۱۳۹۷ شهریور ۲۰, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۷۴۷)



جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
 
رنجِ دیرینه
هوشنگ ابتهاج
 
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه ازین درد که جز مرگ منش (جز مرگ من برای آن) درمان نیست

این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیست

آنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست

به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را
ـ به حقیقت ـ
کم ازین تاوان نیست

این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی از او ست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست

رنج دیرینه ی انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست

صبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست

تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنک حوصله (کم حوصله) را طاقت این توفان نیست

سایه
صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

پایان
 
سؤال سؤال ها این است
که
 ما واقعا کیستیم؟
الکساندر دوما

۱
هم انتقاد پراگماتیستی (مصلحت طلبانه و سودگرایانه) و هم انتقادستیزی
فقط یک دلیل دارد.

۲
و آن، بی اعتنایی به عینیت حقیقت و حقیقت عینی است.

۳
منظور از ما کیستیم
این است که
داوری راجع به همنوع (ما) نه به طور عینی بلکه بطور سوبژکتیو صورت می گیرد.

۴
امتحانش مجانی است:

الف

۱
به یکی بگو:
تو خیلی علامه ای.

۲
بعد واکنش های او را نسبت به خودت بررسی کن.

ب

۱
بعد به همان کس بگو :
خیلی خری.

۲
بعد ببین که انعکاس تو در ایینه ذهن او چگونه مخدوش و مثله و معیوب می شود.

۵
این بدان معنی است که عینیت تو (چیستایی عینی تو) هیچ و پوچ است.

۶
برای همنوعت
تو وجود عینی
نداری.

۷
تو آن هستی که به او می گویی
(علامه و خر)
و
نه
آنچه که عینا و واقعا هستی
 
هی عشق
ورد زبان هایی
بی انکه شناخته شده باشی

۱
عشق
تنها چیزی است که نمی تواند فرمایشی باشد.

۲
عشق مثل زلزله است

۳
زلزله پدیده ای عینی است.

۴
یعنی مستقل از اراده و میل و هوس حسن و حسین است

۵
عشق
مثل زلزله است که خودپو ست

۶
یعنی
بی اعتنا به این و آن رخ می دهد

۷
عشق
بسان زلزله و توفان و آتش فشان
به پای خود می آید
همه چیز را درهم می کوبد
و
به پای خود گورش را گم می کند و ویرانه ای پشت سر می گذارد

۸
عشق کسب و کار خر است.

۹
زنده باد دوستی
که
آگاهانه و ارادی است

که
مثبت است و مفید است و سازنده است

۱۰
زنده تر باد رفاقت که کیمیا ست
 
 
زندگی چیست؟

ممنون

۱
زندگی
دیالک تیکی از ریاضت و لذت است.

۲
خود ریاضت و یا رنج
سرچشمه لذت است.

۳
لحظه مرگ (قبض روح توسط حضرت عزرائیل معروف)
ضمنا به معنی تخریب دیالک تیک ریاضت و لذت است.
به معنی پایان حیات است و سیطره بلامنازع ممات

۴
پایان ریاضت به معنی سلطه لذت محض است.

۵
لذتی که کوتاهعمر است
لذت لحظه ای است
عجب شعر بی ربطی:

نه ثروت تا کنون
زاییده مردی،

نه قصر و کاخ،
درمان کرده دردی،

برو انسانیت را
مشتری باش،

قضاوت می شوی با آنچه کردی.

۱
تک تک ابیات این شعر بی معنا و بی ربط به یکدیگرند:

الف
نه ثروت تا کنون
زاییده مردی

۱
ثروت که زن نیست تا احیانا از فرط خریت آبستن شود و
مرد بزاید.

۲
ثروت در بهترین حالت
ثروت می زاید
اگر به کار افتد.

۳
چیز می خری دو دلار
و
فردا می فروشی به سه دلار
و
کیسه پولت سنگینتر می شود.

ب
نه قصر و کاخ،
درمان کرده دردی

۱
مگر قصر و کاخ
طبیب است تا دردی را درمان کند؟

۲
قصر و کاخ محل سکونت اغنیا ست.

۳
بهتر از کلبه و کوخ است
ولی محل اعجاز نیست

۴
ای بسا سکنه قصور که کور و علیل و بیمار و خر اند.

پ
برو انسانیت را
مشتری باش

۱
انسانیت (هومانیته) مگر کالا ست که کسی مشتری اش شود و بخرد؟

۲
ضمنا
در جهنم توحش و بربریت و جهالت که از عرش و فرش خون می بارد
چگونه می توان به بشر دوستی خطر کرد؟

۳
پیش شرط بشر دوستی
وجود پیشاپیش بشر است.

۴
چیزی را که وجود ندارد
چگونه می توان دوست و یا دشمن داشت؟

۴
اجامر بشر ستیز
میلیاردها دلار تلف می کنند تا بلکه در کاینات لایتناهی
نشانی از بشر پیدا کنند و بعد به بشردوستی خطر کنند و شق القمر کنند.

ت
قضاوت می شوی با آنچه کردی.

۱
اولا مشتری شدن به انسانیت و بقیه لاطائلات
چه ربطی به قضاوت شدن بر اساس عمل دارد؟

۲
ثانیا
قضاوت شدن در جهنم سوزان بر اساس عمل
مگر کار درستی است؟

۳
کردوکار کسی
وقتی می تواند معیاری برای تعیین ماهیت او قرار داده شود
که
شرایط عادی باشد و آدم سلب آدمیت نشده باشد.

۴
وقتی پدری برای مداوای فرزندش
کلیه اش را می فروشد
وقتی اعضای جامعه
نان از سفره همدیگر می ربایند
وقتی جنگ همه بر ضد همه در جریان است
چگونه می توان کسی را بر اساس کردوکارش ارزیابی کرد؟

۵
بهترین کاری که می توان کرد
دهن بند زدن بر دهان شعرای یاوه باف است
 
آره.

۱
بهترین لذت زندگی در مرگ است.

۲
به همین دلیل خدا هم
خمینی و ملاعمر و بن لادن و بوش و وحوش را خلق کرده است
تا خلایق را غرق در لذت کنند
 
فرم ها و خرافه های رنگارنگ عوامفریبی

ممنون

۱
اینجا اولا خرافه ریشه دار انتظار به چالش کشیده می شود.

۲
این خرافه به چالش کشیده می شود که اگر فلانی روی کار بیاید همه مشکلات یکشبه حل می شوند.

۳
اینجا
ثانیا
این توطئه به چالش کشیده می شود که
معمار واقعی و سازنده دیرین جامعه را ماستمالی می کند.

۴
جامعه بهتر نه مائده ای آسمانی
بلکه نتیجه کار عرقریز توده ای و کلکتیو است.

۵
ثالثا
اینجا
برجسته کردن خرکی و الکی و مکانیکی فقر
به چالش کشیده می شود که کسب و کار عوامفریبان است.

۶
تضاد اصلی جامعه
نه تضاد فقر و ثروت
آن سان که طبقه حاکمه لاشخور قلمداد می کند.

۷
تضاد اصلی جامعه
تضاد کار با سرمایه است
تضاد پرولتاریا با بورژوازی است

۸
پایان ذلت اکثریت مولد و زحمتکش جامعه و جهان
در گرو حل این تضاد است

۹
و گرنه طبقه حاکمه
با ثروت غول آسایی که چپاول کرده
می توان سیری شکم و زیر شکم اعضای جامعه را تأمین کند و به حفظ وضع موجود ادامه دهد.

۱۰
امروز در ممالک امپریالیستی
در رقابت با سوسیالیسم مغلوب
شرایطی پدید امده که کسی به لحاظ شکم و زیر شکم مشکلی ندارد.

۱۱
مشکل اما این است که جامعه خردزدایی و شخصیت زدایی و هومانیته زدایی شده است.

۱۲
حل تضاد کار و سرمایه
وظیفه ای فراتر از حل مسئله نان و آب است.

۱۳
با حل تضاد کار و سرمایه
آدمیت آدم ها به أدم ها برگردانده می شود

۱۴
تاریخ حقیقی بشری
آغاز می شود:
گذار از ماقبل تاریخ به تاریخ آغاز می شود
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر