی هر سرودِ نو باشی.


بحار عن وار
خرافه نامه است.
حتی از نظر آخوندها
زباله واره است



آره.
از سر تا پای انوشیروان
عوامفریبی می ریخت.
جلاد حزب توده بود
و
به توده می رسید
 تا مانع رشد ققنوس جدیدی از خاکستر حزب توده شود.
جلادان
همیشه همین اند.
جنقوری اسلامی
هم
جلاد حزب توده است
و
به توده
یارانه می دهد تا حزب توده ای در صدف سینه توده
پرورش نیابد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر