۱۳۹۶ آبان ۲, سه‌شنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «غزل سیاه» (۱۲)

 
غزل سیاه
سیاوش کسرایی
 
ویرایش و تحلیل 
از 
میم حجری

۱
بیا چشمی به سویِ رفتگان، تر کن
بیا از برگ سوزانِ شقایق
ـ  باز هم ـ
برگی به دفتر کن

غزل نبود دگر، آیینه دار عشق و زیبایی
غزل 
ـ چون خانه های ما ـ
سیاه است و پر از آه است و درد ناشکیبایی
 
معنی تحت اللفظی:
حافظ،
بیا 
و 
اشکی به سوی رفتگان بریز.
بیا
و
برگی از شقایق
بر دیوانت بیفزا.
 
غزل
دیگر،
آیینه دار عشق و زیبایی نیست.
غزل بسان خانه های ما، 
سیاه، است
و
پر از آه و درد ناشکیبایی است.
 
۲
بیا چشمی به سویِ رفتگان، تر کن
 
این جمله سیاوش
به احتمال قوی
بد فهمیده شده و بد تحریر یافته است.
 
واژه «سوی»،
بیشک، «سوگ» است:
 بیا 
چشمی
به سوگ رفتگان تر کن.

منطقی هم همین است.

چون
کسی به سوی کسی اشک نمی ریزد،
بلکه 
در سوگ کسی
اشگ می ریزد.
 
 
بنا بر پژوهشی 
از 
مسعود دلیجانی
اشعار سیاوش کسرایی و محمد زهری
عمدتا و عمدا
تحریف و تخریب شده اند.
 
از دید این پژوهشگر ارجمند
این تحریف و تخریب
آگاهانه بوده است.
 
یعنی 
توطئه و ترفندی ایده ئولوژیکی
از طرف طبقه حاکمه بوده است.
 
شاید حق با ایشان باشد
چون نظر کاونده ی هر جا و هر چیز
به حقیقت نزدیکتر است
 تا نظر ناظر

ما
فکر می کنیم
که
این تحریف و تخریب
ناشی از خریت دست اندر کاران است.

چون
مغز ۹۹ درصد روشنفکران عیرانی
در
پاشنه پای شان است.

این حیوانات تنها چیزی که ندارند،
توان تفکر 
 است.

طوطی وش 
اند
و
نه خود اندیش.

البته
در این ۴۰ سال 
ترقی کرده اند و مغزشان از پاشنه پا به لیفه تنبان شان رسیده است.

۳
بیا چشمی به سوگ رفتگان، تر کن

سیاوش
از خواجه می خواهد
که
در سوگ پهلوانان توده،
بگرید.
 
حالا 
می توان فهمید
که
دو زاری سیاوش در مورد خواجه چقدر کج و کوله بوده است.
 
سیاوش
دیوان خواجه
را
به مرتجعی هدیه کرده بود.
 
ما
که
عمری خر بوده ایم
از فرط خوشخیالی خیال کرده بودیم
که
سیاوش به ایده ئولوژی ارتجاعی ـ بنده داری ـ فئودالی خواجه
وقوف داشته
و
به همین دلیل
به مرتجعی دیوان خواجه را هدیه کرده است و نه شاهنامه را.
 
دعوت خواجه 
به 
گریه در سوگ دلپاره های  توده
به
دعوت شمر لعین
به
تعزیه در سوگ شهیدان کربلا شباهت دارد.
 
۴
 
بیا چشمی به سوگ رفتگان، تر کن
بیا از برگ سوزانِ شقایق
ـ  باز هم ـ
برگی به دفتر کن
سیاوش
در 
مفهوم «برگ سوزان شقایق»،
به احتمال قوی
سیستمی متشکل از پهلوانان توده
را
تصور و تصویر و تجرید می کند.
 
برگ سوزان شقایق
سرخ و خونرنگ است
و
از عناصر متعدد سرخ و خونین تشکیل یافته است.
 
مسئله
اما
واژه «باز هم» سیاوش است.
 
سیاوش
از 
خواجه از سر تا پا مرتجع
می خواهد 
که
 از
 برگ سوزان شقایق
صفحه دیگری بر صفحات دیوانش بیفزاید.
 
این بدان معنی است
که
 دیوان خواجه
مجموعه ای از برگ های سوزان شقایق است.
 
سیاوش
آخر عمری 
حواسش چنان پرت شده که خواجه شیراز را با حکیم سرخ توده
 (ابوالقاسم لاهوتی)
 عوضی گرفته است.
 
دلیل این اشتباه سیاوش
شاید 
همین غزل استثنایی خواجه باشد
که
سیاوش
غزل سیاهش
 را 
در پرتو آن و در پیوند با آن
سروده است.
 
سیاوش
این غزل خواجه
را
بر کل دیوان خواجه
تعمیم داده است.
 
حیف
که
سیاوش
نیست
تا
ببیند
که
 تحلیل های دیالک تیکی از اشعار خواجه  
از
چه فاجعه ای خبر می دهند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر