۱۳۹۳ مرداد ۳۰, پنجشنبه

سیری در شعری از حمید مصدق (5)


صفای گمشده
تحلیلی از شین میم شین 

هميشه مي گفتم:
«چه قدر مردن خوب است
چه قدر مردن
ـ در اين زمانه كه نيكي حقير و مغلوب است ـ
خوب است!»

·        معنی تحت اللفظی:
·        مردن در زمانه ای که نیکی حقیر و مغلوب باشد، خوب است.

1
·        ازاین بند واپسین شعر مصدق می توان به این نتیجه رسید که بزعم او «خانه سراسر سیاه است.»
·        یعنی هراس و دلهره او از فنای صدق و صفا و گریز آفتاب صداقت به تحقق پیوسته است.
·        زمانه از زیبائی و صدق و صفا بکلی تهی است.
·        حتی بمراتب بدتر، نیکی حقیر و مغلوب است.
·        یعنی بدی بر جهان حاکم است.

·        این سمتگیری ایدئولوژیکی شاعر اما به چه معنی است؟

·        این اولا به معنی سمتگیری ایدئولوژیکی پسیمیستی است.

·        مراجعه کنید به پسیمیسم (بدبینی فلسفی و تاریخی)  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        حتما حریف دگراندیشی خواهد گفت:
·        چرا پسیمیستی و نه رئالیستی؟

·        برای پاسخ به این اعتراض حریف می توان مراجعه ای دیگر به همین شعر مصدق کرد:

2
چه انتظار عظيمي نشسته در دل ما
هميشه منتظريم و كسي نمي آيد

·        شاعر اگر رئالیست باشد و نه پسیمیست، حداقل با رجوع به تجارب شخصی و یا تاریخی باید بداند که انتظار اعجاز از «انتظار عظیم» بیهوده است:
·        به قول قدما، «با حلوا حلوا گفتن، دهان شیرین نمی شود.»
·        با داشتن «انتظار عظیم» نسبت به ظهور امام هزارساله ی موهوم، امام واره ای به نام خمینی ظهور می کند و کابوس دوره سیاه محمد رضای خونریز را به آرزو و ایدئال و حسرتی عظیم بدل می سازد.

3
صفاي گمشده، آيا
براين زمين تهي مانده باز مي گردد؟

·        در این بیت شعر نیز پسیمیسمی مستور خرناسه می کشد:
·        بنظر شاعر، صدق و صفا گمشده است و برگشت آن به آرزو و ایدئالی بدل شده است.

4
اگر زمانه به اين گونه،
پيشرفت اين است
مرا به رجعت تا غار مسكن اجداد
مدد كنيد كه امدادتان گرامي باد

·        شاعر در این بند شعر، ماضی را با مضارع مقایسه می کند و به نفع ماضی حکم صادر می کند.
·        این معنائی جز پسیمیسم ندارد.

5
·        رئالیسم پیشکش، اگر او به امپیریسم (تجربه گرائی) پای بند می بود، می بایستی بداند که ماضی به هیچ وجه من الوجوه بهتر از مضارع نبوده است.
·        تاریخ عقب عقب نرفته و نمی رود و نمی تواند هم برود.
·        سطح زندگی مردم بدتر نشده است.
·        به عبارت علمی تر، سطح توسعه نیروهای مولده تنزل نیافته و تنزل هم نمی یابد و نمی تواند هم تنزل یابد.
·        جامعه از عصر کمباین و تراکتور به عصر چوب و چماق و خیش چوبی و گاو آهن برنمی گردد.
·        مردم از زندگی آدمانه در خانه  به زندگی جانورانه در مغاره سقوط نمی کنند.

6
اگر زمانه به اين گونه،
پيشرفت اين است
مرا به رجعت تا غار مسكن اجداد
مدد كنيد كه امدادتان گرامي باد

·        شاعر ضمنا آلترناتیو و بدیلی که برای مضارع نامطلوب دارد، نه آلترناتیوی بالنده و مترقی، بلکه آلترناتیوی میرنده و محال است:
·        بدیل شاعر ارتجاعی است و نه انقلابی.
·        بدیل شاعر برگشت به ماضی است.
·        این نه تنها پسیمیسم نظری، بلکه حتی پسیمیسم عملی است.
·        فرق هم نمی کند که او در لفافه انتقاد از وضع موجود پیشنهاد می کند و یا نه.

7
هميشه دلهره با من،
هميشه بيمي هست
كه آن نشانه ی صدق از زمانه برخيزد
و آفتاب صداقت ز شرق بگريزد.

·        شاعر در این بند شعر، سودای میخکوب کردن جامعه در ماضی و یا در بهترین حالت در مضارع را دارد:
·        هراس و دلهره او از تغییر و تحول جامعه است.
·        همین موضع ایدئولوژیکی را هم ارتجاع کلاسیک نمایندگی کرده و هم ترادیسیونالیسم (سنتگرائی) کلاسیک.

8
هميشه مي گفتم:
«چه قدر مردن خوب است
چه قدر مردن
ـ در اين زمانه كه نيكي حقير و مغلوب است ـ
خوب است!»

·        در این بند واپسین شعر، صراحت خاصی در سمتگیری ایدئولوژیکی ارتجاعی شاعر جاری می شود:
·        شاعر در این بند واپسین شعر، مرگ را به مقام تنها آلترناتیو و تنها بدیل ایدئالیزه می کند:
·        این نه تنها پسیمیسم، بلکه نتیجه نهائی و منطقی پسیمیسم است، یعنی نیهلیسم است.

·        مراجعه کنید به نیهلیسم (پوچی گرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

9
·        این نهایت فاجعه است.
·        چون اگر به فرض صدق و صفا و صداقت و نیکی انتزاعی حقیر و مغلوب شده باشند، می توان به احیای آنها مبادرت ورزید و همراه با همفکران خویش به مدافعه از سنگر صدق و صفا و صداقت و نیکی پرداخت.
·        به عبارت علمی تر می توان به پیروزی حقیقت عینی مدد رساند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر