ملکه ای که به سوء ظنی
به دست جلاد سپرده می شود.
تحلیلی از شین میم شین
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
به دست جلاد سپرده می شود.
تحلیلی از شین میم شین
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
·
خواجه به احتمال قوی میان درویش و
گدا فرق می گذارد.
·
خواجه واژه گدا را احتمالا با
محتوای بکلی دیگری پر می کند.
·
ما باید مفاهیم درویش و گدا را مستقلا و مفصلا مورد
تحلیل عینی قرار دهیم تا یقین کسب کنیم.
·
احتمال این می رود که خواجه توده های مولد و زحمتکش را
در مفهوم گدا تجرید کند، توده های به قول اشرافیت بنده دار و فئودال، بی همه چیز
را.
·
بی خانمانان و پابرهنه ها را.
1
·
فقط در این صورت است که معتبر گشتن آنها به معنی وارونه
گشتن جامعه وارونه خواهد بود:
·
به قول نیما، به معنی زیر و زبر گشتن جامعه خواهد بود.
·
یعنی به معنی قبضه قدرت از سوی توده
های مولد و زحمتکش و سلب مالکیت و نتیجتا قدرت سیاسی، اقتصادی و فکری و فرهنگی از اشرافیت بنده دار
و فئودال خواهد گشت.
·
تصور چنین پدیده ای خواجه را به
یاد بدترین بلایای آسمانی می اندازد.
·
چنین چیزی به مذاق خواجه خوش نمی
آید.
·
خواجه طرفدار سرسخت حفظ وضع موجود
است.
2
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
·
سلسله مراتب (هیرارشی) طبقاتی در
فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) خواجه از مقدس ترین مقدسات است و باید تا ابد کذائی
همان بماند که از ازل کذائی بوده است.
·
گدا در جامعه ایدئال خواجه حق ترقی
و کسب اعتبار ندارد.
·
این بر خلاف مشیت الهی است.
·
در این مورد میان نمایندگان دیگر طبقات
اجتماعی واپسین و خواجه همنظری مطلق وجود دارد.
·
شوپنهاور و نیچه و دیگر فلاسفه بورژوائی
واپسین نیز همین موضع خواجه را در نهایت رادیکالیته و افراط نمایندگی می کنند.
·
حالا نظری به کل این غزل خواجه می
اندازیم که به شکل ترانه هم در آمده است.
ترسم
که اشک، در غم ما پرده در شود
و این راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند:
«سنگ لعل شود در مقام صبر»
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده، گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من، آنجا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان، حدیث ما بر دلدار، بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو، زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل را ست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست تو ست
دم درکش ار نه، باد صبا را خبر شود
3
و این راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند:
«سنگ لعل شود در مقام صبر»
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده، گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من، آنجا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان، حدیث ما بر دلدار، بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو، زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل را ست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست تو ست
دم درکش ار نه، باد صبا را خبر شود
3
ترسم
که اشک، در غم ما پرده در شود
و این راز سر به مهر به عالم سمر شود
و این راز سر به مهر به عالم سمر شود
·
معنی تحت اللفظی:
·
هراسم از آن است که اشک در غم ما پرده دری کند و راز
پنهان ما بسان افسانه ای دهن به دهن بگردد.
4
·
خواجه در این بیت، اشک را به غلام پرده دار خوانین و
سلاطین فئودالی تشبیه می کند و دل خود را به خیمه گاه اسرار آمیز خوانین و سلاطین.
·
به همان سان که غلام کر و لال و
خرفت و خر می تواند پرده از خیمه خان کنار زند و اسرار پشت پرده را افشا کند، به همان سان هم اشک خواجه از فرط غم می تواند از اسرار سر به مهر خواجه پرده بر
درد.
·
انگاه همه می فهمند که خواجه دلی لبریز
از غم دارد و عاشق شده است.
·
سؤال ناقابل فقط این است که چرا و
به چه دلیل باید عشق کسی نسبت به همنوعی به راز سر به مهری بدل شود؟
5
ترسم که اشک، در غم ما پرده در شود
و این راز سر به مهر به عالم سمر شود
ترسم که اشک، در غم ما پرده در شود
و این راز سر به مهر به عالم سمر شود
·
یکی از دلایل آن می تواند این باشد که کسی عاشق زن خانی
و یا سلطانی شود.
·
چنین عشقی اگر برملا شود، می تواند به بر باد رفتن سر عاشق تمام شود.
·
چنین عشقی را باید بسان راز سر به
مهری از اغیار مخفی کرد.
·
چنین عشقی در دربارهای فئودالی حتی
به سپردن ملکه به دست جلاد منجر شده است، چه رسد به عاشق.
·
راز اما یکی از مقولات اصلی در فلسفه
و بویژه در تئوری شناخت خواجه است که باید مستقلا مورد بررسی عینی قرار گیرد.
6
ترسم که اشک، در غم ما پرده در شود
و این راز سر به مهر به عالم سمر شود
ترسم که اشک، در غم ما پرده در شود
و این راز سر به مهر به عالم سمر شود
·
سؤال ناقابل دیگر این است که چرا باید کسی با خیلی از کنیز
و کلفت و نوکر و بنده و غلام و همسر و صیغه و معشوقه عاشق شاهزاده ای و یا ملکه ای
شود و مجبور به خون دل خوردن و در مخاطره بسر بردن گردد؟
·
دلیل این را باید در اتیک (اخلاق) و
پسیکولوژی اعضای طبقات اجتماعی واپسین جست.
·
زندگی رخوت بار و بی معنای حضرات فقط با مشغله های غریبی از قبیل سکس و جنگ و
دوئل و عیش و نوش و گردش و حیف و میل و ریسک و غیره تحمل پذیر می گردد و کم و بیش معنائی
کسب می کند.
·
در رمان هائی که نوشته شده اند و فیلم
هائی که از اغلب آنها ساخته شده، این مسئله پسیکولوژیکی اعضای طبقات اجتماعی واپسین بروشنی تشریح می شود.
·
سلاطین چه بسا در «پشت پرده» با
زنان زیبای دور و بری های خود به عملیات جنسی پر جار و جنجال می پردازند، در حالیکه شوهر آنها «برون پرده» ایستاده است.
·
طبقات اجتماعی واپسین تجسم بی چون
و چرای بربریت لگام گسیخته اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر