فصل
پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
بخش
سوم
تاریخ
پیدایش فلسفه حیات و پوزیتیویسم:
نقد
خرد
قسمت سوم
غیرعقلائی
کردن ایدئالیسم از طریق اسطوره واره کردن فلسفه حیاتی آن:
شوپنهاور
ادامه
18
ماکس هورکهایمر (1895 ـ 1973)
فیلسوف اجتماعی آلمانی
رئیس مکتب فرانکفورت
آثار:
دیالک تیک روشنگری (با آدورنو)
انتقاد از خرد ابزاری
تئوری سنتی و انتقادی
·
تحت تأثیر سمپاتی ماکس هورکهایمر
نسبت به شوپنهاور، الفرد اشمیت نیز اعلام می کند که فلسفه شوپنهاور «صحنه بحث زنده و
نهایتا ناتمام» بوده است و فلسفه شوپنهاور را نمی توان طرفدار و یا مخالف ماتریالیسم
محسوب داشت.
·
در فلسفه شوپنهاور گرایشات ماتریالیستی
و ایدئالیستی متقابلا و بطور دایره وار یکدیگر را از عرصه بدر می رانند.»
·
(الفرد اشمیت، «سه بررسی راجع به ماتریالیسم.
شوپنهاور، هورکهایمر، مسئله بحث»، ص 21، 1971)
الفرد
اشمیت (1931 ـ 2012)
فیلسوف
آلمانی
مفسر
آثار مارکس
مؤلف
آثار متعدد
19
·
این نظرات که بر یکسان انگاری ایدئالیسم
بطور کلی و ایدئالیسم خرد مبتنی اند و تحول ایدئالیسم سابق را به مثابه غلبه بر ایدئالیسم
تلقی می کنند، با ماهیت فلسفه شوپنهاور در تضاد قرار دارند و نه فقط با آن.
·
علاوه بر این، این نظرات با نظرات
خود شوپنهاور راجع به فلسفه خود نیز در تضاد آشکار قرار دارند:
الف
·
شوپنهاور فلسفه خود را ایدئالیستی قلمداد می کند.
ب
اثری از طراح ارجمند مجله هفته
نیکولاس مالبرانش (1638 ـ 1715)
فیلسوف و کشیش فرانسوی
·
او بر ضد فلسفه پیشین موضع می گیرد،
برای اینکه «در تمامت فلسفه سابق قدیم، میانه و معاصر، هیچ رئالیسمی حاکم نبوده که
در جنون خویش بواسطه عقیده مخدوش نشود.
·
برکلی (و قبل از او مالبرانش) که
متوجه یکجانگی، یعنی غلط بودن آن شده بود، نتوانسته بر ضد آن وارد عمل شود.
·
برای اینکه حمله خود را به نقطه ای،
محدود کرده بود.»
·
(شوپنهاور، «جهان به مثابه اراده و تصور»،
جلد 1، ص 542)
ت
·
بنظر شوپنهاور «فلسفه حقیقی در هر
صورت باید ایدئالیستی باشد.
·
آری.
·
باید ایدئالیستی باشد تا صادقانه
باشد.»
·
(شوپنهاور، «جهان به مثابه اراده و تصور»،
جلد 2، ص11)
پ
·
شوپنهاور بر ضد ماتریالیسم مبارزه
می کرد.
·
(شوپنهاور، «جهان به مثابه اراده و تصور»،
جلد 1، ص63)
ث
·
شوپنهاور نسبت به همه علوم طبیعی
بدبین بود.
·
برای اینکه آنها گرایشات ماتریالیستی
دارند:
·
«آماج و آمال همه علوم طبیعی عبارت است از ماتریالیسم
اجرا و عملی گشته.»
·
(شوپنهاور، «جهان به مثابه اراده و تصور»،
جلد 1، ص63)
20
·
در فلسفه شوپنهاور، تأملاتی واقعی
به چشم می خورد که بنا بر آنها می توان گفت که شوپنهاور ماتریالیسم را تحت تابعیت ایدئالیسم
ایراسیونالیستی (خردستیز) خویش قرار می دهد.
21
·
شوپنهاور در اواسط سال های 20 اعلام
می کند که «اسپیریتوئالیسم (روحگرائی) و ماتریالیسم دو روی فلسفه حقیقی اند.»
·
«فلسفه به شرطی می تواند به کمال برسد که ماتریالیسم
کاملا اجرا و عملی شده ای از این دست پدید آید.
·
تنها چنین ماتریالیسم کاملی است که
با فیزیک کاملگشته انطباق دارد:
·
سهم واقعی متافیزیک به همین دلیل
اما اسپیریتوئالیسم خواهد ماند.
·
از این رو، ماده نمی تواند اولین
مطلق فلسفه باشد.
·
برای اینکه ماده به مثابه اوبژکت به
شرطی وجود دارد که در تصور سوبژکت وجود داشته باشد.»
·
(شوپنهاور، «دست نوشته های به میراث مانده»
(1818 ـ 1830)، جلد 3، ص 310، 1970)
22
·
اگرچه شوپنهاور هرازگاهی در مواد
علوم طبیعی آن زمان دنبال مدارک و تصاویری در رابطه با اداره ی اراده جهان می گشت،
علیرغم آن انتقاد او از تمایلات ماتریالیستی علوم طبیعی به جای خود می ماند و فلسفه
او هم به هیچ وجه از ایدئالیسم فاصله نمی گرفت.
·
(شوپنهاور، «راجع به اراده در طبیعت. مجموعه آثار»،
جلد 4، 1938)
23
·
اعلام اینکه فلسفه باید « همیشه
خود چیزها، طبیعت، جهان و زندگی را در نظر گیرد و نه کتاب هائی را در رابطه با
متون افکار خود»، تغییری در این حقیقت امر نمی دهد.
·
(همانجا، ص 52)
24
·
گرایش اصلی شوپنهاور در هر عشوه
فروشی اش نسبت به علوم طبیعی به جای خود می ماند:
·
«همه انواع علوم طبیعی حاوی این ضرر اجتناب
ناپذیرند:
·
آنها طبیعت را تنها و تنها از جنبه
اوبژکتیف (عینی) درک می کنند و اعتنائی به جنبه سوبژکتیف ندارند.
·
در حالیکه اصل کاری همین جنبه سوبژکتیف
است و این جنبه به عهده فلسفه است.»
·
(شوپنهاور، «مجموعه آثار»، جلد 6، ص 114)
25
·
با دنبال کردن افکار فلسفه حیاتی
رومانتیک می توان گفت که بنظر شوپنهاور، آلفا و اومگای (اول و آخر) کل وجود نهایتا
در خود ما ست، در اندرون اسرار آمیز خود ما ست.»
·
شوپنهاور اراده سوبژکتیف ـ فردی را
امتداد می دهد و به جهان می رسد و بعد، جهان را انسان واره می کند و از اراده جهان
دم می زند.
26
·
بنظر شوپنهاور، این اراده لایتغیر
و بی زمان و بی آماج حاکم بر جهان با عینیت اسطوره ای خود، با ذلت و اندوه ذاتی
طبیعت انسانی و بیواسطگی شناخت واقعی، در عین حال، حاوی پسیمیسم (بدبینی) کیهانی و آنتروپولوژیکی و «مرض متافیزیکی» لاعلاجی
است.
27
·
ایدئالیسم ایراسیونالیستی شوپنهاور
پیشتصور بحران آگاهی و فلسفه وحشت روحی تجربه شده و هضم شده بوده است.
28
اثری از طراح ارجمند مجله هفته
اوسوالد اشپنگلر (1880 ـ 1936) و توینبی
تاریخفیلسوف، فرهنگمورخ و نویسنده ارتجاعی آلمان
از تدارک بینندگان معنوی ناسیونال ـ سوسیالیسم
مؤلف «اضمحلال غرب» و آثار دیگر
توینبی و بورکناو تحت تأثیر او قرار داشته اند.
·
به قول هوبشر، «همواره صداهای دم
افزون جدیدی از وحشت اعماق فاجعه بار به گوش می رسد، از رانکه تا بوکهاردت و نیچه
تا تئوری های زوال و سقوط قرن بیستم، تا رتناو، هماخر و اشپنگلر، تا والری و
توینبی و بسیاری دیگر.
·
و این تصور عمقی توسعه تاریخی ظاهرا
چراغ راه شوپنهاور بوده است و به زندگی او معنا داده است.»
·
(هوبشر، «بر ضد جریان اندیشندگان. شوپنهاور،
دیروز، امروز، فردا»، ص 204، 1973)
29
·
درست به همین دلیل، شوپنهاور هرگز
نمی تواند جزو «بر ضد جریان اندیشندگان» قلمداد شود.
·
شوپنهاور بر ضد جریان تحولات اجتماعی
بالقوه می اندیشید، بر ضد ضرورت جنبش تاریخی ـ انقلابی می اندیشید و از تصور آن دچار
وحشت می گشت و برای تسکین روان پریشان خود از محال بودن آن دم می زد.
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر