۱۳۹۲ آذر ۲۴, یکشنبه

سیری در گلستان سعدی (97)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت هشتم
(گلستان با ب اول، ص 28) 
تحلیلی از شین میم شین 

·        هرمز را گفتند:
·        «وزیران پدر را چه خطا دیدی، که بند فرمودی؟»

·        گفت:
·        «خطائی معلوم نکردم، که موجب حبس باشد و لیکن دیدم که مهابت من، در دل ایشان بیکران است و بر عهد من اعتماد کلی ندارند، ترسیدم.
·        از بیم گزند خویش، که آهنگ هلاک من کنند.
·        پس قول حکما را کار بستم که گفته اند:

·        از آن، کز تو ترسد، بترس، ای حکیم
·        و گر با چون او صد،  برآئی به جنگ

·        از آن، مار بر پای راعی زند
·        که ترسد سرش را بکوبد به سنگ.»

پایان

پس قول حکما را کار بستم که گفته اند:
«از آن، کز تو ترسد، بترس، ای حکیم
وگر با چون او صد،  برآئی به جنگ»

·        معنی تحت اللفظی:
·        با بازداشت و زندانی کردن وزرای پدر، رهنمود فلاسفه را بکار بستم:
·        «از کسی که از تو می ترسد، بترس.
·        حتی اگر قادر به مقابله با صد نفر مثل آن کس باشی.»  

1
·        این رهنمود فلاسفه نظام بنده داری ـ فئودالی باید باشد.
·        رهنمودی که نشاندهنده ورشکستگی نظری و استیصال حضرات است.
·        با طناب ترس که نمی توان به چاه زندگی اندر شد و سالم و سلامت بیرون آمد.
·        اتفاقا همین ترس یکی از مقولات اصلی فلسفه حیات است که یکی از مکاتب مهم فلسفه بورژوائی واپسین را تشکیل می دهد.

2
«از آن، کز تو ترسد، بترس، ای حکیم
وگر با چون او صد،  برآئی به جنگ»

·        سعدی در این بیت، دیالک تیک استثناء و قاعده را به شکل  دیالک تیک هراس توسعه و تعمیم می دهد و در عمل تار و مارش می سازد.
·        او در دیالک تیک استثناء و قاعده، استثناء را تا مرتبه قاعده بالا می برد و به جای قاعده می نشاند، بی آنکه جانشینی برای آن بیابد.
·        حکم «از هرکس که از تو می ترسد، بترس!» این سؤال را در ذهن شنونده برمی انگیزد، که «از چه کسی نباید ترسید؟»

3
·        چون قصه از دو حالت خالی نیست:

الف
·        در دیالک تیک من و غیرمن، یا من قوی تر از غیرمن است و قاعدتا نباید هراسی از او داشته باشد

ب
·        و یا من ضعیفتر از غیرمن است و باید از او احساس خطر کند و بترسد.

4
·        سعدی در این بیت، معیار عینی برای هراس را از بین می برد و دیالک تیک هراس را حتی وارونه می سازد.
·        به نظر سعدی باید از کسی که از تو می ترسد، بترسی.
·        این رهنمود معنائی جز هراس همه از همه ندارد.
·        ما در این جور شرایط نه با جامعه بلکه با جنگل سر و کار داریم:
·        چون در جامعه حداقل مراجع قضائی و حقوقی وجود دارند و زیر چتر قانون و اخلاق و قراردهای اجتماعی عام اعضای جامعه احساس امنیت نسبی می کنند و ترس شان می ریزد.

5
·        آنچه که سعدی در این حکایت مطرح می کند، همبودی نازل تر و عقب مانده تر از جامعه است:
·        چنین جمعی اصلا همبود و اجتماع نیست، بلکه جهنم و جنگل است.
·        سعدی بیشک با دقت و تیزبینی عجیبی مناسبات رایج در دربارهای فئودالی  را منعکس می کند.
·        در همه دربارهای فئودالی در مقیاس جهانی قضیه از همین قرار بوده است.
·        در جامعه فئودالی دل آسودگی و امنیت برای همه، از خرد تا کلان، از طبقه حاکمه تا توده حرام است.
·        برآشوبندگان امنیت مردم جهنمی را به وجود آورده اند، که خواب راحت حتی برای خود آنها حرام شده است.
·        سعدی برای اثبات صحت نظر خود (حکمای کذائی) بلا فاصله دلیل می آورد.
·        این کسب و کار آموزشی همیشگی شیخ شیراز است:
·        خواننده باید اقناع شود تا محتوای اندرز در اعماق ضمیر و جانش رخنه کند و مؤثر افتد.  

از آن، مار بر پای راعی زند
که ترسد سرش را بکوبد به سنگ

·        معنی تحت اللفظی:
·        مار به این دلیل بر پای شبان نیش می زند که از او هراس مرگ دارد.

6

·        سعدی در این بیت، برای اثبات صحت نظر خود از جامعه عقب نشینی می کند و به طبیعت می رسد، تا با تحلیل سوبژکتیف و دلبخواهی روانشناسی خزندگان به هدف ایدئولوژیکی خود نایل آید:
·        بدین طریق و ترفند مار به درجه سرمشق بنی بشر ارتقا می یابد.
·        چون مار به نیروی غریزه واکنش نشان می دهد، پس شاهزاده هم باید بسان مار و بر اساس غریزه حفظ نفس بالاعم و غریزه ترس بالاخص رفتار کند. 

·        «رسد آدمی به جائی» که جز غریزه یار و یاوری برایش باقی نمی ماند.
·        نه فهم و فراستی و نه خرد اندیشنده ای.

·        سران بی سر جمهوری جهنم اسلامی نیز بنا بر همین غریزه ترس دست به جنایات وحشت انگیز زده اند.

·        حریفی در نامه ای به خامنه ای ـ حیرت زده ـ می پرسد:
·        مگر می توان تشکیلات طبقه ای را به دلیل واهی ترس از آن ، در هم کوبید، رسما و علنا منحل کرد، اعضای معصوم تر از چهارده معصوم آن را دربدر دیار غربت نمود و اعضای رهبری آن را بی رحمانه شکنجه و آزار داد و به دار آویخت؟

7
 از آن، مار بر پای راعی زند
که ترسد سرش را بکوبد به سنگ

·        خمینی و خامنه ای و شرکاء که از هنر استدلال منطقی بهره ای ندارند.
·        به عوض همه آنها سعدی پیشاپیش استدلال کرده است:
·        سعدی پیشاپیش برای اثبات دیالک تیک هراس، دیالک تیک راعی و مار را سرهم بندی کرده است:
·        مار برای دفاع از جان خود به پای راعی نیش می زند.
·        خمینی و خامنه ای و شرکاء هم برای حفظ حاکمیت طبقاتی اشرافیت بنده دار و فئودال و سرمایه دار هر نفشکس دگر اندیش و حتی خیال پرداز را زجرکش می کنند و لاشه بی جان قربانیان بی حقوق و بی دفاع را برای عبرت دیگران به دار می آویزند.

8
از آن، مار بر پای راعی زند
که ترسد سرش را بکوبد به سنگ

·        در صحت مثال سعدی نمی توان تردید داشت و این شامل حال همه موجودات می شود.
·        غریزه حفظ نفس همه موجودات را به دفاع از خود وامی دارد.
·        هر موجودی سلاح خاص خود را برای دفاع از جان خود به کار می برد.
·        در منطق سعدی، چون مار از ترس کشته شدن، بر پای راعی نیش می زند، پس هرمز نیز باید از هراس هلاک خویش، وزیران و مشاوران پدرش را به زندان اندازد.
·        این اما به معنی تنزل بنی بشر تا درجه جانوران ناتوان از تفکر است.
·        این به معنی حماقت و عقب ماندگی محض است.
·        انسان میلیونها سال قبل، جهان جمادات و جانوران را ترک گفته است.
·        اما علیرغم آن، سعدی و بعدها حافظ می کوشند که اعمال انسانی را بر اساس معیارهای جاری در جهان جمادات و جانوران تنظیم کنند.

9
·        سعدی بدین طریق کلیه دستاوردهای مادی و معنوی، فکری و فرهنگی انسان اجتماعی را دور می اندازد و مار را به سرمشق انسان مبدل می سازد.
·        مار یا برای دفاع از هستی خویش و یا برای امرار معاش خویش به موجودات دیگر حمله می برد، ولی انسان جامعه طبقاتی بنا بر توهم و خیال خویش دیگری را دشمن می پندارد و بی دلیل و مدرک واقعی از سر راه خود می روبد.
·        حتی اگر انسان ماران را سر مشق خود قرار می داد، سعادتمندتر از این می زیست.
·        انسان در هر صورت، نمی تواند بر اساس دیالک تیک ترس به همزیستی و همکاری با انسان های دیگر بپردازد.

·        انسان موجودی اندیشنده و راه حل جوینده و یابنده است:
·        انسان می کوشد تا شرایطی را پدید آورد که اعتماد متقابل مبتنی بر دوستی و همبستگی پدید آید و زمین به بهشت برین بدل شود.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر