۱۳۹۶ آبان ۳, چهارشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۵۴۵)


 
جمعبندی
 از 
مسعود بهبودی
 

هوشننگ ابتهاج
(سایه)


چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی
به غمت (قسم به غمت)
 که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

چرا سایه جان؟

ز تو دارم این غمِ خوش به جهان ازا ین چه خوشتر
تو چه دادی ام (تو به من چه دادی)
که گویم که از آن به‌ اَم (که بهتر از آن به من)
ندادی

یعنی غم عشق بهترین داده های جانان بود؟
آخر این چه جانان عاشق آزاری است و تو چه عاشق خود آزاری؟


چه خیال می‌ توان بست و کدام خواب نوشین
به (بهتر)
از این درِ تماشا که به روی من گشادی

تویی آن که خیزد از وی همه خرمی و سبزی
نظرِ کدام سروی؟
نفسِ کدام بادی؟

آره.
سایه جان.
البته فقط در عالم خیال خلاق تو
در عالم خوشخیالی های تو
در عالم توهمات تو.
و گرنه جانان کمترین فرقی با دیگر رهگذران ندارد.


همه بوی آرزویی
مگر از گل بهشتی
همه رنگی و نگاری
مگر از بهار، زادی (زاده شده ای)

این تصورات و تصاویر
سایه جان
سوبژکتیو اند.
فقط در عالم خیال تو هستند.
فقط نتیجه نیاز تو هستند.
ایدئال اند و نه رئال


ز کدام ره رسیدی ز کدام در گذشتی
که ندیده دیده رویت (که قبل از اینکه چشم من به رویت بیفتد)
به درونِ دل فتادی

سایه جان
بدون شناخت حسی
 شناخت عقلی محال است.
مغز چشمه اندیشه که نیست.
مغز ارگان تفکر است.
کسب و کار مغز
کار عرقریز بر روی سیگنال های حسی است که از جانان جنان توسط حواس چندگانه
به مغز ارسال می شوند.
نبینی دل نمی بندی.
این بیت تو حاکی از
 غلیان خروشان نیاز طبیعی ـ غریزی ـ احساسی ـ عاطفی تو ست.
هر کس دیگری هم می توانست همین جانان جنان تو باشد.
لگام تو به دست نیاز تو  است و نه به دست جانان جنان.
نیاز تو
درونی است و نه برونی
 تا جانان در آن نقشی به عهده داشته باشد.


جان ذلت کشیده تو
تشنه و گشنه جانانی بوده است.
ماهیت جانان تعیین کننده نبوده است.
صغری نامه نویس که یادش به یاد باد
به تجربه دریافته بود که
برای مرد جماعت هویت و ماهیت و شخصیت و منیت و فردیت زنان
 مهم نیست.
«این جماعت به دنبال هر سگی حتی می افتند»
و همین دروغ های دلخوشکنک را تحویلش می دهند. 


به سرِ بلندت ای سرو که در شبِ زمینکن
نفسِ سپیده داند که چه راست ایستادی

به کرانه‌ های معنی نرسد سخن
 چه گویم
که نهفته با دل من چه در میان نهادی

پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری


مسخ 
فرانتس کافکا
مَسخ 
 داستان کوتاهی از فرانتس کافکا است 
  مسخ از مهمترین آثار ادبی قرن بیستم است 
که
 در دانشکد ه‌ها و آموزشگاه‌ه ای ادبیات جوامع امپریایلسیتی تدریس می‌شود.

قهرمان داستان 
فروشنده جوانی به نام گرگوار سامسا 
ست
 که 
 صبح یکی از روزها از خواب بیدار می‌ شود 
و 
متوجه می‌ شود 
که
به یک  حشره‌ نفرت انگیزی (سوسکی) استحاله یافته است.

  این اثر کافکا
بی اعتنا به جهان بینی او
اثر هنری رئالیستی ارزشمندی است
که
باید تحلیل شود.

اگرچه هزاران صفحه راجع به آثار کافکا تحریر یافته،
ولی
علیرغم آن
جای تحلیل دیالک تیکی آثار او
خالی است.


آورده‌ اند 
که 
نوشین روان عادل را در شکار گاهی صید کباب کردند و نمک نبود 
غلامی به روستا رفت تا نمک آرد 
نوشیروان گفت
 نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد 
گفتند از این قدر چه خلل آید
 گفت بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است 
هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده

اگر ز باغ رعیت ملک خورد 
سیبی
بر آورند غلامان او درخت 
از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزار مرغ بر سیخ

معنی تحت اللفظی:
اگر شاه از باغ رعیت سیبی بکند و بخورد
غلامان شاه
درخت سنگین از سیب
را
از ریشه می کنند و می خورند.

اگر شاه ۵ تخم مرغ به زور از رعایا بگیرد
سپاهیان شاه
هزار مرغ
را به سیخ می کشند و کباب می کنند.

۱
  این انتقاد سعدی 
به ظاهر انتقادی انقلابی است.

ولی
فقط و فقط به ظاهر.

۲
چپ نمایی سعدی
از این قرار است.

۳
دلیل چپ نمایی سعدی
دلیلی ایده ئولوژیکی است.

۴
سعدی
در جهنم امپریالیستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی
کماکان حی و حاضر است.

۵

افشای حساب بانکی سیاه هلموت کل و عیاشی های کلبتین و این و آن
در غرب امپریالیستی
را
می توان
اجرای مو به موی رهنمود های پولیتیکی (سیاسی) سعدی محسوب داشت.

۶
سعدی ایده ئولوگ تمامعیار طبقه حاکمه بوده است.
 
۷
بعید است که خود سعدی
 از ممر درآمد خوانین و سلاطین فئودالی
بی خبر باشد.
 
۸
غلامان مأمور گوش به فرمان سلاطین و خوانین اند.
 
۹
اجامر دولتی طبقه حاکمه اند.

۱۰
سعدی خوانین و سلاطین خونخوار را شبان جا می زند و توده را رمه
تا
غلامان را گرگ قلمداد  کند.

۱۱
مثل بعضی ها 
که 
شاه
را
خوب
و
اطرافیان شاه 
را
بد
جا می زدند.

۱۲
مثل بعضی از عنقلابیون
که
رهبران جماران را تبرئه می کنند 
و 
شکنجه گر و جلادی را به محاکمه می کشند.


۱
استنباط فاشیسم و فوندامنتالیسم 
از 
آدم 
قابل بحث و بررسی است.
 
۲
 آدم
 از
 دید نیچه
 در بهترین حالت
گوساله و گوسفند است که برای ذبح در پیشگاه اقلیت انگشت شمار (نخبه) 
آفریده شده است.
 
۳

ابر عنسان نیچه
 ببرکت قربانی شدن بشریت تشکیل می شود.

۴
هیتلر در آخرین روزهای زندگی اش
کودکان مردم را مسلح کرد تا جلوی ارتش سرخ مقاومت بورزند و بمیرند.
پیران و بیماران را بسیج کرد.

۵
آدم
 برای فاشیسم و فوندامنتالیسم 
فرقی با زباله ندارد.

۶
 میلیتاریسم ژاپن در طرز تربیت ملت 
سنگ تمام گذاشته بود:
مردم دست به انتحار دسته جمعی می زدند.

 ۷
کامی کاتسه ها
 (خلبان های انتحاری) 
را 
می توان پیشاهنگان اجامر بن لادن محسوب داشت 
که 
با هواپیما به برج های دوقلو زدند.

۸
 فاشیسم و فوندامنتالیسم
 از 
بنی آدم
 دد درنده خودستیز خردستیز همنوع ستیز 
می سازند.

۹
 فاشیسم و فوندامنتالیسم
 مرگ 
را
ایدئالیزه می کنند.

۱۰
به سان آدولف احمد شاملو
از مرگ سرودی می سازند،د پر طبل تر ز موج
 
۱۱
ایراد این جفنگ فون هایگ
 به دلیل خصومت با فلسفه (خرد کل اندیش) و دیالک تیک است.

۱۲
 فرد در دیالک تیک فرد و جامعه وجود دارد
 
 ۱۳
در  دیالک تیک فرد و جامعه اما  نقش تعیین کننده از آن جامعه است.
بی آنکه فرد هیچ واره باشد.

۱۴
 دیالک تیک فرد و جامعه 
فرمی از بسط و تعمیم  دیالک تیک جزء  و کل است.
جزء هم هیچ واره نیست.
نقش تعیین کننده اما از آن کل است.

۱۵
مثلا 
 دیالک تیک قطره و دریا. 
عضو و اندام. 
ذره و کاینات.

۱۶
بدون افراد منفرد
جامعه تشکیل نمی شود.
در  دیالک تیک فرد و جامعه
 اما 
تعیین کننده نه حسن و حسین بلکه جامعه است.

۱۷
حقیقت هم همیشه در کل است و نه در جزء.

۱۸
حقیقت فیل در کل اندام آن است و نه مثلا در خرطوم فیل.

۱۹
خرطوم اما هیچ واره نیست.

۲۰
بدون خرد کل اندیش ویا  بدون فلسفه 
نمی توان اندیشید.
به فون هایگ هم بگو

همین نظر شما 
که 
پرورش یافته این مکتب اید،
 دلیل بر صحت نظر ما ست.

۱
شما معنی حرف دهن تان را حتی نمی دانید.
 
۲
ما کجا توهین کرده ایم؟
 
 ۳
واژه های «تحریف و قمر بنی هاشم و قسم و مؤلف»
مگر توهین واژه اند؟
 
۴
ما «تحلیل» های راه «توده» را هم تحلیل و مننتشر کرده ایم.
 
۵
 شما ااحتمالا سطری از آن ها نخوانده اید.
 
۶
  این جفنگ را هم می توان تحلیل کرد.
 
۷
ما حاضریم با خود شما مشترکا تحلیلش کنیم تا اجنه بخوانند و رستگار شوند.
عادم ها که دنبال اندیشه نیستند.

اندک اندک می شود خر شد و عرعر کرد.
 
۱
تو تنها نیستی.
 عیران شده طویله.

۲
 اینجا بحث بر سر بیسوادی تو ست که خواندن حتی بلد نیستی.

۳
 تو کجایی تا شود 
«می»
 (تره زا می لاشخور حزب کنسرواتیو عن گلستان) 
 چاکرت؟ 

۴
نوشتن پیشکش.
 فقط بلدی فحش بدهی. 

۵
همه تان همین طورید 
چه با عمامه باشید و چه بی عمامه.
 
۶
 زنده باد اکابر برای اجامر

خلافت خواهی اندیشه است.
چیز سوبژکتیوی است.
در ذهن هست.

۱
کمونیسم  اما فرماسیون اجتماعی و اقتصادی است. 

۲فرماسیون اجتماعی و اقتصادی
 از 
نیروهای مولده و مناسبات تولیدی 
از سویی  
و 
روبنای ایده ئولوژیکی 
از سوی دیگر
تشکیل می شود.
 
۳
اسلام
 ایده ئولوژی است.
چیزی فکری است.
 
۴
برده داری اما فرماسیون اجتماعی و اقتصادی است.

۵
اسلام ۱۴۰۰ سال قبل
ایده ئولوژی فرماسیون اجتماعی و اقتصادی برده داری و یا فئودالی بوده است.

۶
داعش و خمینی و بن لادن
فوندامنتالیسم را نمایندگی می کنند
قصد رجعت به صدر اسلام را دارند.
 
۷
به همین دلیل
 از
 اسلام
 پرچم ایده ئولوژیکی ساخته اند.

۸
شما با مفاهیم طبقه حاکمه «می اندیشید.»

۹
اسلام سیاسی یکی از آن مفاهیم است.
 
۱۰
انگار اسلام غیر سیاسی هم وجود دارد.

باید نشان داد که این مساله و تمنای خشونت و مرگ محصول شرایط جدید است و مذهب در آن صرفا دلیل تراشی الاهیاتی غبرای پوشاندن واقعیتی است که می خواهد آن را در عرصه ایده ها به انتزاع بكشاند.
مشد امیر ساسان
 
۱
این جفنگجمله به چه معنی است؟

۲
مذهب چیست؟

۳
مذهب 
ایده ئولوژی است.

۴
ایده ئولوژی
 از سویی همه جا و همیشه چیزی طبقاتی است
و
 از سوی دیگر 
روبنای زیربنای فرماسیون اجتماعی و اقتصادی معینی است.
 
۵
هنر 
کشف طبقه ای است 
که 
از 
مثلا اسلام 
پرچم می سازد 
و 
توده 
را 
زیر آن پرچم گرد می آورد و به مبارزه می پردازد.
 
۶
هنر 
کشف زیربنایی است
 که
 اسلام و یا مسحیت یکی 
از 
عناصر روبنای ایده ئولوژیکی اش است.

۷
تروریسم چیست؟
 
۸
تروریسم
 فرمی از فرم های متفاوت مقاومت و مبارزه است.
 
 ۹
تعیین کننده 
ماهیت و محتوای طبقاتی این مقاومت و مبارزه است.
 
۱۰
هنر کشف ماهیت و محتوای طبقاتی تروریسم است.

۱۱
مسئله روبنا نیست.
 
۱۲
مسئله، 
مسئله اساسی فلسفه است:
مسئله
تقدم و تأخر ماده بر روح است.

۱۳
اخلاق
 مثل هر عنصر روحی و ایده ئولوژیکی دیگر
طبقاتی است و ثانوی است. 

 ۱۴
چپ ایران
  اصلا 
چپ پرولتری (مارکسیستی) نیست.
 
۱۵
چپ ایران
 چه بسا چپ فاشیستی (نیچه ئیستی) است. 

۱۶
چپ ایران
نخبه گرا ست.
 نه 
توده گرا.
 
۱۷
 به نظر این اجامر چپ ایران
 تاریخ را شخصیت ها و یا نخبه ها، روشنفکران و مجاهیدن و چریک ها و انبیا و اولیا و ائمه و فقها و غیره می سازند
 و
 نه
 توده های مولد و زحمتکش.

۱۸
چپ فاشیستی 
اخلاق طبقاتی خاص خود را دارد. 

۱۹
نیهلیسم، پسیمیسم، زندگی ستیزی و مرگ ستایی، مرده پرستی و زنده ستیزی،  خودستایی و خود شیفتگی و عیاشی، نخبه پرستی و توده ستیزی 
 از 
سجایای اخلاقی  اصلی آن است
که موضوع اصلی در آثار ال احمد و احمد شاملو و غیره  است.


 
نسرین بهجتی

خورشید رو می گرفت
وقتی که قُمری سحر خیز هر صبح با بوی نان تازه
در درگاه خانه آفتابی می شد
 
مادرم 
که
 دهانش باغچه ای از نعنا و ریحان بود

مادرم
 که
 لهجه درختی اش را تمام پرنده ها دوست داشتند
 
مادرم
 که
 تا 
صبح
 آسمان را ستاره دوزی می کرد
 
مادرم 
که 
یاکریم ها را از خواب بیدار می کرد
 
هر صبح 
با شماتتی دلپذیر 
به من می گفت:
«بیدار شو دخترم
یا از زخم هایت خنجر بساز یا خوب شو
مرگ خاموش
از 
زخم بستر 
آغاز می شود.»

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر