۱۳۹۵ مهر ۱۷, شنبه

سیری در جهان بینی شهریار (44)


حیدر بابایه سلام
سید محمد حسین بهجت تبریزی
(۱۲۸۵ - ۱۳۶۷)

  ترجمه، ویرایش و تحلیل از
میمحا نجار

حیدربابا ،‌ سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون  
دؤرت بیر یانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون  
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون  
دوْنیا قضوْ- قدر ، اؤلوْم - ایتیمدى
دوْنیا بوْیى اوْغولسوزدى، یئتیمدى

·        شهریار پس از التماس دعا برای حیدر بابا، بلافاصله به یاد خود و همگنان انتزاعی خود می افتد: 

1
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون  

·        شهریار از بابت مرگ خود و امثال خود برای حیدر بابا، سرسلامتی آرزو می کند.

·        مفهوم «سرسلامتی» اما به چه معنی است و منشاء آن چیست؟

2
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون  

·        در مفهوم «سرسلامتی» فرم های مختلف، متفاوت و متنوع همدردی با همنوع تجرید یافته اند.
·        سرسلامتی به معنی تعزیت با کسی و تسلیت به کسی است.
·        اگر کسی عزیزی را از دست بدهد، توده از این مفهوم هومانیستی برای ابراز همدردی با همنوع بهره برمی گیرد.

·        این اما به چه معنی است و منشاء آن چیست؟ 

3
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون  

·        وقتی از غنای فرهنگ توده ای ـ آذری سخن می رود، منظور همین جور چیزها ست.

·        سیاوش کسرائی ـ شاعر ارگانیک توده و حزب توده ـ همین مفهوم را در منظومه بلند آرش به کامل ترین، مشخص ترین و روشن ترین وجه تبیین می دارد: 

الف
در غم انسان نشستن

·        سرسلامتی را شاعر توده به صورت «در غم همنوع نشستن» (غم همنوع خوردن، همدردی با همنوع) بسط و تعمیم می دهد و ضمنا مدرنیزه می کند.
·        از صراحت می گذراند. (لنین)

·        هومانیسم یعنی همین:
·        غم همنوع خویش خوردن.
·        بی اعتنا به تفاوت های تصادفی.
·        بی اعتنا به تفاوت های جغرافیائی، قومی، ملی، مذهبی، طبقاتی، نژادی، جنسیتی و غیره.

·        هومانیسم شاعر توده و حزب بزرگ توده اما غنی تر از این است.
·        چیزی فراتر از این و ژرف تر و پر محتوا تر از این است: 

ب

در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم، پای کوبیدن

·        همدردی با همنوع فقط یک روی مدال هومانیسم مارکسیستی ـ لنینیستی است.
·        روی دیگر این مدال، شادی خواری با همنوع است:
·        پای کوبیدن در جشن و سرور توده است.

·        آنچه بی محتوا و بی ارج و ارزش می نماید، سرشار از محتوا و ارج و عظمت و ارزش است.

·        چرا و به چه دلیل؟

·        عظمت هومانیستی شادی خواری با همنوع به چه دلیل است؟

پ
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم، پای کوبیدن

·        برای درک محتوای غنی و غول آسای دیالک تیک غم خواری  و شادی خواری با همنوع، باید به جامعه شناسی و روانشناسی رئالیستی شاعر توده پی برد:

1
در غم انسان نشستن

·        در غم همنوع نشستن آسان است.
·        غمخواری با همنوع هنر و شق القمر نیست.
·        هر کس می تواند قیافه مغموم به خود گیرد و به مادر مرده ای تسلیت بگوید و حتی باران سرشکی (با هر محتوا)  از ابر دیده ببارد و ضمنا در دل خود راضی و شاد و خشنود باشد که مادر خودش هنوز در روی خاک است و نه در زیر خاک.

2

در غم انسان نشستن

·        این واکنش پسیکولوژیکی ـ غریزی، دست خود او هم نیست.
·        غمخواری با همنوع، چه بسا به شادی خواری با خویشتن سرشته است.
·        این را کسی می داند که چند روزی «میهمان این آقایان» (به اذین) عبا مند و عمامه مند و آن آقایان کراوات مند و فکل مند  باشد.
·        شنیدن صدای پای شکنجه گر و احساس اینکه همنوع دیگری به بازپرسی برده می شود و حتی شنیدن صدای زجر آلود  همنوع، نوعی رضایت پسیکولوژیکی ـ غریزی خاطر در او پدید می آورد:
·        «خدا را شکر که قرعه فال به نام من نیفتاد.»

3
در غم انسان نشستن

·        حریفی در مرور خاطراتش می گفت:
·        وقتی از سلول انفرادی به سلول عمومی منتقل شدم، برخی از قربانیان شکنجه، شکوه از آن داشتند که چرا من در زیر ضربات شلاق و سیلی، نه سکوت، بلکه ضجه سر داده ام و اعصاب آنها را خرد کرده ام.
·        روانشناسی و غریزه حفظ نفس می تواند آدمی را به خودپرست بی رحمی بدل کند.

4
در غم انسان نشستن

·        غمخورای با همنوع اگرچه ستایش انگیز است، ولی هنر و شق القرم نیست.
·        چون در جامعه طبقاتی، آدم ها ـ چه بسا ـ سعادت خویشتن را در ذلت همنوع جست و جو می کنند و می یابند.

·        یکی از دلایل سوسیولوژیکی و پسیکولوژیکی انتشار سریع السیر خبر مرگ همنوع و سالگرد مرگ همنوع و داد و ستد تسلیت در رسانه های همگانی هم همین است:
·        غم خواری با همنوع با محتوای شادی خواری روحی و روانی و غریزی.

5

پا به پای شادمانی های مردم، پای کوبیدن

·        هنر و شق القمر در جامعه طبقاتی، شادی خواری با همنوع است.
·        در این زمینه نه غریزه حفظ نفس حامی کسی است و نه روانشناسی.
·        اینجا عشق اصیل به همنوع مطرح است.
·        اینجا هومانیسم اصیل و همبستگی عمیق با همنوع مطرح است. 


·        کمونیسم، مادیت یابی هومانیسم است.
·        کمونیسم نفی دیالک تیکی هومانیسم است.
·        کمونیسم هومانیسم ایدئالِ رئالیزه گشته است.
·        کمونیسم هومانیسمی است که سلب ایدئالیته شده است.
·        کمونیسم هومانیسمی است که جامه ایدئال از تن بدر کرده و رئالیته یافته است.
·        واقعیت یافته است.
·        به همین دلیل، آغاز کمونیسم، پایان هومانیسم است.
·        آغاز کمونیسم، نفی دیالک تیکی هومانیسم است.
·        آغاز کمونیسم، به معنی سلب ایدئالیته از هومانیسم و اعطای رئالیته به هومانیسم ایدئال دیرمان دیرنده است.

·        اینهم هنوز تمامت هومانیسم شاعر توده نیست.

ت

گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
همنفس با بلبلان کوهی آواره، خواندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن

·        مدال دیالک تیکی دیگر هومانیسم مارکسیستی ـ لنینیستی، احیای وحدت (هماهنگی و هارمونی) بر باد رفته میان جامعه و طبیعت است.
·        ناتورالیسم اصیل توده ای است:
·        تغذیه و پاسداری از گوسفندان
·        دامپروری
·        هماوازی با بلبلان کوهی آواره که نیای ما هستند.
·        شیر دادن به اهوبچگان گرفتار در تله و دام.

4
·        کمونیسم و ناتورالیسم دو روی سکه واحدی اند.
·        دو روی مدال دیالک تیکی واحدی اند و رابطه آن دو را به هیچ ترفندی نمی توان پاره کرد.
·        کمونیسم بدون ناتورالیسم وجود ندارد.

5
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون  

·        شهریار اما شاعر اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی است.
·        اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی، اجامر ستاننده اند و نه دهنده.
·        سوبژکت بیداد اند و نه داد.

·        سوبژکت داد، توده است که خالق ازلی و ابدی هستی اجتماعی است.
·        خدای خاک (سیاوش کسرائی) است.

·        شهریار از فرط خودخواهی، خودخشنودی و خود شیفتگی قبل از موت خود و امثال خود، به حیدر بابا تسلیت می گوید.
·        جای عادولف احمد شاملو و اجامر دیگر خالی است.

·        این سرسلامتی گفتن شاعر فئودالیسم و روحانیت به حیدر بابا اما به چه معنی است؟

6
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون  

·        برای دادن پاسخ به این پرسش باید منشاء مفهوم «سرسلامتی» را پیدا کرد:
·        منشاء تجربی ـ واقعی این مفهوم  احتمالا این است که وقتی دست و یا پای همنوعی در روند کار و یا پیکار شکسته، همکاران و یا همرزمانش برای تقویت قلبی (قوت قلب دادن) گفته اند:
·        «اگر دستت و یا پایت شکست، سرت سلامت باد.»

·        این اما به چه معنی است؟    

7
بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون  

·        این به معنی ابرام بر نقش تعیین کننده مغز در دیالک تیک اندام است.
·        اگر مغز (سر) سلامت باشد، نواقص ارگانیکی دیگر قابل جبران و جایگزینی خواهند بود.

·        حالا می توان به منظور شهریار از این تعزیت و تسلیت به حیدر بابا پی برد:

8

·        شهریار عملا، یعنی بی اعتنا به وقوف و عدم وقوفش، حیدر بابا را بسان ارگانیسم و یا اندام زنده ای تصور و تصویر می کند و خود و امثال خود را به عنوان اعضای اندام حیدر بابا.

·        بدین ترتیب مرگ خود و امثال خود را به وارد گشتن صدمه بر اندام حیدر بابا محسوب می دارد و به او، «سرت سلامت» می گوید.
·        همدردی و هومانیسم فئودالی ـ روحانی شاید همین باشد که شهریار در این مصراع شعر، نمایندگی می کند.

·        آثار هنری، آیینه ایده ئولوژی اند.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    غمخورای با همنوع اگرچه ستایش انگیز است، ولی هنر و شق القمر نیست.

    پاسخحذف