۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه

سیری در گلستان سعدی (98)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت نهم
(گلستان با ب اول، ص 29) 
تحلیلی از شین میم شین

·        بر بالین حضرت یحیی پیغمبر معتکف (مشغول عبادت)  بودم، در جامع دمشق، که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود، اتفاقا به زیارت آمد، نماز و دعا کرد و حاجت خواست:

درویش و غنی بنده این خاک در اند
و آنان که غنی ترند، محتاجترند

·        آنگه مرا گفت:
·        «از آنجا که همت درویشان است و صدق معاملت ایشان، خاطری همراه من کنند که از دشمنی صعب، اندیشناکم.»
·        گفتمش:
·        «بر رعیت ضعیف، رحمت آور، تا از دشمن قوی زحمت نبینی.

به بازوان توانا و قوت سر دست
خطا ست، پنجه مسکین ناتوان بشکست

نترسد آن، که بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای در آید، کسش نگیرد دست

هر آن، که تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست

ز گوش، پنبه برون آر و داد خلق بده
و گر تو می ندهی داد، روز دادی هست

*****

بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش، ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید، که نامت، نهند آدمی.»

پایان
  
·        معنی تحت اللفظی:
·        در مسجد جامع دمشق بر سر گور حضرت یحیی پیامبر مشغول عبادت بودم که یکی از شاهان عرب که به ستمگری معروف بود، تصادفا به زیارت آمد.
·        پس از نماز و التماس دعا طلب برآورده شدن حاجات خویش کرد.

·        چه غنی و چه فقیر بنده درگاه الهی اند و هر کس غنی تر باشد، محتاج تر است.

·        بعد رو به من کرد و گفت:
·        «از آنجا که دراویش جوانمردند و در معامله صداقت به خرج می دهند، در حق من هم دعا کنید.
·        برای اینکه از دشمنی سخت هراس دارم.»

·        گفتم:
·        «با رعایای ضعیف مهربانی پیشه کن تا از دشمن قوی آزار نبینی!»  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر