۱۴۰۲ مهر ۲۳, یکشنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تفکر تاریخی (جهانتصویر تاریخی) (۲۱)

 

 

پروفسور دکتر هانس کورتوم

پروفسور دکتر وینفرید شرودر

برگردان

 شین میم شین

 

تئوری تاریخ از دید مارکس و انگلس 

ادامه

 

۱۴

·    «مناسبات تولیدی بورژوائی، آخرین فرم روند تولیدی اجتماعی آنتاگونیستی (حاوی تضادهای آشتی ناپذیر) است.

 

۱۵

·    آنتاگونیستی نه به معنای آنتاگونیسم فردی، بلکه به معنای آنتاگونیسمی که از شرایط زندگی جامعتی نشئت می گیرد.

 

۱۶

·     ولی نیروهای مولده ای که در آغوش این جامعه بورژوائی توسعه می یابند، همزمان شرایط مادی حل این آنتاگونیسم را فراهم می آورند.

 

۱۷

·    از این رو با فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی بورژوائی، ما قبل تاریخ جامعه بشری به پایان می رسد.»

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱۳، ص ۸)

 

فریدریش انگلس

(۱۸۲۰ ـ ۱۸۹۴)

 

۱۸

·    انگلس در سال های ۹۰  قرن نوزدهم مسائل اساسی ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را بار دیگر در مکاتبات خود با افراد زیر مورد بحث قرار می دهد:

 

الف

·    پاول ارنست (۵. ۶. ۱۸۹۰ میلادی)

 

ب

·    کنراد اشمیت (۵. ۸. ۱۸۹۰ میلادی)

 

پ

·    یوزف بلوخ (۲۱ و ۲۲. ۹. ۱۸۹۰ میلادی)

 

ت

·    کنراد اشمیت (۲۷. ۱۰. ۱۸۹۰ میلادی)

 

ث

·    فرانتس مرینگ (۱۴. ۷. ۱۸۹۳ میلادی)

 

۱۹

·    اینجا مسئله ای که انگلس را به خود مشغول داشته، عبارت بوده از مسئله رابطه متقابل توسعه زیربنای اقتصادی و روبنا و استقلال نسبی روند ایدئولوژیکی.

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، ص ۳۷)

 

۲۰

·    انگلس در نامه ای به یوزف بلوخ از نو جمعبندی ئی از تزهای اساسی درک ماتریالیستی تاریخ ارائه می دهد.

 

۲۱

·    انگلس می نویسد:

 

الف

·    «گشتاور تعیین کننده در تاریخ، بنا بر درک ماتریالیستی تاریخ ـ در آخرین تحلیل ـ عبارت است از تولید و بازتولید زندگی مادی.

 

ب

·    نه مارکس و نه من، چیزی بیشتر از این ادعا نکرده ایم.

 

پ

·    اگر کسی اکنون این حکم را تحریف می کند و ادعا می کند که گویا گشتاور اقتصادی تنها گشتاور تعیین کننده است، آن را به یاوه «هیچ نگوی»، انتزاعی و مزخرف مبدل می سازد.

 

ت

·    موقعیت اقتصادی (مناسبات تولیدی. مترجم) زیر بنای جامعه را تشکیل می دهد، اما گشتاورهای مختلف روبنائی زیر نیز به نوبه خود بر جریان مبارزات تاریخی تأثیر می گذارند و در اکثر موارد، فرم آنها را تعیین می کنند:

 

۱

·    فرم های سیاسی مبارزه طبقاتی و نتایج حاصل از آن

 

۲

·    قوانین اساسی که پس از نبرد ظفرنمون طبقه پیروزمند وضع می شوند و غیره

 

۳

·    فرم های حقوقی و حتی بازتاب های کلیه این مبارزات واقعی در ذهن شرکت کنندگان.

 

۴

·    تئوری های سیاسی، حقوقی، فلسفی، نظرات مذهبی و توسعه آنها به سیستم های دگماتیک.

 

۵

·    در تأثیر متقابل کلیه این گشتاورها ست که سرانجام از میان انبوه بی پایانی از تصادفات.... حرکت اقتصادی به مثابه ضرورت غالب می آید و به مقصد می رسد....

 

۶

·    ما خود، تاریخ خود را می سازیم.

 

۷

·    اما اولا تحت شرایط و پیش شرط های معین، که عوامل اقتصادی در این میان بالاخره تعیین کننده اند.

 

۸

·    اما عوامل سیاسی و غیره و حتی سنت های خرافی موجود در ذهن انسانها نقش (اگرچه نه نقش تعیین کننده) بازی می کنند.

۹

·    چنین است که تاریخ تاکنونی، همانند یک روند طبیعی جریان می یابد و ماهیتا تحت سلطه همان قوانین حرکتی است.

 

۱۰

·    اما از این نکته که خواست های منفرد (خواست های فردی هرکس متناسب با ساخت جسمی و ظاهری و تمایلات اقتصادی فردی و جامعتی اش) به هدف مورد نظر نمی رسند، بلکه در یک میانگین کلی، در یک برآیند مشترک ذوب می شوند، نباید نتیجه گرفته شود که خواست های منفرد بی ارزشند، بلکه برعکس، هرکس سهم خود را به این برآیند ادا می کند و در آن سهیم است.

 

۱۱

·    علاوه بر این، لطف کنید و این تئوری را در منابع اصلی مطالعه کنید و نه در منابع دست دوم.

 

۱۲

·    مارکس به ندرت مطلبی نوشته که این تئوری در آن دخیل نبوده است.

 

۱۳

·    به ویژه اثر او تحت عنوان «هجدهم برومر لوئی بناپارت»، مثال خوبی برای کاربست آن است.

 

۱۴

·    در اثر دیگر مارکس، تحت عنوان «کاپیتال» نیز اشارات بیشماری بدان وجود دارد.

 

۱۵

·    در نوشته ای از من، تحت عنوان «آنتی دورینگ» و «لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان» نیز مفصلترین توضیح ممکنه در باره ماتریالیسم تاریخی داده شده است.

 

۱۶

·    اینکه جوانترها هرازگاهی به جنبه اقتصادی پربها می دهند، بخشا تقصیر من و مارکس بوده است.

 

۱۷

·    ما در مقابل مخالفان خود که به انکار این اصل کلی (درک ماتریالیستی تاریخ) برخاسته بودند، می بایستی بدان تأکید ورزیم.

 

۱۸

·    اشکال کار فقط اینجا ست که همیشه جا، فرصت و امکان کافی برای طرح گشتاورهای دیگر که در این تأثیر متقابل دخیلند، باقی نمانده است.

 

۱۹

·    اما هرجا که طرح یک برهه تاریخی در میان بوده، یعنی در استفاده عملی از آن، وضع فرق می کرد و خطائی از این دست صورت نمی گرفت.

 

۲۰

·    اما متأسفانه اغلب پیش می آید که ما پس از آنکه قوانین اساسی یک تئوری جدید را می فهمیم، چه بسا به غلط فکر می کنیم که به فهم کامل آن نایل آمده ایم و قادر به پیاده کردن آن در عمل هستیم.

 

۲۱

·    مارکسیست های جدیدتر را نیز نمی توان از این بابت مزمت نکرد.

 

۲۲

·    البته در این زمینه نیز کارهای ارزشمندی انجام گرفته اند.»

·    (مارکس و انگلس، «کلیات» جلد ۳۷، ص ۴۶۳)  

 

ادامه دارد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر