۱۳۹۳ شهریور ۸, شنبه

سیری در شعری از سیمین بهبهانی (10)


 افیون وعده های تهی
(از کتاب رستاخیز
 تاریخ انتشار 1352) 
سیمین بهبهانی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
رضا بی شتاب
تحلیلی از شین میم شین 

آزادسرو بودم و دردا که همچو تاک
سر تا به پای من همه دست نیاز شد

·        معنی تحت اللفظی:
·        سرو آزادی بودم، ولی دریغا که بسان تاک سرتاپایم دست نیاز گشت.

1
 آزادسرو بودم و دردا که همچو تاک
سر تا به پای من همه دست نیاز شد

·        این بیت شعر شاعر بلحاظ محتوای معنوی تحت تأثیر میرزاده عشقی است:

آنچه  انسان را کند روبه مزاج
احتیاج است، احتیاج است، احتیاج
(نقل به مضمون)

·        احتیاج سبب شکست غرور و عزت انسانی انسان ها می شود.
·        احتیاج به سرافکندگی انسان ها منجر می شود.
·        احتیاج انسان را به تن در دادن به پستی وامی دارد.
·        سرو آزاد در این صورت به معنی مظهر سربلندی، سرافرازی، عزت انسانی تصور می شود.
·        شاعر نخست سربلند و سرافراز می زیست، ولی تحت شرایط نوین گدا شده است.
·        محتاج این و آن شده است.
·        ذلیل شده است.

2
·        البته نظر میرزاده عشقی در این بیت خود قابل بحث است.
·        آنچه انسان ها را روبه مزاج می کند و به ذلت مادی و فکری و روحی و روانی می کشاند، نه احتیاج، بلکه شرایط مادی موجود است.
·        یعنی مناسبات اجتماعی حاکم است:

الف
·        احتیاج به نان و مسکن و پوشاک و غیره اولا استثناء نمی شناسد و در مورد همه انسان ها (و حتی حشرات و حیوانات)  صادق است.

ب
·        ثانیا احتیاج مورد نظر شاعر، یعنی فقر مادی، خود ثانوی است و  فی نفسه علت تشکیل «مزاج» معینی در انسان ها نیست.
·        فقر یا نتیجه سطح نازل توسعه نیروهای مولده  است و یا در صورت توسعه نیروهای مولده، نتیجه مناسبات تولیدی مبتنی بر استثمار حاکم است.

3
آزادسرو بودم و دردا که همچو تاک
سر تا به پای من همه دست نیاز شد

·        شاعر در این بیت، دیالک تیک آزادی و نیاز را به شکل دیالک تیک سرو و تاک بسط و تعمیم می دهد تا از سقوط خویش خبر دهد.
·        شاعر از این بابت رنج می برد که به علل مختلف ذکر شده در ابیات قبلی، تحول کیفی منفی یافته است و از مقام والای سرو به اسفل السافلین تاک سقوط کرده است.
·        برگ های تاک در این بیت به دست های انسانی تشبیه می شوند که به قصد طلب حاجب به درگاه باری تعالی بلند و باز شده اند.

4
آزادسرو بودم و دردا که همچو تاک
سر تا به پای من همه دست نیاز شد

·        سرو بر خلاف تاک درختی است که میوه «تولید» نمی کند.
·        سرو درخت بی ثمری است.
·        سرو حتی بمراتب بدتر از بید است.
·        چون بید به قول سهراب شاعر، شاخه اش را برایگان در اختیار پرنده می گذارد و سایه اش را برایگان به هر رهگذری ارزانی می دارد.

·        سرو اما علیرغم این بی ثمری و شاید هم به دلیل همین بی ثمری در ادبیات فارسی از عزت و ارج و مقام والائی برخوردار است.
·        درست بر خلاف بید و درختان بار آور دیگر.

·        سؤال ولی این است که چرا و به چه دلیل؟

5
آزادسرو بودم و دردا که همچو تاک
سر تا به پای من همه دست نیاز شد

·        در ایدئولوژی نظامات اجتماعی بنده داری و فئودالی و بورژوائی واپسین برای اثبات صحت و سقم نظرات مختلف همه از دم به ناتورالیزاسیون چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی و یا بر عکس به سوسیالیزاسیون و یا هومانیزاسیون چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی توسل می جویند.
·        به همین دلیل است که چیزهای طبیعی از جماد تا نبات و از جانور تا انسان را بر اساس معیارهای طبقاتی بنده داری و فئودالی و بورژوائی واپسین طبقه بندی می کنند:
·        بدین طریق و ترفند است که دوئالیسم وسیعی از چیزهای طبیعی سرهم بندی می شود تا با توسل به آنها بتوانند تضادهای اجتماعی را به مثابه دوئالیسم های اجتماعی ـ طبیعی ـ الهی جا بزنند، ازلی و ابدی و لایزال محسوب دارند و توجیه کنند.

·        مراجعه کنید به تحلیل آثار سعدی و حافظ و غیره در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6
آزادسرو بودم و دردا که همچو تاک
سر تا به پای من همه دست نیاز شد

·        سرو آزاد شباهت غریبی به اشرافیت بنده دار و فئودال و بعد بورژوازی دارد که کار مادی را ننگ می دانند و از قبل کار توده های مولد و زحمتکش ارتزاق می کنند.
·        اشرافیت بنده دار و فئودال و بورژوازی نیز بسان سرو به تولید نعمات مادی نمی پردازند.
·        ما از خاستگاه و یا پایگاه طبقاتی شاعر خبر نداریم.
·        با توجه به تاریخ سرایش این شعر این تصور به خاطر آدمی خطور می کند که شاید شاعر خاستگاه طبقاتی فئودالی داشته و با پیروزی انقلاب ضد فئودالی و بورژوائی سفید امتیازات طبقاتی خود را از دست داده و خانه خراب شده است:
·        از مقام معظم سرو آزاد انگل و مفتخور (اشرافیت فئودالی)  به اسفل السافلین تاک، یعنی توده های مولد نعمات مادی سقوط کرده است. 

·        البته نمی توان بر اساس شعر واحدی حکم قطعی صادر کرد.

·        ولی تحقیر تاک و تجلیل سرو در تحلیل نهائی به معنی تحقیر توده های مولد و زحمتکش و تجلیل طبقات انگل و مفتخور است.

سجّاده را به سفره، دگر می توان فروخت
نانپاره، ای دریغ که مُهر نماز شد!

·        معنی تحت اللفظی:
·        وضع چنان وخیم است که می توان سجاده را با سفره تعویض کرد.
·        دریغا که نان پاره ای به درجه مهر نماز ارتقا یافته است.

1
سجّاده را به سفره، دگر می توان فروخت
نانپاره، ای دریغ که مُهر نماز شد!

·        شاعر در این بیت دیالک تیک مادی و معنوی را از سوئی به شکل دیالک تیک سفره و سجاده و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک نانپاره و مهر نماز بسط و تعمیم می دهد و بر تقدم مادی (سفره، نانپاره) بر معنوی (سجاده، مهر نماز) دریغ می خورد.

·        این موضعگیری نظری شاعر اما به چه معنی است؟

2
سجّاده را به سفره، دگر می توان فروخت
نانپاره، ای دریغ که مُهر نماز شد!

·        تقدم قائل شدن به سجاده بر سفره و مهر نماز بر نانپاره به معنی تقدم قائل شده بر روح نسبت به ماده است.
·        یعنی به معنی نمایندگی جهان بینی ایدئالیستی است.
·        شاید شاعر خود نداند که عملا همان موضعگیری طبقاتی و ایدئولوژیکی را نمایندگی می کند که اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانیت و بورژوازی نمایندگی می کنند:
·        آنها هم روح را بر ماده، شعور اجتماعی را بر وجود اجتماعی، دین را بر نان مقدم می دانند.

3
·        این طرز تفکر شاعر، نوعی وارونه اندیشی است.
·        قضیه درست عکس آن است که شاعر تصور می کند:
·        معنویات و روحیات در تحلیل نهائی انعکاس مادیات اند.
·        مفهوم انتزاعی درخت (روح، شعور) انعکاس درختان مادی، واقعی ـ عینی در آئینه ضمیر انسان ها ست و نه برعکس.
·        اندیشه (حکم، جمله، قضاوت) انعکاس واقعیت امری است که قبل از تشکیل اندیشه در کله آدمی، در جهان واقعی، یعنی در خارج از کله آدمی وجود داشته است:
·        قبل از اینکه حکم (جمله، اندیشه) «زمین سیاره ای است» فرمولبندی شود، زمین به مثابه سیاره جود داشته است.
   
4
سجّاده را به سفره، دگر می توان فروخت
نانپاره، ای دریغ که مُهر نماز شد!

·        شاعر با این بیت، ضمنا درک ایدئالیستی تاریخ را نمایندگی می کند.
·        شاعر به نقش صرفنظرناپذیر نانپاره (تولید مایحتاج مادی) وقوف روشن ندارد.
·        بشر و جانور بدون سجاده و مهر نماز می تواند زندگی کند، ولی بدون سفره و نانپاره چنان از پا در می آید که سجاده و مهر و خیلی چیزهای دیگر بکلی فراموش می شوند.

·        سعدی به این حقیقت امر ماتریالیستی ـ تاریخی صدها بار اشاره کرده است:

تشنه سوخته در چشمه روشن، چو رسید
تو مپندار که از پیل دمان اندیشد

ملحد گرسنه در خانه خالی بر خوان
عقل باور نکند، کز رمضان اندیشد

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر