۱۳۹۶ مهر ۱۴, جمعه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۵۲۴)


جمعبندی
 از 
مسعود بهبودی
 
 
 
سهیلا شریفی
 
آرام می آیم
و از گوشه لب هایت
برگ های پاییز را جارو می کنم
من گذر فصل ها را از
خطوط صورت تو می فهمم
 
 
صورت ها
 فرم اند.
قالب اند.
ظرف اند.

۱
صورت ها
چه زشت و چه زیبا
فرم اند
و
فرم می مانند.
نه کمتر و نه بیشتر.

۲
خرم ان کس
که
فرم را به حال خود بگذارد و به محتوا بیندیشد تا رستگار شود

۳
به قول حریف خردگرا و ژرف اندیش قرون وسطی
صورت زیبای ظاهر را بهل (رها کن)
تا توانی همت زیبا بیار 

مسیحیان معتقدند
مسلمانان و یهودیان اشتباه می کنند!
یهودیان معتقدند
مسیحیان ومسلمانان اشتباه می کنند!
مسلمانان معتقدند
یهودیان ومسیحیان اشتباه می کنند!
من معتقدم:
هرسه درست می گویند
جرج کارلین
۱
ما هم می گویییم:
جورج کارلین خر است و از خلق و خدا و خربزه و خرما بی خبر است.

۲
برای اینکه خلایق از دین و آیین خود کمترین خبری ندارند
چه رسد به دین و آیین آن و این


امید محتوا و معنای دیگر دارد.
امید را نباید با انتظار عوضی گرفت


اندکی اندر باب دوستی

۱
کوبه بر در  سرای کسی کوفتن ( به عوض نشاندن) بهتر نیست؟

۲
روابط در جهان مجازی
بدتر از روابط در جهان حقیقی
مبتنی بر تظاهر و تزویر و ریا و مصلحت اندیشی
 (آنهم مصلحت آنی و موقتی اندیشی)
 است.

۳
دوست در جهان آخرالزمان کیمیا و کمیاب می ماند.

۴
چون پیش شرط دوستی با کسی
شناخت متقابل است.

۵
در آخرالزمان اما کارخانه مغز اندیشنده تعطیل  است.
اعتصاب عمومی برای پرهیز اکید از تفکر حاکم است.

۶
چون طبقه حاکمه سنگ تمام نهاده است.

۷
طبقه حاکمه
مغز آدم ها را سلب فونکسیونالیته کرده است.

۸
طبقه حاکمه
توان تفکر را از مردم گرفته است و بسان مشتی پخمه ساده لوح زود باور به دنبال خویش می کشد.

۹
 اگر کسی از این میان
استثنائا و احیانا
هنوز مغز اندیشنده در کاسه سر و توان تفکر و شناخت بخور و نمیر داشته باشد و دوستی برگزیند
رابطه یکطرفه می ماند و نه دو طرفه.

۱۰
چون حریف حتما نباید مغز اندیشنده و توان تفکر و شناخت داشته باشد و به نوبه خود او را بشناسد.

۱۱
دوست
 شاید هم هیمشه کمیاب و کیمیا بوده است.

۱۲
می توان دوست کسی شد و حتی یکطرفه برایش از راحت خویش گذشت
 ولی نمی توان انتظار دوستی از کسی داشت.

۱۳
فقط می توان توقع تئاتر و توهم دوستی از کسی داشت
که نوعی خودفریبی طبیعی ـ غریزی شاید باشد
تا آدم از فرط احساس تنهایی و بیکسی  دق نکند.

۱۴
محمد زهری بر آن بود که «دوست را باید میان خیل دشمن جست»
ولی آن دوره هم گذشته است.

۱۵
در آخرالزمان پیدا کردن دشمن هم نعمتی است.

۱۶
وقتی بشریت به طور سیستماتیک
سلب آدمیت شود،
دیگر نمی توان از کسی انتظار حفر سنگر و اتخاذ موضع داشت و به تمیز جبهه دوست از جبهه دشمن نایل آمد و در خیل دشمن
 دوستی جست.

۱۷
شاید به همین دلیل هر سخن هر حریفی با واژه «من» آغاز می شود و من شخصی اش در کانون هستی قرار می گیرد.


 چرا یک زن مسلمان از اسلام دفاع می کند؟
ایا دلیلی منطقی برای این دفاغ دارد؟
حریف

۱
تو خودت از چی دفاع می کنی؟

۲
آیا دلیلی بشنو و نمیر برای دفاع از آن چیز خیلی خیلی بهتر از دین داری؟

۳
اسلام و یا ادیان دیگر چیستند؟

۴
اسلام و هر دینی
فرمی از شعور اجتماعی است.

۵
اسلام و هر دینی
روح هر جامعه است.

۶
دوام ادیان به دلیل نیاز اعضای جامعه به اطعمه روحی است.

۷
اعضای جامعه فقط با نان زنده نیستند
بلکه ضمنا با جان (ایده ئولوژی) زنده اند.

۸
اسلام و هر دینی
ایده ئولوژی است
و ایده ئولوژی چیزی طبقاتی است.

۹
به همین دلیل
اسلام برای اعضای طبقات اجتماعی مختلف
محتوای متفاوت و حتی متضاد دارد.

۱۰
  در قاموس اشراف فئودال
جنت جای متمولان است که هر از گاهی پشیزی به گدایی می دهند.

۱۱
در قاموس دهقانان فقیر (رعایا)
جنت زیر پای فقرا ست و دوزخ جای اغنیا.
خدا هم مخلص زحمتکشان است و دشمن ستمگران.

۱۲
مسئله ادیان و هر ایده ئولوژی دیگر
جنسیتی نیست
انسانی است
طبقاتی است.

۱۰
زن و مرد مطرح نیست.



کسی که درحصریا زندان است.
زمانیکه توبه میکند
 باید یکی ازدو راه زیر را انتخاب کند:
یا
 دنبال زندگی غیرسیاسی رود
که مقبول است
و
یا

مجددا مبارزه  کند
که  ایدئال  است.


سازش با دیکتاتورهرگزموردپذیرش دموکراسی خواهان نیست
و فورا او رابه دشمن تبدیل می کند. (انتوان سوچی)
حریف


عجب پرت و پلای مملو از تناقضی:

۱
کسی که توبه می کند
عملا به ساز دشمنش می رقصد
یعنی به سازش با او تن در می دهد.

۲
یعنی از سنگر طبقاتی خود با علم سفید تسلیم  بیرون می زند و به سنگر دشمن می خزد.

۳
پس از توبه راهی جز راه دشمن برای طی کردن وجود ندارد.
مگر اینکه از سنگر دشمن فرار کند
از مرز بگذرد
و به سنگر اجامر بدتر از دشمن بخزد و از ۳۰ عرعر و بی بی ۳۰ سر در بیاورد.

۴
ضمنا در سیاره سرگردان زمین نمی توان نفس کشید و یا نفس کشی دید که  غیرسیاسی باشد.

۵
غیر سیاسی ها در کره مریخ گرد گرد۷ گرد آمده اند و به عوض مبارزه با هم نماز جماعت می خوانند که اجرش صد برابر نماز جماعت در سیاره زمین است

چرا و به چه دلیل؟

۶
به این دلیل علیل که خود خدا هم در کره مریخ است و نقش و رل و فونکسیون پیشنماز را ایفا می کند.

۷
به انتوان سوچی بگو:
داداش
 اندیشیدن با واژه های دیکتاتوری و دموکراسی کسب و کار اجامر عوامفریب است و آب کلان بر آسیاب طبقه حاکمه انگل می ریزد.

۸
چون واژه های دیکتاتوری و دموکراسی
 جزو واژه های بخت برگشته ای اند که طبقه حاکمه آنها را گروگان گرفته
 تخلیه کرده و با زباله های مطلوب و محبوب خود پر کرده است.

۹
 دیکتاتوری و دموکراسی در هر صورت
طبقاتی اند و یکسان و یک رنگ نیستند.

۱۰
چه بسا   دیکتاتوری
که صدها هزار بار مطلوب تر و مترقی تر از دموکراسی کذایی است.

۱۱
مثال
بخش اعظم خادمین نظام سرمایه داری
سلاطین دیکتاتور اروپا بوده اند و در برچیده شدن بساط فئودالیسم و گذار به کاپیتالیسم بانی خدمات عظیم بوده اند و به سلاطین روشنگری یافته معروف اند.

۱۲
دیکتاتوری خود ممد رضا پهلوی پس از انقلاب بورژوایی سفید
هم صدها بار مطلوب تر و مترقی تر از  دموکراسی سید علی و میرحسین و کوسه و کروب بوده است.

۱۳
به انتوان سوچی بگو:
برو تفکر مفهومی بیاموز تا رستگار شوی

 
ممنون.

۱
 این نکات را مفصلا توضیح داده ایم.

۲
آره.
حق با شما ست:
ارتجاع سبز مساوی با ارتجاع سیاه نیست.

۳
ارتجاع سبز و خود میر حسین
صدها بار مرتجعتر از ارتجاع سیاه و خود سید علی است.

۴
ممد رضا شاه پس از انقلاب سفید
از سر تا پا انقلابی بوده است.

۵
دیکتاتوری اش نیز دیکتاوری انقلابی - بورژوایی  بوده است.

۶
سازمان امنیتش نیز
سازمان انقلاب بورژوایی  بوده است.

۷
 برای درک و توضیح مسائل جامعه به دانش فلسفی ـ علمی (مارکسیسم)  نیاز مبرم هست.
در غیر این صورت آدم فریب ظواهر امور را می خورد و خر می شود.

۸
نانی که سید علی در سفره ملت می نهد
با حراج دارایی صدها هزار ساله ملت است.

۹
این خیانت بزرگی به ملت است.

۱۰
هزینه همین تراختور اتمی وحشت انگیز است.

۱۱
چند سال دیگر عیران به برهوتی بی همه چیز بدل خواهد شد و کسی لب به کاسه مجانی عیران هم نخواهد زد.

۱۲
سطح توسعه فکری سکنه این سامان در زمان ممدرضا
صدها متر بالاتر از اکنون بوده است.

۱۳
تحلیل این است که روشنفکران این سامان
 دیگر توان تفکر ندارند و عرعر می کنند.
تحلیل ما این است.
ما کسی نیستیم که قصد توهین به کسی داشته باشیم.

۱۴
عیران جماران اکنون لکه ننگین سه بخشی در روی زمین است:

الف
بخشا تیمارستان است.
همه از دم روانی اند
الفرار از دیوانگان
مصلحت تر است
 تا القرار با دیوانگان
ای دوستان

ب
بخشا گداخانه است.
گدایی طرز و طریق زیست روحانیت فئودالی بوده که اکنون بورژوا شده است
و حتی دختران با کره و بی کره ی جامعه را به زوار اجاره می دهد و دلار درو می کند.

پ
بخشا
جنده خانه است.
در همین مولتی مدیای عنترنتی می توان این حقیقت امر را تجربه کرد.


 قدم زدن زیر باران را
اگر دوست داری
چشمانت را
زیر چشمانم بگذار.
حریف


۱
این به معنی همبینی بارش باران

۲
همبینی را به تقلید از واژه همکاری می سازیم.

۳
 ترفند  فیزیکی حریف:
 روی هم گذاشتن عدسی  ها
برای بالابردن برد دید دوربین

۴
زنده باد حریف واژه ساز نوپرداز


 

محمود درویش 

در سال ۱۹۴۱ در دهکده ای در فلسطین به دنیا آمد 
  در هفت سالگی به علت بمباران صیهونیست ها مجبور به فرار  شد. .
 پس از یک سال به دهکده اش بر گشت
 اما 
جای آن را دیگر شهرکی اسراییلی گرفته بود.

هنگامی که در دبستانی در دیر الاسد درس می خواند 

شعر گفتن را آغاز کرد و در ۱۹ سالگی اولین دفتر شعرش رابه نام «برگ های زیتون» منتشر کرد 

در سال ۱۹۷۰ اسراییل را ترک کرد 
و
 به شوروی رفت تابه تحصیل در دانشگاه مسکو بپردازد.

 اما 
بعد از یک سال به مصررفت و در آنجا ساکن شد

 هنگامی که در ۱۹۷۳ به سازمان آزادیبخش فلسطین پیوست
 از برگشت به اسراییل محروم گردید.

او رییس مرکز تحقیقات فلسطین، سردبیر روزنامه های الجدید، مسایل فلسطین، الفجر و الکرمل، دبیر انجمن نویسندگان و روزنامه نگاران فلسطین وعضو هییت اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین بود 

 در ۱۹۹۳از این سمت کناره گرفت.

درویش در ماه اوت   ۲۰۰۸ در آمریکا در گذشت.
از او

 سی کتاب به شعر و شش کتاب به نثر به جا مانده است.

 محمود درویش
برگردان

 فرشته وزیری نسب 
 
ما هم 
زندگی را دوست می داریم
آنجا که بتوانیم

در میان دو شهید می رقصیم
ودر میان شان نخل می کاریم
یا مناره بر پا می کنیم


زندگی را دوست می داریم
آنجا که بتوانیم

می دزدیم از کرم ابریشم، تاری
تا بگسترانیم آسمان مان را
یا در بند کشیم کوچ مان را


می گشاییم دروازه باغ را
تا پا به خیابان گذارد، عطر یاس
چون روزی زیبا


زندگی را دوست می داریم
آنجا که بتوانیم

هر جا که بار کوچ بر زمین می گذاریم
بذر گیاهان زود رو می پاشیم


هر جا که بار کوچ بر زمین می گذاریم
مرده ای به مثابه محصول بر می داریم


در نی های مان نغمه سرزمین های دور را می دمیم
و بر غبار را ه ها
از سم اسب های مان نشان نقش می کنیم

نام مان را سنگ به سنگ اینگونه حک می کنیم:
ای آذرخش
شب را بر ما روشن کن
کمی روشنش کن
که

 ما هم
 زندگی را دوست می داریم.
 
پایان

ویرایش
 از 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری 



"ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺷﻌﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻬﻮﺕ،
ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺷﻬﻮﺕ ﺩﺍﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻌﻮﺭ
ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺭﺍ داد.

ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻌﻮﺭﺵ ﺑﻪ ﺷﻬﻮﺗﺶ ﻏﻠﺒﻪ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻬﻮﺗﺶ ﺑﺮ
ﺷﻌﻮﺭﺵ ﻏﻠﺒﻪ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﭘﺴﺖ ﺗر
حریف


عجب جفنگی

۱
شعور چیست؟


۲
اگر شعور چیزی خدادادی، لدنی و مادر زادی است،
پس چرا نوزادان به عوض موعظه
عرعر می کنند؟


۳
اگر شعور چیزی خدادادی، لدنی و مادر زادی است،
پس برای چی کودکان را به مدرسه می فرستند؟


۴
اگر شعور چیزی خدادادی، لدنی و مادر زادی است،
پس چرا ۸۰ میلیون عیرانی اعتراضی ندارند
وقتی قابله سید علی ادعا میکند که
سید علی به محض تولد
«یا علی» گفته است؟


۵
اگر شعور چیزی خدادادی، لدنی و مادر زادی است،
پس چرا ۸۰ میلیون عیرانی اعتراضی ندارند
وقتی جنتی شیاد و یا مصباح کذاب می گوید:
سید علی هر دو هفته سوار خر دجال می شود و به آسمان هفتم می پرد و با امام زمان و خضر و الیاس جلسه دوهفتگی می گذارد و عرشاد می شود تا به تیمارستان و عرعرستان عیران آفتابه بر دارد.


۶
اگر شعور چیزی خدادادی، لدنی و مادر زادی است،
پس چرا ۸۰ میلیون عیرانی
از امام زمان ۱۰۰۰ ساله نمی خواهند که به عوض رهنمود دادن به سید علی
خودش بیاید و با ذوالفقارش
به جهان بی سر و سامان
سر و سامانی بدهد؟


۷
خدا چیست؟


۸
اجنه و ملائکه چیستند؟


۹
اگر شعور چیزی خدادادی، لدنی و مادر زادی است،
پس چرا احدی وارد بحث راجع به مفاهیم خدا و جن و ملک نمی شود؟

نه.

۱
این سخن نویسنده باید تحلیل شود.

۲
ما ولی به اشاره ای بسنده کردیم.

۳
چون اولا کسی دنبال اندیشه نیست.
فقط اجنه و ملائکه نظری بر مطالب ما می اندازند.

۴
ثانیا ما هم با کمبود وقت مواجهیم.

۵
 برای نویسنده این شعار
مهم صدور حکم آخر (مقایسه حیوان و فرشته با انسان) است.

۶
این شعار درست است:
کسی که فکر و ذکری جز سکس ندارد و ۹۹ در صد سکنه فیساباد چنین اند
واقعا هم از حیوان عقب مانده تر است.

۷
مسئله اما دلیل ابتلاء به مرض سکسیسم است
این مسئله بدون دانش فلسفی مارکسیستی قابل حل نیست.

۸
ایراد بینشی  نویسنده این است
 که به خیال او
تمایل  به سکس نشانه ی حیوانیت است و صرفنظر از نیاز غریزی سکس نشانه ملکیت.

۹
هر کس به هر دلیلی
 بی خیال سکس باشد
 فرشته است
 و
هر کس لبی از چشمه سکس تر کند
پست تر از جانور است

۱۰
ایراد بینشی  دیگر نویسنده این است
 که به خیال او
شعور چیز یکسان یکرنگ همیشه همان مثبت و مفید است و این شعور ضد غریزه است.

۱۱
منظور او از شعور عقل است و معنی عقل فلسفه است.
تفکر فلسفی (تعقل) واقعا هم مانع گرفتاری در قید و بند غریزه جنسی و دیگر غرایز حیوانی مثلا خور و خواب می شود.

۱۲
نویسنده نمی داند که شعور و یا روح خود مفهوم دیگری است و ضمنا امری طبقاتی است.

۱۳
شعور ارباب فئودال با شعور دهقان که یکی نیست.

۱۴
اتفاقا افراط در سکس
جزو عناصر شعورین (روحی) طبقات اجتماعی واپسین است.
خیلی از خرپول ها می روند جنده خانه های گرانقیمت و لوکس متروپول ها
و همه جنده های درجه اول لوکس  را یکی پس از دیگری و یا سه تا سه تا سفارش می دهند.

۱۵
این کثافت های حشری  واقعا هم عقب مانده تر از حشرات اند.

۱۶
سکس ولی گشتاور ایده ئولوژیکی این طبقات اجتماعی انگل و زباله  است.

۱۷
سکسیسم در حقیقت
ایده ئولوژی است.
چیزی در حد فوتبال و مد و مذهب است.

۱۸
سکس
به حیات بی محتوا و بی معنای این حشرات حشری
 محتوا و معنای گذرا و موقتی می بخشد:
هر ارگاسم مکانیکی برای اینها
مساوی با  دیدار با خدا برای هر مذهبی  است.

۱۹
هر ارگاسم الکی، زورکی و مکانیکی برای اینها
نیل به ملکوت الهی و رسیدن به مقام ملائکه مقرب الهی
برای یک مذهبی است.


تأملی در مفهوم «فاحشه مغزی»

فاحشه مغزی کسی است که فکر و ذکرش سکس باشد.
حریف


۱
 فاحشه مغزی یکی از مفاهیم فروغ فرخزاد است.
ما مدتهای مدیدی  در پی تعریف این مفهوم بودیم.

۲
  اگر تعریف شما را بپذیریم
فاحشه مغزی باید طرفدار سکسیسم باشد.

۳
در این مفهوم سکسیسم

 اجامر زیر جا می گیرند:

الف
عیاش نر و ماده است.

ب
جنده نر و ماده  است.

پ
جاکش نر و ماده است.


۴
اکنون معلوم می شود که تعریف شما جامع و مانع نیست.

۵
چون تریاد (تثلیث، مثلث) جنده ـ جاکش ـ عیاش
(نر و ماده)
را
نمی توان جنده مغزی نامید.

۶
حتی نمی توان عیاش و جاکش و جنده مغزی نامید.

۷
این زباله های سه گانه
مغز ندارند.

۸
فروغ باید منظور دیگری داشته باشد.

۷
برای کشف منظور فروغ باید پرسید:
 فاحشه در جامعه بشری چه جایگاهی دارد؟

۸
فقط در آن صورت می توان وارد عالم عام شد و منظور فروغ فیلسوف را درک کرد.


دل مرنجان
که
ز هر دل به خدا راهی هست.
مولانا

از دید عرفان
که مبتنی بر پانته ئیسم (همه چیز خدایی) است
فرقی میان خدا و خلق و خر و خورجین و خربزه و خرما 

وجود ندارد.

۱
به همین دلیل به عرفان
لقب وحدت وجود
داده شده است

۲
حالا باید از مولانا پرسید:
من ـ زور از کانال کشی میان هر دل و خدا چیست؟


 
ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺫﻫﻨﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢدیگر ﺑﻪ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ می گذﺍﺭﻧﺪ
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ
ﻭﮔﺮﻧﻪ 
ﻫﻤﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﮏ رﻭﺯ ﺑﺮﻭﻧﺪ.
حریف


۱
ذهنیت

 (سوبژکتیویته) 
 معنی بکلی دیگری دارد.

۲
شاید منظور مؤلف استنباط و تصور و تصویر ذهنی دیگران از فرد باشد.

۳
 در هر صورت
چه اهمیت دارد که این و آن چه استنباط و تصور و تصویر ذهنی از ما داشته باشند.

۴
اصلا بود و نبود ما چه اهمیت دارد.

۵
مهم روشنگری است.

۶
مهم کشف و ابلاغ حتی المقدور حقیقت عینی است.

۷
 مهم کمک به خود و همنوع خود
در جهت خروج از خطه ی خریت و ورود به عالم آدمیت است.

۸
الفرار از منگرایی


پرنده های محبوس در قفس
به بیکسی عادت دارند.
حریف


۱
هیچکس
در تحلیل نهایی
تنها نیست.

۲
همه کس
همه جا و همیشه
همدم من درونی خویش است.

۳
اگر کسی یک ماه زندگی کرده باشد
و
 خواه و ناخواه
تجربه اندوخته باشد
با همین بضاعت تجربی یکماهه
می تواند
 یکسال در قفس
 بسر برد.

۴
پرنده محبوس در قفس
 اگر بیکس می بود
چهچه نمی زد.

۵
چهچه چیست؟

۶
هر چهچه هر پرنده ای شطی از علامت و سیگنال است.

۷
پرنده ها با هم حرف می زنند و همانیدشی می کنند.

۸
اگر امواج آواز پرندگان ارزیابی شوند
می توان به معنی آنها پی برد.

۹
آزمایشات عملی از حیوانات دال بر دقت آنها در کومونیکاسیون (هماندیشی) با اعضای چه بسا ۵۰ نفره خانواده و قبیله اند.

۱۰
اصوات و حرکات و سکنات حیوانات در رابطه با مثلا درندگان دوپا و چهارپا
 از  دقت خارق العاده ای برخوردار است.

۱۱
علایم و سیگنال های هماندیشی  پرندگان را
(زبان ولهجه پرندگان را)
چه بسا
 دیگر جانوران دیگر
مثلا میمون ها و آهوها هم می فهمند.

۱۲
مشکل لاینحل صیادان دو پا و چهار پا هم همین است:
غار غار کلاغ تیزهوش آژیر کشی همان
و
فرار سریع پرندگان و خزندگان و چرندگان
همان

۱۳
جانوران
علاوه بر این
با آدم ها هم رابطه دارند.

۱۴
از آدم ها می آموزند.

۱۵
چهچه پرنده تنها در قفس
احتمالا نوعی سخن با  صاحب قفس است.



عشق مسافری است که تنها یک بار به سراغ آدمیان می آید.
حریف


۱
بستگی به ماهیت عشق دارد.

۲
عشق داریم تا عشق.

۳
عشق طراز نوینی وجود دارد که با عشق ضد عقلی معروف
از ریشه بیگانه است.

۴
عشق طراز نوین
بر خلاف عشق ضد عقلی
نه مخرب جسم و روح و روان و زندگی
بلکه مؤید و مکمل و حامی و معمار جسم و روح و روان و زندگی است.

۵
عاشقانی هستند که مادام العمر عاشق اند
و
«نام شان ثبت است بر جریده» تاریخ پر شکوه


کاش میدانستی
که پرنده گان عشق هرگز دوباره پرنمی گشایند
دوست من عشق مسافری است
که تنها یکبار به سراغمان می آید
و یکباره میرود

نزار قبانی


ویرایش: پرندگان.

۱
عشعار تزار قپانی
بند تنبانی اند.

۲
عشق هم در قاموس تزار قپانی
چیزی بند تنبانی است.
اصلا عشق نیست.

۳
سؤال این است که چرا برای ایرانی جماعت
مرغ همسایه غاز است؟

۴
این طرز «تفکر» یکی از میراث های شوم فئودالیسم نکبت است.

۵
در خود ایران
شاعری به نام فروغ فیلسوف زیسته است که از تبار خونی گل ها بوده است و کمتر کسی می شناسدش.

۶
به همین دلیل
همه از دم به دنبال تزار اند و ترامپ اند و پوتین اند و آن و این اند.

۷
فروغ فیلسوف
عشق را از سکوی علمی متعالی بازتعریف کرده است.

مراجعه کنید به بحث مفصلی راجع به عشق
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


کورت توخولوسکی
هومانیست سلحشور آلمان بوده است.

۱
جنگ ضامن بقای طبقه حاکمه ای است که لب گور تاریخی اش ایستاده است
و نمی خواهد که کفن و دفنش کنند.

۲
طبقه حاکمه امپریایلستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی
اگر مجبوربه سقوط  شود،
حاضر است که بشریت را
همراه با خود
به عصر توحش و بربریت بیندازد.


آشو
آشخور عوامفریبی است.

۱
بردگی
 دلایل معیشتی دارد.

۲
دلایل پسیکولوژیکی ثانوی اند.

۳
هم اکنون در افریقا و اروپا و امریکا و در عرعرستان و قطر و غیره
 بینوایان جهان بی سامان
ملتمسانه و داوطلبانه تن به بردگی می دهند
تا از ذلت زیست نجات یابند


شریعتی اگر خر نبوده
خر رنگ کن و لاشخور 

بوده است.

 گرگ بدبخت که سهل است، حتی شرزه شیران از ترس گاوان پیکارجو
 به جای خواب،
کابوس می بینند


ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر