۱۳۹۵ مهر ۱۶, جمعه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (469)


فصل بیستم
توسعه علوم طبیعی و فلسفه بورژوائی واپسین:
فیزیک، بیولوژی، روانشناسی
جان ارپن بک
اولریش روزه برگ
برگردان 
شین میم شین

پیشکش به
  
هوشنگ قربان نژاد

بخش دوم
فیزیک
ادامه

56
·        این اما همزمان، زمینه را برای تعمیم های فلسفی ـ جهان بینانه ی توسعه تئوری منطبق با آن، مناسب تر ساخت که عقاید ماتریالیستی سنتی علمای علوم طبیعی را به دلیل بستگی شان به تفکر مکانیسیستی به عنوان ساده لوحی های فلسفیِ به اندازه ناکافی بازتاب یافته نمودار می ساختند.
 
الف
·        برخی از تئوریسین های فیزیک، بخشا بر ضد تمایل برانگیخته از راسیونالیسم، به مکانیزاسیون هر چه بیشتر فیزیک، به صرفنظر از «توضیح» و به محدود سازی اش به «توصیف مته متیکی» (کیرشهف، هرتس و غیره) مبادرت ورزیدند.

ب
·        برخی از تئوریسین های فیزیک نیز بخشا بر بنیان امپیریسم به تداوم آن اقدام کردند.

·        مراجعه کنید به راسیونالیسم، امپیریسم (تجربه گرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری    

57
·        امپیریسم مشخصه نیمه دوم قرن 19 بود. 

58
·        بدین طریق در فلسفه بورژوائی، فلسفه علمی امپیریکی توسعه یافت که وام هائی از راسیونالیسم می گرفت.

59

·        آثار ماخ، اوستوالد و غیره برای بیرون انداختن چیزهای توزین ناپذیر از قبیل مواد نورانی، مواد گرمائی، فلوئید های (مایعات سیال)  مغناطیسی و الکتریکی، اتر و غیره به عنوان پدیده های غیر قابل نظارت از فیزیک، مناسب بودند.
·        (ماخ، «تجزیه و تحلیل احساسات و رفتار فیزیکی به رفتار روانی»، 1885
·        «شناخت و خطا و یاد داشت هایی راجع به روانشناسی پژوهش»، 1905
·        اوستوالد، «بررسی ها و سخنرانی ها با مضامین عام» (1887 ـ 1903)، 1904)

60
·        در سمتگیری امپیریستی آنان اما اتم هائی هم به مسلخ کشیده شدند که نظارت مستقیم شان هنوز امکان پذیر نبود، ولی در واقعیت وجود شان تردیدی نبود.     

الف
·        تئوری های علمی فقط به عنوان روابط فکری ـ اقتصادی معنی داشتند. 

ب
·        توسعه فراتر علم می بایستی فقط به واسطه ی دانش تجربی تعیین شود.
·        به همین دلیل، متد شناخت علمی، استنتاج (قیاس) بود.  

پ

·        از سوی دیگر، راسیونالیسم ـ درست بر عکس امپیریسم ـ دانش تجربی را هیچ می شمرد و قبل از همه فرضیه سازی علوم طبیعی و استقراء را مهم قلمداد می کرد.
·        (پوانکاری، دونم و غیره)
·        (پوانکاری، «ارزش علم» 1906
·        دونم، «آماج و ساختار تئوری های علمی» 1908)  

ت
·        هر دو موضع (هم موضع راسیونالیستی که بر توسعه ریاضیات ارج می نهاد و هم موضع امپیریستی که بر ادراک حسی ارج می نهاد)، مخالف ماتریالیسم مکانیکی بودند و در نقطه عطف قرن 19 به 20 حاکی از تفکر پوزیتیویستی بودند. 

ث
·        موضع راسیونالیستی و موضع امپیریستی با تکمیل متقابل یکدیگر، زمینه را برای تغییرات انقلابی در عمارت تئوری فیزیک هموار ساختند.  

ج
·        هیچکدام از آندو با یکسونگری شان برای وارد آوردن تکانه و یا حتی برای توضیح نوآوری های واقعی به عمل آمده در توسعه فیزیک، مناسب نبود.   

61

·        همانطور که چالش های بولتس من و پلانک و غیره با ماخ و اوستوالد و غیره نشان می دهند، غلبه بر یکسونگری های راسیونالیسم و امپیریسم، ضمن حفظ ماتریالیسم اسلوبی لازم بود.  

62
·        اینشتین، بور و غیره از این طریق، روند پژوهشِ نشان داده شده توسط گالیله و نیوتون را تداوم بخشیدند.

الف
·        در نتیجه، علیرغم اهمیت عظیم نتایج پژوهش آزمایشی در قرن 20، استقلال نسبی توسعه تئوری فیزیکی بمراتب قوی تر از قرن 17 بود.  

ب
·        در اغاز، تعمیم های نظری به یافت های آزمایشی، نسبتا نزدیک بودند و راه از تئوری تا تصدیق آزمایشی آن، نسبتا کوتاه بود.  

پ


میکرو کاینات

·        اما فیزیک در نفوذ عمیق تر به اسرار میکرو کاینات و ماکرو کاینات، می بایستی هر چه بیشتر حلقات واسط میان آزمایش و نظارت را از سوئی و تئوری از سوی دیگر را در نظر داشته باشد.  

ت
·        برخی از فیزیکدانان در بی خبری از دیالک تیک، بر آن بودند که تصویرتئوری را باید به دلیل زیر دور انداخت:
·        تصاویری که تا کنون مورد استفاده قرار گرفته اند، کفایت نمی کنند.  

ث
·        حضرات از خصلت سمبولیک معارف (شناخت های) فیزیکی دم می زدند.

ج

·        هرتس، سمبول های فیزیکی را حتی «هاله تصاویر درونی»  می نامید.
·        (هرتس، «اصول مکانیک نمودار گشته در پیوند نوین»، 1844، ص 1)

63
·        بولتس من، پلانک و غیره ـ بر عکس هرتس ـ فرضیه مربوط به «مطابقت معین طبیعت با روح انسانی» را ـ قبل از همه ـ به مثابه بقایای فلسفه هویت (یکسانی) هگل محسوب می داشتند.
·        (بولتس من، «آثار عامه پسند»، 1905، ص 80، 216)  

الف
·        بولتس من، ماکس پلانک و غیره، امکان تشکیل مدل های فکری از واقعیت در تئوری فیزیکی را مورد تأکید قرار می دادند و می کوشیدند تا از جمود متافیزیکی جهانتصویر مکانیسیستی در مطابقت با ضرورت های پژوهش فیزیکی، تن بدر کشند.

ب
·        این راه با تضادهائی میان جهانتصویر فیزیکی و معارف فیزیکی نوین همراه بود، که توسط طرفداران حل ریشه ای مسائل معرفتی ـ نظری و متدئولوژیکی در روند خروج انقلابی بکرات بر ضد تلاش های آنچنانی بروز کردند.
·        اما دیگر کسی نمی توانست تلاش در جهت نسبت دادن تئوری های فیزیکی به واقعیت را بی اعتبار سازد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر