۱۳۹۸ بهمن ۱۷, پنجشنبه

سیری در سخنی از آرتور شوپنهاور (۲)

 
آرتور شوپنهاور 
(۱۷۸۸ ـ ۱۸۶۰)
فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمان
آموزش او شامل اتیک، متافیزیک و استه تیک بوده است.
او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست.
او جهان را مبتنی بر اصل نامعقول قلمداد می کرد
در زمینه آموزش ایده ای افلاطون و فلسفه های شرق نیز صاحب نظر بوده است.
او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است. 
 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
 
۱
این‌که کسانی که سرگرم جنگ‌اند 
از 
کرده‌ی خود 
شرمسارند 
از اینجا معلوم می‌شود 
که 
حکومت‌ها
 آشکارا اعلام می‌کنند:
 «با توسل به نیروی نظامی 
جز برای دفاع از خود مخالف‌اند.»

این جمله آرتور شوپنهاور
حامل و حاوی طنز 
و
ضمنا
  نکات تأمل انگیزی
 است:

  کسانی که سرگرم جنگ‌اند 
از کرده‌ی خود شرمسارند
حکومت‌ها
 «با توسل به نیروی نظامی 
جز برای دفاع از خود مخالف‌اند.»

۲

کسانی که سرگرم جنگ‌اند

نکته اول این است 
که
آرتور شوپنهاور
جنگ ها
را
میان کسان
تصور و تصویر می کند
و
نه
میان طبقات حاکمه و یا طبقات اجتماعی.
 
این از معایب تئوریکی و تبیینی مشترک مهم همه روشنفکران ماقبل مارکسیستی است.
با
مارکسیسم
رادیکالیته
پا به عرصه پراتیک و تئوری و تبیین می نهد.
دست به ریشه قضایا برده می شود.

۳

از کرده‌ی خود شرمسارند

 نکته دیگر این است
که
شرمساری 
از
 سجایای اخلاقی اشخاص و طبقات انقلابی
است.
مرتجعین توان شرمساری ندارند.
یعنی بی شرم اند.
 
۴

حکومت‌ها

نکته بعدی
 مفهوم حکومت
 است.
حکومت یعنی هیئت حاکمه
که
نماینده سیاسی طبقه حاکمه و تابع و وابسته به طبقه حاکمه است.
یعنی
در 
دیالک تیک حاکمیت و حکومت
و
یا
در
دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت جاکمه
نقش تعیین کننده
 از
 آن حاکمیت و یا طبقه حاکمه 
است.

۵

 «با توسل به نیروی نظامی 
جز برای دفاع از خود مخالف‌اند.»

این جمله آرتور شوپنهاور
حاوی و حامل طنز
است.
 
ولی
غلط ترجمه شده است.
ویرایش:
طرفین جنگ
مخالف جنگ
جز برای دفاع از خویشند.
 
طنز قضیه اینجا ست
که
طرفین جنگ
هر دو
مدعی
دفاع از خود هستند.
 
این به معنی انکار اعتبار دیالک تیک حمله و دفاع است.
 
این به معنی متهم کردن همدیگر به حمله است.
طنز قضیه هم همین جا ست.
مهاجم
خود
را
مدافع 
جا می زند.
 
این ضمنا
بر خلاف ادعای آرتور شوپنهاور
نه
نشانه شرمساری طرفین جنگ، بلکه نشانه و نشانگر بی شرمی آنها ست.

۱
حکومت‌ها 
به‌ جای اینکه سعی کنند با گفتن دروغ‌های علنی و رسمی، 
 که 
اغلب از خود جنگ تهوع‌آورترند،
 برای خود عذر بتراشند، 
باید 
همچون پولاد سخت 
روی نظریه ماکیاولی 
پافشاری کنند.  

آرتور شوپنهاور
همانطور که ذکرش گذشت،
به
سبب بیسوادی
میان حاکمیت و حکومت 
علامت تساوی می گذارد.
به
همین دلیل
به
عوض سخن گفتن از طبقه حاکمه
از
حکومت
(هیئت حاکمه، سیاستمداران)
سخن می گوید.

اگر
آرتور شوپنهاور
توان تفکر مفهومی می داشت و از طبقه حاکمه حرف می زد،
خواه و ناخواه
متوجه می شد
که
میان طبقات حاکمه
می تواند تفاوت عظیمی وجود داشته باشد.

حماقت بزرگی است،
اگر
کسی
میان حاکمیت زحمتکشان و حاکمیت اشراف فئودال و روحانی و بورژوازی
علامت تساوی بگذارد.

۲
جان کلام این نظریه 
را 
می‌توان این‌طور بیان کرد: 
 درحالی‌که قطعاً میان یک فرد و فرد دیگر
و
 تا جایی که به قانونی و اخلاقی بودن روابطشان مربوط می‌شود، 
اصل «آنچه بر خود نمی‌پسندی بر دیگران نیز مپسند» 
مصداق دارد، 

در مورد ملت‌ها و در سیاست 
عکس این اصل 
اقتضا می‌کند: 
«آنچه بر خود نمی‌پسندی بر دیگران بپسند».

مرجع تقلید آرتور شوپنهاور
ماکیاولی
است.
 

نیکولو ماکیاولی 
(۱۴۶۹ ـ ۱۵۲۷)
شاعر، فیلسوف، دیپلمات و سیاستمدار ایتالیائی
نام او
 با 
مباح دانستن هر وسیله ضد اخلاقی برای نیل به قدرت و دفاع از منافع خود،
 پیوند داده می شود.
ماکیاولیسم به شیوه عمل و رفتار سیاسی مذمومی اطلاق می شود 
که
 قدرت و منفعت شخصی
 را 
بر
 هنجارهای اخلاقی 
مقدم می داند.

آرتور شوپنهاور
به
پیروی از لاشخوری به نام ماکیاولی
اصل «آنچه بر خود نمی‌پسندی بر دیگران نیز مپسند»
را
در
رابطه افراد با یکدیگر
معتبر می داند،
ولی
در
رابطه ملل با یکدیگر
نامعتبر.
 
وقتی
از
اهمیت مفاهیم و تفکر مفهومی
سخن می رود،
به
همین دلایل است.
 
اگر
آرتور شوپنهاور
توان تفکر مفهومی می داشت،
اولا
می دانست که ملت از افراد
تشکیل می یابد
و
آنچه در رابطه افراد معتبر است،
خواه و ناخواه
میان ملل نیز اعتبار دارد.
 
ثانیا
 می دانست
که
ملت
جمع یکدست و یکسان و همگونی
نیست.

هر ملتی
دیالک تیکی از توده و طبقه حاکمه
است.

ثالثا
می دانست
که
اخلاق
اولا
پدیده ای طبقاتی
است.
یعنی
هر طبقه اجتماعی
اخلاق خاص خود را دارد.
 
اخلاق
 ضمنا
یکی از عناصر روبنایی ـ ایده ئولوژیکی
است
و
تابع زیربنای اقتصادی
است.

از این رو
اخلاق حاکم در هر جامعه
در
تحلیل نهایی
اخلاق طبقه حاکمه
است.

اگر
در
جامعه ای
توده فرمایی
(دموکراسی)
حاکم باشد،
اصل «آنچه بر خود نمی‌پسندی بر دیگران نیز مپسند»
هم
در
رابطه میان اعضای جامعه
معتبر خواهد بود
و
هم
در
رابطه میان توده های خلق در همه کشورهای جهان.

اصل «آنچه بر خود نمی‌پسندی بر دیگران بپسند»
از
اصول اخلاقی طبقات حاکمه انگل و استثمارگر و ستمگر
است.

از
اصول اخلاقی لاشخورهایی از قبیل ماکیاولی
است
که
هر وسیله ضد اخلاقی برای نیل به قدرت و دفاع از منافع خود
را
مباح و مجاز 
می داند.
   
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر