۱۳۹۲ دی ۳, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (412)

  چقدر کلمات معصوم اند
بمناسبت صد و سی و ششمین سالروز تولد استالین
پاسخ به حسن مرتضوی در بحث استالین زدایی
نیما امام جمعه (کوهبنانی)
چپ تا زمانی که از استالین اعاده ی حیثیت نکرده، هرگز نخواهد توانست راه در دل توده های زحمتکشان باز کند.
 باید بنشیند و در همان خرقه ی پوسیده اش، بقول شاعر، فخر به حماقت کند
 همه ی این جدل ها و جر و من جر ها مانع نمی شوند تا احترام عمیق قلبی ام را به شما همچون سابق ابراز نکنم.
سرچشمه:
مجله هفته



مسعود بهبودی

·        این اولین مطلب از نیما امام جمعه بود که من هم خواندم.
·        حسن مرتضوی ظاهرا مترجم است.

1
·        نیما امام جمعه بهتر بود که حداقل فرازهای مربوطه از  مطلب مرتضوی را نقل کند و بعد نقد کند.
·        تا خواننده بخت برگشته بداند که دعوا بر سر چیست؟

2
·        چون «استالین زدائی» کذائی می تواند محتواها و نیات متفاوت و حتی متضاد داشته باشد.

3

·        به عنوان مثال، هادی غفاری چندی قبل با تبسم ملیحی می گفت:
·        «ما همه استالینیست بودیم!»

4
·        محمود دولت آبادی عبدالکریم سروش  را به تقلید از مائو (انقلاب فرهنگی چین) متهم می کند.
·   عبدالکریم سروش هم در هراس از مائوئیست و محارب با خدا قلمداد شدن، دولت آبادی را به استالینیسم متهم می کند.
·        گوش شیطان کر، مشد حسن و ظریف می توانند مش محمود احمدی نژاد را استالین ثانی جا بزنند و حکومت خود را به زیور استالین زدائی مزین سازند.  

·        مشد حسن مرتضوی هم می تواند حوایج مادی و سیاسی مشد حسن روحانی و شرکاء را تئوریزه کند.

5
·        خود این نوشته نیما امام جمعه قابل تحلیل است و ضمنا خود افشاگر و ماهیت نما ست.

6
·        کارد ظاهرا به استخوان رسیده است:
·        سازی که نیما در این مطلب می زند، بی اعتنا به صحت و سقم آهنگ آن، چندی قبل بخشا در اخبار روز بوسیله کس دیگری حتی بدون وجود زمینه و نیازی مشخص بدان آهنگ، هم زده شده است.

7
·        من فقط نمی دانستیم آماج حمله کیست؟
·        فکر کردم تروتسکی است.
·        همه که از عالم ساز و آواز خبر ندارند.

8
·        در این مطلب نیما اما آشکار می شود که هدف حضرات،  تخریب لنین به قصد تطهیر استالین است.

9
·        این استراتژی قبلا هم بطرز مستور و پوشیده ای رایج بوده، ولی به این عریانی نبوده که در اخبار روز و اکنون اینجا صورت می گیرد.

10
·        شاید حق با نیما و حریف دیگر در اخبار روز باشد:
·        خطاهای خطیر را باید به حساب ولادیمیر لنین نوشت که دیگر هواداری ندارد تا به دفاع از حریم او لنینیسم خطر کند.

11
·        این چالش یکطرفه در هر صورت اسکولاستیکی است:
·        نیما یک تنه به منبر رفته و سرافراز و مغرور و پیروز پایین آمده، هواداران کمافی السابق بطور مکانیکی هورا می کشند و خواننده ناتوان از خوداندیشی فقط می تواند به ایشان حق بدهد.

12
·        استالین بطور مطلق تطهیر شده، چپ وطنی کذائی باید قبله عوض کند و ساز دیگر زند.
·        تنها چیزی که در حاشیه مانده و کمترین اعتنائی بدان نشده، حقیقت عینی فلک زده است.
باش تا صبح دولتش بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است.

امام شنبه  
«چگونه است آن مردم با وجود چنین ستمی با تمام نیرو از اتحاد شوروی دفاع می کنند و همین امروز وقتی از پیرمردان و پیرزنان روسیه یا دیگر جمهوری ها از آن دوران که می پرسی، اشک حسرت بر گونه شان می نشیند؟
مازوخیسم دارند لابد از نظر شما
چپ تا زمانی که از استالین اعاده ی حیثیت نکرده، هرگز نخواهد توانست راه در دل توده های زحمتکشان باز کند
(نیما امام جمعه)  


·        «امروز روز تولد لئونید برژنف بود.
·        در یک نظر سنجی بیش از 60 درصد شهروندان روسیه برژنف را بهترین رهبر قرن بیستم روسیه دانستند.
·        در این مورد یکی از خوانندگان معروف روسیه ایوسف کابزون گفت:
·        «روسیه یک قدر دانی بزرگ به برژنف بدهکار است که باید بپردازد.»
·         
·        این خبر خودفریبی و عوامفریبی بعضی ها را نقش بر آب نمی کند؟

·        اگر کسی در ایران هم نظر سنجی کند، محمد رضا شاه را کمتر از ۶۰ درصد مردم بهترین رهبر ایران نخواهند دانست؟

·        حالا چه باید کرد؟
·        معیار عینی برای داوری چیست؟
·        حق با استالین است و یا با برژنف «فلان فلان شده خروشچفیست و رویزیوینست و خائن و غیره»؟
·         
 الف میم شیری
 
·        پیام و هدف اصلی این نوشتار «کوبیدن» لنین برای «تطهیر» استالین نیست.
·        اگر یکی دو بار دیگر با دقت مطالعه بفرمائید، حتم دارم واقعیت بحق دیکتاتوری پرولتاریا را از بطن آن بیرون خواهید کشید.
·        بعضی وقتها حرف هائی می زنید که من بطور کلی از شما نا امید می شوم. 

·        می نویسید: «حق با استالین است و یا با برژنف «فلان فلان شده خروشچفیست و رویزیوینست و خائن و غیره»؟
·         این گفته یعنی چه؟ 

·        معلوم است شما با یک قیاس مع الفارق به ترتیب آتی:
·        «اگر کسی در ایران هم نظر سنجی کند، محمد رضا شاه را کمتر از ۶۰ درصد مردم بهترین رهبر ایران نخواهند دانست»، به این سردرگمی رسیده اید.
·        توجه داشته باشید که خلق های اتحاد شوروی در سال های جنگ کبیر میهنی چند ده میلیون نفر قربانی داده اند.
·         ویرانی عظیم کشورشان را تحمل کرده اند.
·         گرسنگی و سختی های دهشتناک کشیده اند.
·         اما در همان چند سال اول پس از پایان جنگ، بر تمامی مشکلات غلبه کرده اند و کشور ویران شده خود را از نو ساخته اند.
·        درست در همان سال ها که نواقص و نارسائی ها را بتدریج از میان بر می داشتند، استالین فوت کرده است (سال ۱۹۵۳).
·        نتایج کار و تلاش های آن سال ها اگر چه در دوره رهبری خروشچف تا حدود زیادی با افت همراه بوده، در دوره رهبری برژنف اما دوباره جان گرفته، به بار نشسته، ثمر داده است.
·        من بعنوان یک شاهد عینی، گواهی می دهم که بیش از ۹۰ درصد نسل سالمند و حتی جوان امروزی، منتها به نقل از پدران و پدربزرگان شان، آن دوره را دوران زندگی در جامعه کمونیستی بمعنی واقعی کلمه می نامند و با صراحت تصریح می کنند که در آن سال ها در جامعه شورائی، وفور نعمت بود و آزادی و امنیت کامل برقرار.
·        در میان مردم هنوز هم که هنوز است این گفته زبانزد همگان است که در سال های رهبری برژنف در جامعه شوروی چنان امنیت و آزادی حاکم بوده که «گرگ و میش با هم می چریدند»
·        حالا شما یک جامعه عاری از ستم طبقاتی و استثمار را، سرشار از نعمات مادی و معنوی را، خالی از ارتش بیکاران و بی مسکنان را، تأمین شده با طب و درمان و بهداشت، آموزش و تحصیل رایگان از کودکستان تا عالی ترین مدارج را… با جامعه سر تا پا فساد و تباهی تحت هدایت شاه و شیخ مقایسه می کنید و سپس در اثر نتیجه گیری ناصواب، به طعنه می پرسید:
·        «معیار عینی برای داوری چیست»؟
·         
·        گذشته از اینها، بنده با احساس مسئولیت کامل به شما و به همه اعلام می کنم، که نتیجه نظرخواهی شخصی من از چندین صد نفر در مناطق مختلف اتحاد شوروی چنین است:
·        بجز دو «رهبر اتحاد شوروی»- خروشچف و گارباچوف- که با تنفر و انزجار عمیق از آنها یاد می کنند، از بقیه رهبران و در رأس همه و در جایگاه بالاتر ازهمه، از استالین به نیکی نام می برند، حتی شاهد بودم که به علامت احترام، کلاه از سر بر می داشتند.

مسعود بهبودی
·        خیلی ممنون

1
·        مسئله مطروحه این بوده که با شیوه های عوامانه نمی توان به تحلیل تاریخ پرداخت.

2
·        نظرسنجی و یا نظرپرسی یکی از سهل ترین ولی نامطمئن ترین شیوه های تحلیل مسائل است.
·        فرق هم نمی کند که در چه سیستمی انجام گیرد.

3
·        این شیوه را طبقه حاکمه در متروپول ها دیری است که به شیوه اصلی و رسمی عوام شناسی و عوامفریبی بدل کرده است.
·        با این تیر واحد چندین نشان در آن واحد زده می شود:

الف
·        هم به مردم القا می شود که حکومت مال خود آنها ست و بسته به نظر آنها ست.
·        فقط باید صادقانه نظر بدهند تا هیئت حاکمه به ساز نظرشان برقصد.

ب
·        ضمنا بدین ترفند به روانشناسی اجتماعی توده دست می یابند تا عوامفریبی را پرفکت (تکمیل) کنند.

4
·        امام جمعه می گوید که دلیل خالی از خطا بودن استالین نظر مثبت مردم به او ست و چپ باید اعاده حیثیت کند و به استالینیسم (و یا آنچه از استالینیسم باقی مانده که بلحاظ محتوا ضد استالینی و بلحاظ فرم شبه استالینی است) روی آورد.

5
·        من نمونه های دیگری از نظرپرسی را برشمردم تا بلکه بعضی ها ملتفت شوند که با طناب نظرپرسی و یا به اصطلاح علمای امپریالیسم، نظرسنجی نمی توان به شناخت چیزی، پدیده ای، کسی و یا روندی نایل آمد.

6
·        دلیل هواداری مردم از گذشته (چه گذشته استالینی، برژنفی و چه سلطنتی) باید مشخصا بررسی منطقی، تجربی و نظری شود.

7
·        من تأملات شتابزده خود را در این رابطه بیان می دارم:
·        دلیل طرفداری مردم از استالین و محمد رضا شاه توسعه نیروهای مولده در زمان آندو ست:

8
·        مردم هرگز خدمات کسی را فراموش نمی کنند.
·        در زمان استالین و محمد رضا هر دو کشور البته در دو فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی متفاوت رو به پیشرفت می روند:
·        مبارزه با بی سوادی و توسعه علمی و فنی جامعه و مدرنیزه کردن آن شروع می شود.

9
·        به قول حریفی:
·        دار و دسته خمینی ماهیتا با دار و دسته گورباچف ـ یلسین قابل مقایسه است.
·        هر دو مرتجع و ضد انقلابی بوده اند.

10
·        دار و دسته استالین هم با دار و دسته محمد رضا شاه (پس از انقلاب سفید و اصلاحات ارضی)  ماهیتا قابل مقایسه است.
·        هر دو طرفدار پیشرفت اجتماعی و انقلابی بوده اند.

11
·        البته بی اعتنا به فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی مربوطه و بیوگرافی آنها.

12
·        نفرت از دار و دسته اول و سمپاتی به دار و دسته های دوم به همین دلیل است.      

13
·        ولی علاقه به گذشته به هر دلیلی هم که باشد، نشاندهنده بی دورنمائی تاریخی و یا فقدان آگاهی به دورنمای تاریخی است و در هر صورت ارتجاعی است.

14
·        گذشته باید نفی دیالک تیکی شود:
·        یعنی جنبه های مثبت آن حفظ شود و توسعه داده شود
·         و جنبه های منفی آن نقد و حذف شود.

15
·        کسی که گذشته بر باد رفته ی استالینی و یا محمد رضا شاهی را ایدئالیزه کند، چه بداند و چه نداند، مرتجع است.

16
·        رهایش اجتماعی در آینده است و نه در گذشته.

17
·        گذشته باید به قصد درس گرفتن، بطور عینی و صادقانه بررسی شود و نه برای بازتولیدش که امری محال است، توجیه و ماستمالی شود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر