۱۳۹۶ مهر ۳۰, یکشنبه

کلنجار مفهومی با مفاهیم فئودالی (۵)


 
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
 
همان طور که ذکرش گذشت،
خود پرستی 
(اگوئیسم)
میراث گرانبهای نیاکان بورژوایی انقلابی ـ آغازین ما 
ست.
 
۱
بورژوازی مترقی آغازین
که
انقلابات ضد فئودالی و بورژوایی 
را
رهبری می کند،
همه عناصر ایده ئولوژیکی اشرافیت بنده دار، فئودال و روحانی 
را
به
تبر تیز انتقاد علمی و انقلابی 
می بندد.

اگو نیهلیسم (خودستیزی) بنده داری و فئودالی ـ روحانی
را
با
اگوئیسم (خودپرستی) بورژوایی
جایگزین می سازد.
 
مفهوم فلسفی بورژوایی معروف
ایندیویدوئالیسم 
(فردگرایی) 
است.

۲
انسان
در
 فلسفه کلاسیک بورژوایی
(کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و غیره)
بازتعریف می شود:
 
برابری بی چون و چرای همه آحاد بشری
بی اعتنا به جایگاه اجتماعی
بی اعتنا به تعلقات طبقاتی
بی اعتنا به ملیت و مذهب و زبان و عادات و آداب و رسوم
بی اعتنا به جنسیت و «نژاد» و غیره
در بلند ترین مناره های جهان
 اعلام می شود.


بدین طریق
برابری 
دست در دست 
با
آزادی و برادری (و خواهری)
به شعار برنامه ای بورژوازی مترقی آغازین مبدل می شود:
آزادی ـ برابری ـ برادری (و خواهری)

انقلابات عظیم بورژوایی
با
این 
شعار برنامه ای بورژوایی ـ آغازین
اروپا
را
به لرزه در می آورند
و
ضربات کمرشکن بر ارکان هزار ساله فئودالیسم
فرود می آورند.

۳
می توان گفت
که
فلسفه کلاسیک بورژوایی
طبیعی ترین خصیصه انسان 
 (و هر موجود زنده دیگر از نبات تا جانور)
را
یعنی غریزه قدر قدتر حفظ نفس
را
یعنی
 اگوئیسم اله منتار  
(خود پرستی بنیادی)
انسان
را
هم
به رسمیت می شناسد
 و
هم
بدان قانونیت و مشروعیت می بخشد.
 
فلسفه کلاسیک بورژوایی
ناتورالیته انسانی
را
که
در 
فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی برده داری و فئودالی
سلب شده بود،
دوباره به انسان برمی گرداند.

بدین طریق
بر  
خرافه های اصل و نسب و شجره و تبار و اصالت و خون و نجابت و غیره ی
اشرافیت برده دار و فئودال ـ روحانی
فاتحه بلند بالایی 
از 
بلندترین مناره های جهان
خوانده می شود.

سؤال
اکنون
این است
که
چگونه
دوباره
اگو نیهلیسم 
(خودستیزی)
بر
 اگوئیسم
(خود پرستی)
پیروز می شود
و
خود پرستی 
به ننگ واژه مبدل می گردد؟

تا
اجنه
به این پرسش ما
پاسخی بیابند
ما
به بررسی
مفهوم منفور و مذموم «خود پرستی»
در فلسفه فئودالی
ادامه می دهیم.

تا
بلکه
عمیق تر در آن نفوذ کنیم 
و 
نسبت بدان
 رویین روح تر گردیم:

۴



 
حافظ
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیستی و هستی

گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله‌ ای که بینی 
بهتر ز خود پرستی

تا فضل و عقل بینی، بی‌ معرفت نشینی
یک نکته‌ ات بگویم:
 «خود را مبین که رستی»


معنی تحت اللفظی:
برای رهایش از هستی و نیستی
باید عاشق و مست شد.
تا زمانی که زنده ای
می بنوش و عشق بورز
پرستش هر قبله ای
از خود پرستی بهتر است.
اخلاق و عقل
علائم بی شعوری اند.
اندرز اساسی من به تو این است که
رهایی نهایی
 در
 اگو نیهلیسم 
(خود هیچ انگاری، خود ستیزی)
 است.

در این غزل خواجه
ایده ئولوژی  بنده داری، فئودالی و روحانی
با دقت عظیمی تبیین می یابد:

الف
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیستی و هستی
 
۱
کلید رهایی نهایی
در
ایده ئولوژی  بنده داری و فئودالی و روحانی
عشق و مستی
است.
 
سؤال
این است
که
چرا عشق و چرا مستی
و
نه
چیز دیگر؟
 
۲
وجه مشترک فونکسیونال عشق و مستی
تخریب خانه خرد و اخلاق خلایق 
است
 
۳
می توان گفت
که
ایده ئولوژی  بنده داری و فئودالی و روحانی
هم 
ضد عقلی است
و
هم
ضد اخلاقی
 
ایده ئولوژی  بنده داری و فئودالی و روحانی
مبتنی
 بر
  خرد ستیزی 
(ایراسیونالیسم) 
و
اخلاق ستیزی
(نیهلیسم اخلاقی)
است.
 
۴
 
مؤسس  ایراسیونالیسم  و نیهلیسم اخلاقی
فریدریش نیچه
فیلسوف بورژوازی وا‍پسین (امپریالیسم) 
است.
 
۵
  عشق و علاقه وافر نیچه به خواجه 
بی دلیل نبوده است.
 
بورژوازی 
عقب عقب رفته است 
و 
به
 قهقرای بربریت بنده داری و فئودالی 
سقوط کرده است.

یعنی مهم ترین سنگرهای ایده ئولوژیکی خود
را
 سنگرهای عقلی و اخلاقی خود 
را
به بدترین دشمنان طبقاتی اش
(اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی)
 تسلیم کرده است.
 
ب
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله‌ ای که بینی 
بهتر ز خود پرستی
 
۱
خواجه
خود پرستی
 را 
قبیح ترین صفت آدمی می داند
و
سجده بر هر قبله ای
را
بهتر از خود پرستی می داند.

۲
بی دلیل نیست که بهترین و صمیمی ترین دوست خواجه
تیمور لنگ جانی و جلاد است.

۳
محمود دولت آبادی جوان
در کلیدر
عشق قربانی به جلاد خویش
را
پسیکولوژیزه 
(به طرز پسیکولوژیکی تئوریزه)
کرده است.

پتا فضل و عقل بینی، بی‌ معرفت نشینی
یک نکته‌ ات بگویم:
 «خود را مبین که رستی»

۱
اکنون صحت توضیح ما
هم
اثبات می شود
و
هم
از صراحت گذرانده می شود:

۲
داشتن فضل (کمال اخلاقی) و عقل
در
ایده ئولوژی  بنده داری و فئودالی و روحانی
به معنی بی شعوری است.
به معنی خریت است.
 
۳
انسان ایدئال 
در
ایده ئولوژی  بنده داری و فئودالی
و روحانی
زباله ای متنفر و منزجر از خویشتن خویش است.
 
لجنی
خودستیز است.

این چیزی جز اگو نیهلیسم و نیهلیسم اخلاقی نیست.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    می توان گفت
    که
    فلسفه کلاسیک بورژوایی
    طبیعی ترین خصیصه انسان
    (و هر موجود زنده دیگر از نبات تا جانور)
    را
    یعنی غریزه قدر قدرت حفظ نفس
    را
    یعنی
    اگوئیسم اله منتار
    (خود پرستی بنیادی)
    انسان
    را
    هم
    به رسمیت می شناسد
    و
    هم
    بدان قانونیت و مشروعیت می بخشد.

    پاسخحذف