۱۳۹۶ مهر ۲۱, جمعه

قانون نفی نفی (۳) (بخش آخر)

 

 پروفسور گونتر کروبر
برگردان
شین میم شین 
 
پ


قانون نفی نفی
در
عرصه جامعه بشری

·      صدق قانون نفی نفی را می توان در مورد توسعه جامعه انسانی نیز نشان داد:

۱
·      مثلا مالکیت اشتراکی بر وسایل تولید در جامعه کمون اولیه در جریان توسعه اش، بوسیله مالکیت خصوصی بروسایل تولید نفی می شود که تعیین کننده نوع واحد شیوه تولیدی در جوامع منقسم به طبقات برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری است.

۲
·      مالکیت خصوصی بر وسایل تولید نیز ـ به نوبه خود ـ در جریان توسعه خود به مانعی در راه رشد تولید بدل می شود و دو باره با تشکیل مجدد مالکیت اشتراکی بر وسایل تولید در سوسیالیسم نفی می گردد.

۳
·      این نفی نفی اما به معنی برگشت ساده به مالکیت اشتراکی و مناسبات تولیدی کمون اولیه نیست.

۴
·      مالکیت سوسیالیستی بر وسایل تولید به دلیل توسعه فوق العاده نیروهای مولده در مرحله بمراتب عالی تری قرار دارد.

۵
·      نوع مناسبات تولیدی پارامتر نفی در سیکل توسعه کمون اولیه ـ جامعه طبقاتی ـ سوسیالیسم است.

۶
·      با به پایان رسیدن این سیکل توسعه، یعنی با برقراری مناسبات تولیدی سوسیالیستی، توسعه بعدی بنا بر پارامترهای نفی دیگری صورت خواهد گرفت.

ت

قانون نفی نفی
در
عرصه تئوری شناخت

·      تأثیر شگرف قانون نفی نفی بویژه در توسعه شناخت بشری نمایان می شود:

۱
·      هر تئوری علمی جدید ـ در واقع ـ در نتیجه نفی نگرش کهنه و بمثابه آنتی تز آن پدید می آید و در روند بعدی توسعه، خود مورد نفی قرار می گیرد، که نفی نفی بمثابه سنتز دیالک تیکی معارف پیشین است که با توجه به تئوری جدید، بمثابه موارد خاص محسوب می شوند.

۲
·      قانون نفی نفی در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی به معنی اختراع فرمول های دلبخواه و تحمیل آنها بر واقعیت عینی نیست.

۳
·      الزامات اسلوبی (متدی) برای کار علمی و عملی انسانی که از قانون نفی نفی (و از هر قانون اوبژکتیو دیگر) حاصل می آیند، ربطی به حدس و گمان دلبخواه این و آن ندارند.

۴
·      این قوانین ـ در وهله اول ـ برای کشف نتایج جدید به خدمت گرفته می شوند، ولی هرگز به عنوان وسیله اثبات به کار نمی رود.

۵
·      انگلس به تأکید مؤکد متذکر می شود که وقتی مارکس در کتاب خود، تحت عنوان «سرمایه» ثابت می کند که گرایش تاریخی انباشت سرمایه باید به از میان برداشتن مالکیت خصوصی بر وسایل تولید بانجامد و این روند را نفی نفی می نامد، هرگز قصد و نیت اثبات نفی نفی را بمثابه یک ضرورت تاریخی ندارد، «بلکه بر عکس، بعد از اینکه او ثابت کرده است که بخشی از روند مورد نظر، عملا تحقق یافته است و بخش دیگر باید تحقق یابد، آن را روندی نام می دهد که بنا بر قانون دیالک تیکی معینی باید تحقق یابد.»
·      (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۱۲۵)

مراجعه کنید به نفی، دیالک تیک، تضاد  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

پایان 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر