فروغ
فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
«اسیر»
·
دانم اکنون از آن خانه ی دور
·
شادی زندگی پر گرفته
·
دانم اکنون که طفلی ـ به زاری ـ
·
ماتم از هجر مادر گرفته
·
هر زمان می دود در خیالم
·
نقشی از بستری خالی و سرد
·
نقش دستی که کاویده ـ نومید ـ
·
پیکری را در آن با غم و درد
·
بینم آنجا، کنار بخاری
·
سایه ی قامتی سست و لرزان
·
سایه ی بازوانی که گویی
·
زندگی را رها کرده آسان
·
دورتر، کودکی خفته ـ غمگین ـ
·
در بر دایه ی خسته و پیر
·
بر سر نقش گل های قالی
·
سرنگون گشته، فنجانی از شیر
·
پنجره باز و در سایه ی آن
·
رنگ گل ها به زردی کشیده
·
پرده افتاده بر شانه ی در
·
آب گلدان به آخر رسیده
·
گربه با دیده ای سرد و بی نور
·
نرم و سنگین قدم می گذارد
·
شمع در آخرین شعله ی خویش
·
ره به سوی عدم می سپارد
·
دانم اکنون کز آن خانه ی دور
·
شادی زندگی پر گرفته
·
دانم اکنون که طفلی ـ به زاری ـ
·
ماتم از هجر مادر گرفته
·
لیک من ـ خسته جان و پریشان ـ
·
می سپارم ره آرزو را
·
یار من شعر و دلدار من شعر
·
می روم تا بدست
آرم او را
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر