۱۳۹۶ آبان ۸, دوشنبه

تأملی در «یاد واره» ـ شعری از زری مینویی

 
یادواره

تمام من
با تنی که تمام شد،
تمام شد .

تنها
خاکستر خاطره ماند
و
تبسم تلخ شعمدانی
و
گریه ی بید
 
پایان


الف
یادواره

۱
منظور زری از یاد واره به عنوان عنوان شعر چیست؟

۲
استحاله تدریجی آدمی به یاد؟

ب
تمام من
با تنی که تمام شد،
تمام شد

۱
دیالک تیک من درونی (فکری، روحی، روانی) و من برونی (عینی، مادی)؟

۲
نقش تعیین کننده من مادی

۳
تخریب تدریجی جسم
و 
تخریب توأمان روح و روان
تحت تأثیر تخریب تدریجی جسم.

۴
این 
روند تخریب درون و برون
حتما نباید چنین باشد.

۵
این طرز تلقی
به لحاظ فلسفی
مبتنی بر ماتریالیسم مکانیکی است.

۶
تقدم ماده بر روح
جسم بر جان
در تحلیل نهایی است.

۷
تضاد ماتریالیسم مکانیکی (و دیگر انواع ماتریالیسم) با ماتریالیسم دیالک تیکی 
همین جا ست.

۸
درون (من درونی، روح و روان) 
در
 دیالک تیک درون و برون 
هیچکاره نیست.
منفعل و تماشاچی نیست.

۹
چه بسا
درد درون 
است
 که 
«بسان خوره، اندام آدمی را از درون می جود و پوک می کند» 
(با پوزش از مؤلف بوف کور)
و
به تخریب برون منجر می شود
و
در
چین و چروک صورت 
 انحنای اندام
 و 
ضعف اعضای اندام
خودنمایی می کند.

چه بسا
ویرانی روح و روان است که ویرانگر جسم و اندام است.
 
مادرانی 
بوده اند
که 
در عین ۳۰ سالگی
۶۰ ساله 
می نموده اند.

۱۰
پس با یقین آهنین نمی توان گفت:
تمام من
با تنی که تمام شد،
تمام شد

پ
تنها
خاکستر خاطره ماند
و
تبسم تلخ شعمدانی
و
گریه ی بید

۱
مفاهیم این بند پایانی شعر
فوق العاده ژرف و زلال و زیبا هستند 
ولی فهم شان آسان نیست:

الف
خاکستر خاطره

۱
خاطره
به 
تبدیل تجربه به دانش تجربی 
اطلاق می شود.

۲
با تخریب جسم
خاطره تخریب می شود.

۳
این بدان معنی است که حافظه
تخریب می شود.

۴
یعنی
 با 
تخریب من مادی
من فکری 
می سوزد و دود می شود
و 
خاکستری از آن باقی می ماند.

۵
این البته در صورتی است که 
خاطره
مادیت نیافته باشد.
 
اگر 
خاطره
مثلا 
 ضبط شده باشد
تحریر یافته باشد
تصویر یافته باشد
(فیلم و یا عکس شده باشد)
نقل شده باشد
تندیس شده باشد 
ترانه شده باشد
خاکستر نمی شود.

۶
روح تجسم (جسمیت، مادیت، شیئیت) یافته
نامیرا می ماند.

۷
روح تجسم یافته
سبز و تر و تازه و شاداب 
می ماند

۸
مثال
تراژدی های سوزناک یونان باستان
تراژدی های شاهنامه
دانش تجربی عظیم سعدی
آرش کمانگیر و مهره سرخ سیاوش کسرایی
اشعار غول آسای فروغ فرخزاد

ب
 
تبسم تلخ شعمدانی

۱
اگر  
شاعر و یا راوی شعر 
را
 شمع
 تصور کنیم
شمعدانی
 به معنی محیط زیست او (اتاق او، خانه او، کوچه او، محله او، شهر او، کشور او)
 خواهد بود.

۲
این تصور
تصویر و تبیین رئالیستی تراژیکی از ماجرا ست.

۳
محیط شاعر از اتمام محتوای خویش در هیئت شاعر
اندوهگینی مستأصل است
جز تبسم تلخ، کاری از دستش برنمی آید.
 
چون امثال بیشمار شاعر را پیشاپیش تجربه کرده است.
یعنی به تثلیث لایزال پیدایش و رشد و زوال واقف است.

به 
خوابیدن شتر مرگ
بر 
در هر خانه ای
واقف است.

پ
گریه ی بید

۱
درک منظور مشخص شاعر از بید دشوار است.

۲
بید 
در هر صورت
با 
شاعر و یا راوی شعر 
 پیوند عاطفی اصیل و عمیقی دارد.
 
پیوندی عمیق تر از محیط شاعر که به تبسمی تلخ بسنده کرده است.

۳
بید از تصور و رؤیت اتمام شاعر
بشدت بی تاب است و اندوه خویش را بسان ابری تقطیر می کند.
 
بید
روح و روان خود را 
بسان رختشویان
 می چلاند و نتیجه اش گریه شورانگیزی است
که
لرزه بر اندامش می افکند.
 
پایان
 
 
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر