۱۳۹۶ مهر ۲۲, شنبه

تأملی بر تفسیری از «لبخندی» که لبخند نیست. (۱۶)



تأملی
بر 
تفسیری از «لبخندی»
 که
 لبخند 
نیست.

ویرایش و  تحلیل
از
میم حجری

سرچشمه:
آینده ما
۲۸ مرداد و اندیشه هائی در باره یک لبخند
رضا نافعی

تأملی
بر 
تفسیری از «لبخندی»
 که
 لبخند 
نیست.

ویرایش و  تحلیل
از
میم حجری

سرچشمه:
آینده ما
۲۸ مرداد و اندیشه هائی در باره یک لبخند
رضا نافعی


۱
  ما  پیام آوران صبح رخشانیم
 پیام آوران امید
برای صاحبان سفره های تهی،
 برای کارتن خواب ها،
برای کلیه فروش ها،
برای دست های پینه بسته
و
 تهی از دستمزد کارگران. 
  
 
معنی تحت اللفظی:
پیام ما
 امید
به فقرا
(کارتن خواب ها، کلیه فروش ها، زحمتکشان یدی فقیر)
است.
 
۲
  ما  پیام آوران صبح رخشانیم
 پیام آوران امید
برای صاحبان سفره های تهی،
 برای کارتن خواب ها،
برای کلیه فروش ها،
برای دست های پینه بسته  
 
پیام آور امید تصور و تصویر کردن خود 
در بهترین حالت
به معنی نومید و مأیوس تصور و تصویر کردن توده است.
 
این اما به چه معنی است؟
 
حزب توده
چگونه می تواند حزب توده باشد 
و
 برای توده نومید، 
از 
خدا می داند، کجا
پیام امید بیاورد؟
 
منشاء و زادگاه این تناقض
در همین جا ست:

حزب توده
اصلا
حزب توده نیست.

حزب توده
اصولا و اساسا
باید در صدف سینه توده پرورش یابد
و
از صدف سینه توده
بسان در تکدانه ای برون آید.

درست به همان سان 
که
شاعر حزب توده
در حماسه آرش کمانگیر
تبیین داشته است:
 


چشم ها 
ـ بی گفت و گویی ـ
هر طرف را جست و جو می کرد
پیر مرد اندوهگین دستی به دیگر دست می سایید
از میان دره های دور، گرگی خسته می نالید
برف روی برف می بارید
باد، بالش را به پشت شیشه می مالید
صبح می آمد 
پیر مرد 
ـ آرام ـ
کرد، آغاز:
«پیش روی لشکر دشمن، سپاه دوست
 دشت، نه
 دریایی از سرباز

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس می شد، سیاهی دردهان صبح
باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز
لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت درد آور
دو دو و سه سه
ـ  به پچ پچ ـ
 گرد یکدیگر
 
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران 
ـ غمگین ـ
کنار در
کم کمک در اوج آمد پچ پچ خفته

خلق 
چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت و مردی چون صدف
از سینه بیرون دا
د.
 
سیاوش
در این بند شعر،
دیالک تیک مولد و مولود
را
به شکل دیالک تیک توده و شخصیت (حزب توده) بسط و تعمیم می دهد.
 
حزب توده
نه
از آسمان
نه
از سوی خدا
بلکه
از 
دل توده 
از
صدف سینه توده
برون می آید.
 
حزب توده
رسول مرجعی نیست
تا
پیامی حمل و ابلاغ کند.
 
حزب توده
اصلا
پیام آور 
نیست.
 
حزب توده
اگر حزب توده باشد
مولود توده 
است.
 
حزب توده
اگر حزب توده باشد
پروردگاری به نام توده
 دارد.
 
 
حزب توده
اگر حزب توده باشد
 در تکدانه ای است 
که
 در 
صدف سینه توده 
پرورش می یابد 
و
در صورت لزوم توسط پروردگارش
بیرون  آورده می شود
تا
پیشاپیش توده به راه افتد و اراده توده را مادیت بخشد.
 
۳
 
به زبان مائو
 رابطه حزب توده با توده
به 
رابطه ماهی با دریا 
شباهت دارد.

به همان سان که دریا پروردگار ماهی است،
توده هم پروردگار حزب توده است.

اکنون
ایراد بینشی خطرناک رایج در احزاب استالینیستی
آشکار می گردد.

۴
  ما  پیام آوران صبح رخشانیم
 پیام آوران امید
برای صاحبان سفره های تهی،
 برای کارتن خواب ها،
برای کلیه فروش ها،
برای دست های پینه بسته 
 
از 
دید رضا نافعی
اما
حزب توده
توده ای 
نیست.
 
چیزی خارجی است.
 
مأمور مرجعی است
و
حامل پیام امید آن مرجع به توده است.
 
حزب توده
از
 دید رضا نافعی
پزشک معالج است که نوشداروی امید در رگ توده جنازه واره تزریق می کند.
 
این تصور و تصویر مبتنی بر دوئالیسم پزشک و بیمار
اما به چه معنی است؟
 
 ۵
  ما  پیام آوران صبح رخشانیم
 پیام آوران امید
برای صاحبان سفره های تهی،
 برای کارتن خواب ها،
برای کلیه فروش ها،
برای دست های پینه بسته 
 
این بدان معنی است
که
رضا نافعی
دوئالیسم مذهبی منجی و ناجی
را
به شکل دوئالیسم حزب توده و توده بسط و تعمیم می دهد
و
بی پروا
وارونه می سازد:
 
در 
دیالک تیک شخصیت و توده 
(پله خانف)
نقش تعیین کننده از آن توده است.
البته بی آنکه شخصیت (حزب توده)، هیچ کاره و هیچ واره قلمداد شود.
 
در 
دوئالیسم استالینیستی و مذهبی منجی و ناجی
اما
نقش تعیین کننده از آن منجی، جا زده می شود.
 
توده
اگر جنازه در حال نزع هم تصور نشود،
رمه بی شعور و بی اراده جا زده می شود
تا
شخصیت 
(انبیاء ائمه، اولیا، فقها، رهبران، سرداران، ژنرال ها، حزب توده و غیره)
پزشک معالج، مهدی موعود، منجی، پیام آور امید و غیره
قلمداد شود.
 
توده
در
 دوئالیسم استالینیستی و مذهبی منجی و ناجی،
جنازه واره
رمه واره
خمیر واره
زباله واره 
است.
 
چنین توده ای
چگونه می تواند سازنده تاریخ باشد؟
 
۶
اینجا ست
که 
سر و کله تئوری فاشیستی معروف به «تئوری نخبگان»
پیدا می شود
و
تمیز تئوریکی فاشیسم و فوندامنتالیسم از استالینیسم
دشوار می گردد.
 
اینجا ست
که
اگر غبار هارت و پورت کنار زده شود،
سر و کله توده ستیزی
پیدا می شود.
 
اینجا ست
که
آدولف احمد شاملو
کمونیست
جلوه گر می شود
و
حزب «توده»
به ضبط و تکثیر و توزیع لاطائلات فاشیستی آدولف مبادرت می ورزد
و
ران مبارک خود
را
به
رگبار می بندد.
 
سؤال 
اما
این است
که
چرا و به چه دلیل 
مذاهب و استالینیسم
به 
دوئالیزه سازی و وارونه سازی دیالک تیک شخصیت و توده می رسند؟
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر