۱۳۹۳ شهریور ۱, شنبه

سیری در شعری از سیمین بهبهانی (3)


سرودِ نان
تحلیلی از شین میم شین 

این منم، پیک نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم

لیک ـ آهسته ـ نغمه اش می گفت،
که نه از شادی ام، پی نانم

·        شاعر در این بند شعر، هم از روندهای پسیکولوژیکی (روانشناسی) رامشگر دوره گرد پرده برمی دارد، هم از استنباطات شخصی خویش از شیوه زیست و تفکر رامشگر، هم از پایگاه طبقاتی خویش و هم از جهان بینی خویش:

1
این منم، پیک نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم

·        در این بیت شعر، همانطور که در تحلیل ابیات قبلی ذکر شد، دیالک تیکی از آگاهی و خود آگاهی رامشگر دوره گرد تبیین می یابد:
·        بنا بر برداشت شاعر، حاجی فیروز می داند که کیست:
·        او می داند که پیک نوبهار است.
·        یعنی به فونکسیون اجتماعی خود، آگاه است.
·        او خود را چاوش بهار می داند، چاوشی که باز آمد بهار را نوید می دهد.
·        یعنی به اطلاع مردم می رساند.
·        فونکسیون آگاهی بخش حاجی فیروز به همین دلیل است.

2
این منم، پیک نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم

·        در این بیت ضمنا از خودشناسی و به عبارت عام تر از خود آگاهی پرولتر دوره گرد نیز پرده برداشته می شود:
·        حاجی فیروز چاوش بهار است و مژده باز آمد بهار را با سرود خویش به گوش مردم می رساند.
·        دیالک تیک آگاهی و خود آگاهی به همین دلیل است:
·        او هم از باز آمد بهار آگاه است، هم همین آگاهی را به گوش خلق می رساند و توده را برای استقبال از نوبهار فعال می کند و هم خود را و نقش و فونکسیون خود را می شناسد، یعنی خود آگاه است.  
·        فرق انسان با خر همین است.

3
این منم، پیک نوبهار منم
که به شادی سرود می خوانم

·        شاعر به احتمال قوی از روحیه منعکسه در حرکات و سکنات و رفتار مطرب دوره گرد، به روندهای معرفتی ـ روانی او پی می برد و از قول او می نویسد:

« که به شادی سرود می خوانم»

·        این بدان معنی است که مطرب دوره گرد خود نیز از باز آمد بهار شادمان است و مژده رسان بی طرف و بی تفاوت و خنثائی نیست.
·        جزو خلق است و در شادی و اندوه خلق شریک و حتی دخیل استت.


·        در جامعه حاجی فیروز شاعر پرولتاریا همین دیالک تیک شادی و غم را با صراحتی بروشنی آفتاب در معروف ترین شعر خویش تبیین داشته است:   
 
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم
پای کوبیدن

·        این یکی از خصایل ماهوی توده های مولد و زحمتکش است.
·        در جامعه و همبود خود فعال بودن و در غم و شادی جامعه و همبود خود  شریک و دخیل بودن.
·        سوبژکت اجتماعی به معنی کامل کلمه بودن.

4
لیک ـ آهسته ـ نغمه اش می گفت،
که نه از شادی ام، پی نانم

·        شاعر در این استنباط خود از رامشگر دوره گرد، او را جزو عمله محض نان محسوب می دارد.
·        این استنباط شاعر، استنباط نادرستی نیست.
·        واقعا هم اعضای هر جامعه «پی نان» اند.
·        فرق هم نمی کند که در تقسیم اجتماعی کار چه نقشی به عهده داشته باشند.
·        یعنی فرق نمی کند که شاعر باشند و یا شاطر.
·        معلم باشند و یا شاگرد.
·        نانوا باشند و یا شالیکار.

5
لیک ـ آهسته ـ نغمه اش می گفت،
که نه از شادی ام، پی نانم

·        این استنباط شاعر از نغمه رامشگر بلحاظ پسیکولوژیکی هم درست است:
·        پرولتاریا همیشه در منجلاب هراس و دلهره و نگرانی کار و زندگی می کند:
·        هراس از پیدا نکردن مشتری و دستمزد مناسب برای نیروی کارش.
·        هراس از مردن از گرسنگی، عریانی، بیماری، بی پناهی، بی سرپناهی.

·        استنباط شاعر از این نظر هم درست است که شادی پرولتاریا به اندوهی عمیق سرشته است.

6
لیک ـ آهسته ـ نغمه اش می گفت،
که نه از شادی ام، پی نانم

·        اما استنباط شاعر مبنی بر اینکه رامشگر دوره گرد خودش شاد نیست و عمله صرف نان است، نیز درست و حقیقی نیست.
·        رامشگر و هر کس دیگر نه فقط پی نان، بلکه در ضمن تلاش برای معاش و به دلیل تلاش برای معاش پی لذت و شادی نیز است:
·        لذت و شادی در ذات ریاضت تولیدی است.
·        در ذات تلاش برای معاش است.
·        کار مولد منبع لایزال لذت و شادی است.
·        فرق هم نمی کند که محصول کار (مولود) مادی باشد و یا معنوی.
·        نان و مسکن و بهداشت و پوشاک باشد و یا ترانه و تندیس و شعر و فلسفه
·        مطرب دوره گرد از کرد و کار خود لذت می برد و زندگی اش معنا و محتوا کسب می کند و نتیجتا شادمان می گردد.
·        شادی و نغمه و رقص و پای کوبی و دست افشانی او لازم و ملزوم یکدیگرند و همدیگر را از خیلی نظرها مشروط می سازند.
·        رامشگر در هر صورت، عمله محض نان نیست.
·        ماشین نیست.
·        آدم است.
·        آدم به معنی حقیقی کلمه است.
·        آدم تر از آدم ترین آدم ها ست.

7
·        از استنباط شاعر ـ بی اعتنا به نیت او ـ می توان به این نتیجه رسید که شادی رامشگر دوره گرد تصنعی است.
·        سطحی و ساختگی است.
·        حتی بدتر، یکی از ترفندهای حرفه ای او برای کسب پشیز است.

·        این استنباط شاعر به احتمال قوی نتیجه بیگانگی او از کار مادی و پرولتاریا ست.
·        شاعر به احتمال قوی از طبقات اجتماعی غیرپرولتری است.
·        شاعر به احتمال قوی کار رامشگر دوره گرد را کار تلقی نمی کند.
·        شاعر احتمالا کار حاجی فیروز را در اعماق دل طبقاتی اش تحقیر می کند و به غلط فکر می کند که کار معلم و وکیل و وزیر و شاعر و فیلم بردار و غیره خیلی مهمتر از کار مطرب دوره گرد است.
·        خیلی ها همین خطای نظری فاحش خود را در لفافه هومانیسم به خورد خلایق می دهند.

·        به همین دلایل است که واژه های کلفت و نوکر و کنیز و حمال و عمله و سپور و مطرب و پابرهنه و بی همه چیز و گاو و خر و کره خر و گوساله و قاطر و غیره در جامعه خرفت و کودن و کثیف طبقاتی به فحشواژه بدل شده اند.
  
8
مطرب دوره گرد رفت و هنوز
نغمه ای خوش، به یاد دارم از او
می دوم سوی ساز کهنه ی خویش
که همان نغمه را برآرم از او

·        در این بند واپسین شعر، از تأثیر ماندگار کار حاجی فیروز ـ خواه و ناخواه ـ پرده برداشته می شود:
·        این در طبیعت آثار هنری است که در درازمدت تأثیر می گذارند:
·        شاعر هنوز هم نغمه حاجی فیروز را در اعماق ضمیر خود دارد و می کوشد که همان را با ساز کهنه ای بازتولید کند.

·        این اما به چه معنی است؟

9
·        این بدان معنی است که محصول کار مطرب دوره گرد، در اعماق روح شاعر همچنان و هنوز ادامه حیات می دهد و می تواند بازتولید شود.
·        نغمه ای که برای مصرف کننده (مستمع) این چنین مؤثر و منبع شادی باشد، برای مولد آن، دهها بار بیشتر و عمیقتر شادی بخش و لذت آور است.
·        چون محصول کار هر کس ـ چه محصول کار مادی و چه محصول کار معنوی ـ عزیزترین چیز زندگی او ست و به همین دلیل از تماشای آن در فرم های مختلف غرق در لذت می شود و سیری نمی پذیرد.

·        یکی از دلایل عشق اصیل مادر ـ پدر به فرزند نیز همین جا ست:
·        مادر ـ پدر نیز به مثابه مولد مثل، در فرزند خود، مولود خود را می بینند و می پرستند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر