۱۴۰۲ مهر ۲۴, دوشنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ت) تفکر تاریخی (جهانتصویر تاریخی) (۲۲)

 

 

پروفسور دکتر هانس کورتوم

پروفسور دکتر وینفرید شرودر

برگردان

 شین میم شین

 

تئوری تاریخ در فلسفه بورژوازی واپسین

 

۱

·    ایدئولوگ های بورژوائی واپسین در قرن نوزدهم و بیستم میلادی، برخلاف مارکس و انگلس، به توسعه بعدی تئوری پیشرفت دیالک تیکی دوره روشنگری متمایل نبودند.

 

۲

·    زیرا برای آنها دورنمای تاریخی واقعی فراتر از نظام بورژوائی در دیدرس نبود.

 

۳

·    برای نشان دادن این امر می توان به تذکرات زیرین ایدئولوگ های بورژوائی واپسین اشاره کرد:

 

الف

کارل یاسپرس

 (۱۸۸۳ ـ ۱۹۶۹)

روانکاو و فیلسوف آلمانی

نماینده فلسفه حیات که با اگزیستانسیالیسم سارتر تفاوت های جدی داشته است.

 

موضوعات آثار فلسفی او مذهبفلسفه و فلسفه روشنفکرانه بوده اند.

 

·    کارل یاسپرس  در سال ۱۹۳۱ میلادی می نویسد:

 

۱

·    «انقلاب فرانسه در جهت غیرمنتظره ای جریان یافت و بر ضد منشاء خود سمتگیری کرد.

 

۲

·    شعار برقراری آزدی انسانی به ترور مبدل شد که نابود کننده هر نوع آزادی بود...

 

۳

·    بعد از انقلاب فرانسه عملا برداشت خاص جدیدی از اهمیت دورانی زمان پدید آمده است.

 

۴

·    این برداشت در قرن نوزدهم دو پاره شده است:

·    در مقابل باور به طلوع آینده ای زیبا و با شکوه، وحشت از سقوط لاعلاج قرار دارد که راه نجاتی از آن متصور نیست و یا تسکین بخشیدن به خود با این اندیشه گذار در زمان.

·    از آن به بعد در مقابله با هر مشکلی ارواح خسته، آرامش بخش و تسلی بخش جلوه می کنند.»

 

ب

 

·    ارنست روبرت کورتیوس  در سال ۱۹۴۸ میلادی می نویسد:

·    «بطلان این باور به پیشرفت و همراه با آن، اروپائیسم عامیانه را جنگ های قرن بیستم اثبات کرده اند.»

 

پ

کارل لویت

(۱۸۹۷ ـ ۱۹۷۳)

اسم مستعار:

 هوگو فیالا

فیلسوف آلمانی

موضوعات پژوهش:

فلسفه تاریخ

افکار نیچه و هایدگر

 

·    کارل لویت در سال ۱۹۶۰ میلادی می نویسد:

 

۱

·    «امروز بعد از آنکه ستون فقرات این باور به پیشرفت چه در فرم آغازین ماورای جهانی ـ مسیحی آن و چه در فرم جهانی آن در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی در هم شکسته است.

·     دیگر چه کسی می تواند به تاریخ باور کند.

 

۲

·    باور به تاریخ نتیجه بیگانگی ما از کوسموتئولوژی طبیعی جهان باستان از سویی و نتیجه بیگانگی ما از تئولوژی ماورای طبیعی مسیحیت از سوی دیگر است.

 

۳

·    کوسموتئولوژی طبیعی جهان باستان و تئولوژی ماورای طبیعی مسیحیت، به تاریخ، چارچوب و افق غیرتاریخی ئی از تجربه و تفاهم اعطا کرده اند.

 

۴

·    با ترک این چارچوب و بنیانگذاری تاریخ در کیهان شناسی کلاسیک و در تئولوژی مسیحی، تاریخ اهمیتی مطلق کسب کرده است که ما اکنون به مثابه چیزی طبیعی تلقی می کنیم، اگرچه خود سؤال برانگیزترین چیزها ست....

 

۵

·    اکنون این سؤال مطرح است که آیا تاریخ به بشر آموخته است که خود را دگرگون سازد و تغییر دهد؟»

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر