۱۳۹۳ مرداد ۲۷, دوشنبه

سیری در شعری از حمید مصدق (3)


بازار برده فروشی در صدر اسلام

صفای گمشده
تحلیلی از شین میم شین 

چه انتظار عظيمي نشسته در دل ما
هميشه منتظريم و كسي نمي آيد

صفاي گمشده، آيا
براين زمين تهي مانده باز مي گردد؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        صفای گمشده، آیا بر این زمین خالی مانده برخواهد گشت؟  

1
·        اگر بتوان به ترفندی میان این دو بیت شعر مصدق رابطه معنوی و منطقی برقرار کرد، این تصور و یا این توهم پیش خواهد آمد که ملت منتظر چشم به راه کسی است که صفای گمشده را در کوله بار خود دارد.
·        احتمال این رابطه معنوی میان ایندو بیت شعر اما اندک است.

·        اما اگر به فرض چنین باشد، این قضیه به چه معنی خواهد بود؟

2
صفاي گمشده، آيا
براين زمين تهي مانده باز مي گردد؟

·        در این صورت باید به این نتیجه منطقی رسید که ملت منتظر نظر به پشت سر دارد و نه به پیش رو.
·        به عبارت دیگر، ملتی ارتجاعی و یا واپسگرا ست و نه ملتی پیشرفت طلب، ترقی خواه و احیانا انقلابی.
·        چون ملت منتظر در جست و جوی صفائی است که گوئی در ایام ماضی برقرار بوده و بعد به هر دلیلی، گم شده و اکنون باید پیدا و دوبارهبرقرار  شود.
·        این بدان معنی است که ملت منتظر در تلاش برای برگرداندن چرخ تاریخ به عقب است.

3
·        این انعکاس جامعه در آئینه ضمیر مصدق، انعکاسی رئالیستی است.
·        چون ملت منتظر متجسم در هر حزب و سازمان و گروه و دسته و هسته واقعا هم چشم به پشت سر دارد و نه به پیش رو.

الف

·        راستگراها از شاهپرست تا لیبرال نما، صفای گمشده را در ایام کوروش کبیر می جویند.
·        این را می توان فوندامنتالیسم ناسیونالیستی نوکرمآب نامید که در  ماهیت ارتجاعی اش تردیدی نیست.  

ب

·        سنتگراها از اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی تا بورژوازی واپسین و خرده بورژوازی سوار بر سمند باد، صفای گمشده را در صدر اسلام می جویند.
·        این را می توان فوندامنتالیسم اسلامی و یا شیعی نامید که   ماهیت ارتجاعی اش، اظهر من الشمس است.  

ت
·        چپ استالینیستی صفای گمشده را در عصر استالین می جوید و دود حسرت و آهش دمادم به سوی آسمان پر می کشد.
·        حسرتی تلخ به گذشته ای بر باد رفته که در ارتجاعیتش نمی توان تردید داشت، گیرم که در نهایت خریت، خود را هوادار پیشرفت اجتماعی جا می زند.

3
چه انتظار عظيمي نشسته در دل ما
هميشه منتظريم و كسي نمي آيد
صفاي گمشده، آيا
براين زمين تهي مانده باز مي گردد؟

·        مصدق اما به احتمال قوی میان این دو بیت شعر، رابطه معنوی از این قرار برقرار نمی کند.
·        او در بیت اول از پسیکولوژی ملی پرده برمی دارد:
·        از سنت انتظار عبث و بی ثمر، ولی سمج و جانسخت.
·        چون اگر خری حتی دو هزار و پانصد سال منتظر آمدن کسی باشد و او نیاید، بالاخره دست از انتظار عبث برمی دارد و پی کسب و کار خود می رود.
·        ملت منتظر اما به هیچ طریق و ترفندی حاضر به عبرت و تبعیت حتی از خر نیست.

4
صفاي گمشده، آيا
براين زمين تهي مانده باز مي گردد؟

·        نکته ابتکاری و نظری مهمتر در این بیت شعر مصدق این است که با گم شدن صفای کذائی، نه فقط ایرانزمین، بلکه کره زمین توخالی و تهی مانده است.
·        این بدان معنی است که مصدق نه ملی، بلکه بین المللی «می اندیشد.»
·        یعنی عامتر و کلی تر از آن «می اندیشد» که بتوان تصور کرد.
·        صفای کذائی از کل کره ی زمین رخت بربسته و گم شده است و شاعر می خواهد بداند که بالاخره برمی گردد و به قول حریفی، «کلبه احزان» ملت منتظر، گلستان می شود و یا نه.
·        ایکاش مصدق منظور خود را از صفای گمشده می گفت تا خواننده بالاخره دریابد که صفای گمشده چی بوده که تشکیل دهنده کل محتوای زمین بوده است.
·        شاید شاعر در ادامه شعر بگوید.

اگر زمانه به اين گونه،
پيشرفت اين است
مرا به رجعت تا غار مسكن اجداد
مدد كنيد كه امدادتان گرامي باد

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر زمانه ای از این دست، نشانه پیشرفت است، کمکم کنید که من به غار آبا و اجدادم برگردم.

1
·        انتقاد از در عقب به همین می گویند:
·        شاعر «انقلابی» از وضع موجود ناراضی است و زمانه خویش را به چالش می کشد، ولی در عین حال، اولین گلوله را نثار ران رهروان و پیروان می کند:
·        چون شوخی ـ شوخی و به طنز فئودالی، خواننده را به دنبال ماضی برباد رفته و از یاد رفته می فرستد.
·        چون صرفنظر از نیت باطنی شاعر، روان و روح و ضمیر خواننده در روند خوانش و هضم و جذب شعر حسرتی عظیم به ماضی کسب کرده است.
·        حسرتی به رجعت به مغاره های اجداد خویش.
·        اینکه هنوز چیزی نیست.

2
اگر زمانه به اين گونه،
پيشرفت اين است
مرا به رجعت تا غار مسكن اجداد
مدد كنيد كه امدادتان گرامي باد

·        شاعر حتی برای برگشت به مغاره های اجدادش به مدد این و آن نیاز دارد.
·        تئوری انفعال را بهتر از این نمی توان اشاعه داد و از ذلت ایدئولوژیکی خود بهتر از این نمی توان پرده برداشت:
·        چون رجعت به مغاره های اجداد، به معنی سقوط به قهقرا ست و برای سقوط قاعدتا نباید به مدد این و آن نیازی باشد.
·        انسان و حیوان که سهل است، هر صخره و سنگی می تواند به لنگری سقوط کند و رفته رفته سرعت گیرد.

·        البته بعضی از فضلای شکم سیر بی خیال به خرده خواهند گفت که این فرم شعر است برای انتقادی از وضع موجود.
·        باید معنی آن را درو کرد و فرم آن را دور انداخت.

3
اگر زمانه به اين گونه،
پيشرفت اين است
مرا به رجعت تا غار مسكن اجداد
مدد كنيد كه امدادتان گرامي باد

·        ایراد این اندرز فضلای شکم سیر بی خیال و خودخواه اولا این است که فرم در دیالک تیک فرم و محتوا هیچ واره نیست و نقش عظیمی به عهده دارد.
·        برتولت برشت هم از وضع موجود انتقاد می کند، ولی فرمی را بطور خودپو و یا آگاهانه برای انتقاد خود به خدمت می گیرد که خواننده و شنونده شعر و یا نثرش به جای رجعت به غار، به آینده پر بار می اندیشد.

4
·        ثانیا فرم هر چیزی در تحلیل نهائی به فرمان محتوا تعیین می شود.
·        این محتوای ایدئولوژیکی بینش شاعر است که به مفهوم «رجعت به غارمسکن اجداد» راه باز می کند.
·        دستکم گرفتن عناصر فرمال چیزها نه نشانه خردمندی و خردگرائی، بلکه نشانه بی خبری از دیالک تیک عینی هستی و نتیجتا نشانه بی خبری از خرد اندیشنده است.  

5

·        ثالثا شاعر عملا به تحقیر پیشرفت می پردازد.
·        تنفر از پیشرفت را اشاعه می دهد و بدیلی جز برگشت به غار اجداد نمی شناسد.
·        پیشرفت علیرغم هر عیب و نقصی، علیرغم هر پیامد دردناکی، پیشرفت است و هر شاعر انقلابی خواه و ناخواه به جانبداری از آن سینه سپر می کند.
·        برای اینکه توسعه اجتماعی همیشه فرم مارپیچی دارد و نه خطی.
·        هر پیشرفتی دیالک تیکی از فراز و فرود، دیالک تیکی از افت و خیز است.
·        هر پیشرفتی دیالک تیکی از سود و زیان است و در این دیالک تیک فراز و فرود، افت و خیز، سود و زیان، نقش تعیین کننده از آن فراز و خیز و سود است.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    انسان و حیوان که سهل است، هر صخره و سنگی می تواند به تلنگری سقوط کند و رفته رفته حتی سرعت بگیرد.
    با پوزش

    پاسخحذف