زری مینویی
تحلیلی
از
ربابه نون
به دریا زدن
دل می خواست
که
او نداشت .
من داشتم
و
به ساحل انتظار سپردم .
دریا را بگو
به چه دلبندانی دلخوش بود!
«میان عشق خصوصی و مردمی جا ماندن یا که وا ماندن
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
۱
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
در این توضیح زری از شعرش،
«او» و «من»
بر سر دو راهی زیر ایستاده اند:
الف
یا
یار
و
بی خیال یاران
ب
یا
یاران
و
بی خیال یار.
۲
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
این نظر زری
علاوه بر تحت تأثیر احتمالی شاملو بودن،
تحت تأثیر حتمی یکی از شعرای شمال کشور است
که
چشم و چراغ ما ست.
کیست؟
مخاطب این شعر هوشنگ ابتهاج
دختری ارمنی به نام گالیا ست. دیر است،
گالیا
در گوش من فسانهٔ دلدادگی مخوان
دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه
دیر است
گالیا
به ره افتاد کاروان
عشق من و تو،
آه
این هم حکایتی است
اما در این زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
شاد و شکفته در شب جشن تولدت
تو بیست شمع خواهی افروخت، تابناک
امشب هزار دختر همسال تو، ولی
خوابیده اند گرسنه و لخت، روی خاک
زیبا ست رقص و ناز سرانگشت های تو
بر پرده های ساز
اما هزار دختر بافنده
ـ این زمان ـ
با چرک و خون زخم سرانگشت های شان
جان می کنند در قفس تنگ کارگاه
از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن
پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا
و این فرش هفت رنگ که پامال رقص تو ست
از خون و زندگانی انسان، گرفته رنگ
در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج
در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ
اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار کودک شیرین بی گناه
چشم هزار دختر بیمار ناتوان
دیر است
گالیا
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست
هر چیز رنگ آتش و خون دارد،
این زمان
هنگامهٔ رهایی لب ها و دست ها ست
عصیان زندگی است
بر روی من مخند
شیرینی نگاه تو بر من، حرام باد
بر من حرام باد
ـ از این پس ـ
شراب و عشق
بر من حرام باد تپش های قلب شاد
یاران من
ـ به بند ـ
در دخمه های تیره و نمناک باغشاه
در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک
در هر کنار و گوشهٔ این دوزخ سیاه
زود است،
گاليا
در گوش من فسانهٔ دلدادگي مخوان
اکنون ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه
زود است
گالیا
نرسیده است، کاروان
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ
و
پردهٔ تاریک شب شکافت،
روزی که آفتاب
از هر دریچه تافت،
روزی که گونه و لب یاران همنبرد
رنگ نشاط و خندهٔ گمگشته باز یافت،
من نیز باز خواهم گردید، آن زمان
سوی ترانه ها و غزل ها و بوسه ها
سوی بهارهای دل انگیز گلفشان
سوی تو،
عشق من.
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۳
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
همان جا ست که جسارت در حصار هراس می ماند
دیگر چه جای دل به دریا زدن.»
سایه
هم
در این شعر معروفش،
همین
دوئالیسم یار و یاران
را
نمایندگی می کند.
متد (اسلوب) فکری زری
کمترین فرقی
با
متد فکری سایه
ندارد.
متد فکری هر دو دوئالیستی است
که
یکی از فرم های متد فکری متافیزیکی است.
هر دو شاعر
با
متد فکری دیالک تیکی
بیگانه اند.
به همین دلیل میان یاران و یار
دره عمیق پرناشدنی حفر می کنند.
۴
فرق سایه با زری
در تعیین نقش تعیین کننده
در
دوئالیسم یار و یاران
است:
الف
سایه
نقش تعیین کننده
را
در
دوئالیسم یار و یاران
از آن یاران می داند و از یار، صرفنظر می کند.
ب
زری
بر عکس سایه
نقش تعیین کننده
را
از آن یار می داند
و
یاران
را
فراموش می کند.
۵
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
خواه این و خواه آن
تغییری در متد فکری متافیزیکی (دوئالیستی) آندو نمی دهد.
اگر
در دوره جوانی سایه
روشنگری
وجود می داشت،
سایه بیشک در متد فکری خویش
تجدید نظر می کرد.
اخیرا
از
سایه نظراتی راجع به خواجه شیراز منتشر شده اند
که
حاکی از تجدید نظر سایه اند.
خواجه برای سایه
اوتوریته ای
بوده است.
مرجعی در حد مجتهدی
بوده است
که
شکسته می شود.
سگان توده و سران حزب توده
چنین اند.
بهتر هم همین است.
۶
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
آنجا که یک چشم به به یاری یاران است و چشم دیگر به رسیدن یار
دوئالیسم یار و یاران
اما
فرمی از بسط و تعمیم دوئالیسم عشق خصوصی و عشق عمومی است
که
میراث احمد شاملو ست.
بی دلیل نیست
که
مصاحبه گر کارکشته و مؤلف پیر پرنیان اندیش
تصویری
از سایه
روی جلد کتاب زده
که
آدمی را به یاد فریدریش نیچه
فیلسوف فاشیسم
می اندازد.
وقتی
بر
تمرین مشقت بار تفکر مفهومی و آموزش اصیل آن
تأکید می شود،
به همین دلیل است.
بدون شعور انقلابی،
جنبش انقلابی
محال است.
ولادیمیر لنین
حتی
اگر شطی از خون شیرآهنکوهمردان (شاملو)
جاری شود،
آب از آب تکان نمی خورد،
اگر شیراهنکوهمردان،
از
تئوری رهایش نهایی
و
تفکر مفهومی
بی خبر باشند.
به همین دلیل
ورنر سپمن
حکیم مارکسیست معاصر
می گوید:
برای
روشنگری،
آلترناتیوی وجود ندارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر